شنیدین میگن آدمهای نابغه یا اونهایی که آیکیوشون از یه عددی بالاتره معمولاْ توی زندگی عادی و معمولیشون خیلی خنگ بازی در میآرن؟ من این موضوع رو نه تنها شنیدم بلکه تا حالا بارها و بارها به عینه دیدم. آخه از این جور آدمها دور و برم زیاد داشتم.
یادش به خیر یکی از معلمای مدرسمون به این جور آدما می گفت: نوابیغ
مثلاً یکی از همکارام. یه دختر باهوش دانشگاه شریفیه که کلاً خیلی حالیشه. ولی دیروز موقع ناهار رفته گلدونی رو که روی میز غذاخوری بوده آب کرده و اومده میگه دیدم پارچ روی میز نیست گفتم از این استفاده کنیم.
یا چند وقت پیش میخواست پردهی اتاقمون رو جمع کنه و پرده هم لوردراپه است. وایساده بود نگاهش میکرد و میگفت این رو چی کارش باید بکنم؟
رئیس کوچیکه هم جز همین دسته محسوب میشه. بالاخره اینکه کسی لیسانس و فوق و دکتراش رو از شریف بگیره الکی که نیست، نبوغ میخواد دیگه.
این آقا خیلی وقتها یه کارایی می کنه که باعث خنده میشه. آخرین شاهکارش اینه که عقیده پیدا کرده باید کتابهای به درد بخوری رو که وجود داره برای شرکت بخره تا همه بتونن از اونها استفاده کنن.
حالا دیشب با عجله زنگ زده به متین که فردا برات یه ماموریت دارم. متین می گه چی؟
می گه لیست این کتابهایی رو که می گم بنویس فردا برو از انقلاب بخر.
حالا واقعاً فکر می کنین این کتابهای به درد بخور که باید توی شرکت باشه تا همه بتونن ازشون استفاده کنن، چی بودند؟
راز داوینچی، وکیل خیابانی، قلعهی دیجیتالی و از همه بدتر پارک ژوراسیک.
امروزم متین جدی جدی پاشده رفته انقلاب این کتابها رو بخره. منم خوشحال از اینکه نیست رفتم یه پاستیل برای خودم خریدم و دارم تنهایی نوش جونش میکنم.
سلام مستانه جون
خوبی؟
اول بگم اون پاستیل نوش جونت:))
دوم اینکه به نصیحت من گوش کن و برا خانوم همکار و رئیس کوچیکه حتما حتما اسفند دود کن وگرنه چشم میخورنا!
منتظرم باقی داستانتون و بخونم.
شاد و سرفراز باشید.
در پناه حق.
میگم منم قبول دارم این نوابیغ از نظر ما که نوابیغ نیستیم مشکل دارن . یکیشونو میشناختم که اتفاقا مال دانشگاه شریف بود شبا یه هو از خواب می پرید و جیغ میزد
مصتانه جون هق داری... چون نمی طونی دنیای نوابیق رو درک کنی هثودیت میشه! ما نوابیق حمیشه دنبال یه چیز جدید حثطیم. چشمها را باید شصط. جور دیگر باید دید. مسلن چرا گلدون نباید اظ اینکه کصی ازش عاب میخوره لظط ببرح؟ یا مصلن چرا نباید از اینکه ژلح و الویه و مرق و ماحی نمی طونن هرف بظنن نگران نبود. چرا نباید یح بار حم کح شده پرده لورد رو بح شکل صنطی جم کرد؟ دیدط رو باظتر کن اضیظم.
نوابغ همدیگه رو درک میکنن . نگران نباش خانمی :)
ای شیطون....
تنها تنهاااااا....:دییییی
ووواااااای مستانه منم پاستیل میخواممممم تک خوری نکن دختررر :دی
من از شما خواهش می کنم به زور دیگران رو دعوت به خوندن وبلاگت نکن . اینطوری خواننده هات کم می شن دوست خوبم . با بقیه دوست بشو و بذار خودشون بیان.
سلام ... به به تک خوری؟! :دی
این آقا مطین چرا یهویی رفته جز دسته نوابیییغ؟! !!!!
میگم که آقای رئیس بده که میخواد اوقات بیکاری تون به بیکاری نگذره؟! :دی
سلام
منم واقعا این حرفت رو تایید میکنم میگما خب از بس اونا درس خوندن دیگه تحلیل مسائل ساده زندگی براشون سخته.
شاد باشی.
هان..چی؟تک خوری؟اره؟
بهش بگم دیگه دوست نداشته باشه؟(:
من هم موافقم با این نوابیغ..نمونه اش رو دارم خودم دی:
سلام مستانه جونم.
خوبی خانومی؟ به به چه کتابای جالبی! خوب خیلی واسه شرکت بدر بخورن حتما.
خانومی چرا زودتر قصه ات رو تعریف نمی کنی؟
بابا دلمون آب شد. زودتر بتعریفش دیگه.
یکی از این نوابیغ تو شرکت ما هم هست ! همیشه هم بو می ده ! من نمی دونم تمام نوابیغ بوگندو هستن یا این یکی این جوری از آب در اومده ! :) ;)
. . . در ضمن من یکی رو باید زوری بیاری اینجاهااااا :)) :*
سلام مستانههههههههه
خوبی ؟؟؟
لینک جدیدمو بلینک لطفا من دیگه از این به بد اینجا هستم
منم لینکت میکنم تو وب جدیدم
خب تا بد
تنها خورییییییییییییییییییی؟دلت میاد بدون متین؟کوفت بخوری دختر