امروز یه مسابقه توی شرکت ما برگزار شد که من و متین هم توی اون شرکت کردیم. البته بماند که این دو سه روز اخیر رو مجبور شدیم به خاطر مسابقه از کلی از تفریحات سالم و ناسالممون بگذریم.
خلاصه متین پیشبینی کرده که من توی مسابقه قهرمان میشم و میرم جام جهانی که البته این پیشبینی با توجه به استعدادهای خارقالعادهی من اصلاً بعید به نظر نمیرسه و ناگفته نمونه که پیشبینی متین اینه که خودش مقام ششم هفتم رو بدست میآره که این نتیجه هم با توجه به پیشینهی درخشانی که ازش وجود داره کاملاً طبیعی به نظر میرسه. البته بد نیست بدونین که توی بخش آقایون این مسابقه هشت نفر شرکت کننده بیشتر وجود نداشته.
بگذریم...
قرار بود امروز متین وبلاگ بنویسه. ولی فعلاً که من پیش دستی کردم.
یه چیزی که از خیلی پیشتر، شاید از بچگی و زمانی که من تا حدودی خودم رو شناختم، همیشه برای من مسئله بوده، مسئلهی خصوصیات زنونه است. منظورم یه چیزایی مثل لطافت، ظرافت، وقار و از این دست خصوصیاته. نمیدونم شما چقدر با این مسئله درگیر بودین و چقدر این جداسازیها رو قبول دارین.
حقیقتش اینه که من از بچگی فاقد این خصوصیات بودم و به خاطر همین هم خیلی مورد سرزنش مامان خانومی و خاله جون قرار گرفتم. مامان خانومی خیلی تلاش کرد که این خصوصیات رو تغییر بده، اما متاسفانه موفق نبود.
مثلاً کافی بود من با مامان خانومی توی یه مجلس زنونه شرکت کنم. بعد از مهمونی انواع آدمهایی که رفتارهاشون کاملاً دلچسب مامان بود به عنوان سرکوفت مورد استفاده قرار میگرفتند.
یکی از دعواهایی که من و مامان خانومی همیشه داشتیم موقعی بود که پردههای خونه رو شسته بودیم و اتو کرده بودیم و حالا باید چینهاش رو تنظیم میکردیم و وای به موقعی که فاصلهی دوتا از گیرهها یک سانت این ور و اونور میشد.
یا اینکه با عرض شرمندگی باید اعتراف کنم که کمترین نمرای که من توی زندگیم گرفتم، نمرهی تراشکاریم بود. چرا؟ چون باید سه تا پله درست میکردیم که قطر هر کدوم پنج میلیمتر و نیم و ارتفاع هر کدوم دو میلیمتر باشه. منم که به خاطر روحیات ظریفم اصلاً با واحدی مثل میلیمتر حال نمیکنم یه چیزی سر هم کردم و تحویل استاد دادم و نتیجهاش هم یه عدد ده بود که استاد با کلی مرحمت بهم دادن.
بعد از آشنایی با متین ناگهان حس کردم که عشق من رو تبدیل به موجود لطیفی کرده که حالا بقیه باید بیان و زنونگی رو از من یاد بگیرن.
اما وقتی در این مورد از متین پرسیدم فهمیدم که این فقط یه حس درونیه و هیچ بازتاب بیرونی نداشته. ولی خوشبختانه متین تا حدی دارای این خصوصیات هست و نقصهای من رو کامل میکنه و خوشبختانه خدا در و تخته رو خوب بهم انداخته.
اومدم
ولی نمی دونم چی بگم !!!!!!!
