خدای مهربونم، سلام.
اگر از احوالات ما بپرسید عرض شود که خوبیم و ملالی نیست جز دوری شما.
نه اینکه فکر کنید دلمان میخواهد بمیریم و به دیدارتان بیاییم. نه، دلمان میخواهد همین جا و با چشم دل شما را ملاقات کنیم.
چندیست که با شما درددل نکردهایم و سخن نگفتهایم و همین سبب شده که عجیب دلمان برایتان تنگ باشد، اما اگر اجازه بدهید، دلتنگیها و عاشقانههایمان را بگذاریم برای خلوت نیمه شب.
اما غرض از مزاحمت، دیشب پیش از خواب، صدای قطرات باران که به پنجره میخورد مرا حسابی به هیجان آورد و از آنجا که دلم برای باران تنگ بود و از شوق اینکه این باران هشتاد سانتیمتر برفی را که توی حیاط نشسته میشوید و با خود میبرد، صدها بار برای این باران شکر کردم. اما صبح که بیدار شدم چشمم به جمال هفت هشت سانتیمتر برف جدید روشن شد.
خدا جان، حالا هم نیامدهام که ناشکری کنم. لابد صلاح میدانی هنوز هم برف بیاید. فقط آمدهام بگویم تشکرهای دیشب را به حساب این برف نگذاری.
خدای نازنینم، خبر دارید که هروقت از آسمان برف نازل میکنید گاز ما قطع میشود و تا صبح از سرما به خود میلرزیم؟
میدانید که تمام پرتقالهایمان یخ زده و تلخ شده است؟
میبینید هر شب که به خانه میرویم کفش و لباسهایمان را میشوییم و صبح همین که پایمان را از در خانه بیرون میگذاریم باز همان آش است و همان کاسه؟
خبر دارید که از ترس سرما چند وقت است پایمان را دربند نگذاشتهایم و دلمان برای لواشکها و آلوچههایش لک زده است؟
خدای خوبم حالا ما یک جوری این اوضاع را تحمل میکنیم. ولی دلتان به حال این گربهی بیچاره نمیسوزد که فقط دلش به این خوش است که صبح شود و در شرکت باز شود و بدود و بیاید روی فنکوئل بخوابد؟ راستی این بیچاره شبها تا صبح چه میکند؟
دلتان برای آن دانههای زیر خاک نمیسوزد که دلشان خوش است که کم کم بهار دارد میاید؟ بیچارهها خبر ندارند وقتی بعد از آن همه تلاش پوستهی سخت خود را بشکنند و با زحمت از خاک یخ زده بیرون بیایند، باز هم نمیتوانند خورشید را ببینند.
بقیهی حرفهایم را شب یواشکی میگویم.
خدانگهدار (منظورم این است که خودتان مواظب خودتان باشید.)
یعنی همه ی اینا رو خودت نوشتی.....؟!!!!!
خوشگلن....
سلام. آخی بیچاره گربه! آره باراون دیشب واقعا یه حالی به حولی بود واسه خودش
سلام مستانه جون. پست باحالی بود. منم دلم برای خدا تنگ شده !
راستی قالب وبلاگتو عوض کردی؟؟ مبارکه !
به یاد همه بودی جز اون کوچولوهای گل فروش و روزنامه فروش و کبریت فروش و واکسی و فال فروش و ...
آره راست می گی...
خدایا خودت یه فکری بکن.
به به خونه نو مبارک ! چه خوشگل شده .
قالب نو مبارک
پست جالبی بود
منم آپم مستانه جونی
اره؟دلم سوزید که..فکر می کردم الان با اینهمه برف کلی خوشبه حال همه است..!!
.
.
آپیدم!
ما که اینجا یخ بزدیم تقریبا که نه دقیقا.حتما میدونی آب و هوای لواسون چطوره دیگه.من که از ترس سرما پامو از خونه بیرون نمیذارم.از ترس زمین خوردن روی یخ حسرت چکمه به دلم موند امسال.