مستانه جون منم تا حد زیادی موافق لطافت های زنونه هستم ولی این معنیش این نیست که مثلا بلدم چینهای پرده رو مرتب کنم یا از این کارا . منظور از خوصیات زنونه همون لطافتها و ناز و عشوه های خودمونه خواهر . همیشه آقایی به من میگه من عاشق این لوس شدنا و ناز کردناتم البته هیچ وقت زیاد از حد این کارو نمیکنم که بچم حالت تهوع بگیره هااااااااااا
خوب شد که من اولین نفری هستم که نظر می دم توی این پست! وگرنه الان همه فکر می کردن متین یه "پسر خانوم" تمام عیاره...! خب چیزی که واضحه اینه که هر کس توی شخصیتش یه درصدی پسره و یه درصدی دختر. به نسبت خصوصیاتش رو هم داره. یادم نمی ره یه روز با مستانه تو ماشین بودیم و شدیداً احساس می کردم نیاز دارم مستانه منو بغل کنه :O همون موقع بود که بهتر دیدم مقدمه چینی کنم و اعتراف کنم که خوشحالم که همون قدر که ممکنه تو خصوصیات مردونه داشته باشی، به این فکر کن که منم برخی اوقات(!!) نیازهای زنونه دارم. البته ظرافت و ریزه کاری هم بعضی وقتها ازم سر می زنه. اما بدون اغراق باید بگم انگشت کوچیکه ی مستانه جون هم نمی شم. ولی باز به این نعمت خدا (درک روحیات متضاد با جنسیت دو طرف بین من و مستانه) هم شکری واجبه! خدا رو شکر...!
شرمنده! ولی اولین نفر نیستی :دی
سلام ... خوبی؟ ...
امیدوارم که موفق باشی توی مسابقه ... هم خودت و هم آقا متین :)
مرتب کردن چین های پرده به خانه داری و کدبانوگری و مهم تر از همه علاقه به این جور کارها و حوصله آدم مربوط میشه ... منم توی این جور موارد خصوصیات زنانه ندارم :دی
نه باور کن شرکته اما چون دفتر کارخونه هاست ما تعداد نفراتمون کمه یعنی ۵ نفریم اینجا دفتر مدیریته
وای مستانه جون دقیقاااااااا مثه من !
من که اصلا نمی دونم ظرافت یعنی چی؟!!!!!
هیچ ذوق و هنر زنونگی رو به ارث نبردم الحمدالله!
همیشه هم آقایی بهم میگه تو چه قده خشک و بی احساسی!
نیستم ها ولی نمی تونم مثه آدم رفتار کنم که!!!!!!!!
سلام مستانه عزیز...امیدوارم هم خودت هم اقا متین اول بشید...اپ کردی خبرم کن
سلام.
کلشو خوندم. چون قلم زیبا و گیرایی دارید. قشنگ بود مثل کتاب داستانایی که آدم نمیتونه بذارشون زمین.
حالا یه چیزی.این قسمتای عشق ملس واقعیته یا یه جورایی یه چیزای دیگه است؟ اگه اینطوریه حالا جناب متین خان مشکلی ندارن از این جریاناتی که شما داشتین و ایشون همه رو میدونن؟!
این داستان همش واقعیه. البته به جز چند تا اسم که تغییر کرده. متین هم مشکلی با این قضایا نداره. دلیلش رو از خودش بپرسین!
خوبه پس.زوجا باید مکمل باشن.خوش به حالتون.زیاد هم البته خودتو دست کم نگیرا!
سلام
جالب بود..حالا این حس زنونگی که میگی ..منم به شدت روش حساسم..از بچگی دلم میخواست پسر باشم ولی چون نبودم حرصم میگرفت دلم میخواست به همه بگم دختر بودن بسی مایه خوشبختیه و من به شدت از این موضوع خوشحالا(دروغ رو ببینااااااااا)
آپ کردی خبرم نکردی !!! قهر قهر قهر
گریهههههههههههههههههههههههههههههه
مستانه جونم سلااااااااااااام.چطوری؟ خیلی باهال بود تا اینجا والبته این پست آخر کلی که کلی خندیدم. خیلی باهالید!
من دیروز امتحان داشتم. شرمنده که نیومدم. خوبی ؟ خوشی؟ راستی من ۵شنبه رفتم اما قسمت نبود که.....
وا!!!!! من هر کاری کردم نتونستم تو پست بالایی کامنت بدم.
ای کاش شما می دونستید من چقدر بی جنبه ام!!!!!
منم اصلا خصوصیات زنونه و دخترونه ندارم:o
چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا:O