* دارم لحظهشماری میکنم که این هفته زودتر تموم شه و به تاریخ بپیونده. این هفته اصلا هفتهی خوبی نبود.
شاید چون خیلی از زخمها سر باز کرد. مشکلم فقط با متین نبود. با دیگران هم بود. با همکارم. با مامانم و فامیلای مامانم و ... ولی خوشبختانه هرجوری بود روی این زخمها مرهم گذاشتم و باندپیچیشون کردم. امیدوارم زود خوب بشن.
اما دلیل لحظهشماریم شاید بیشتر انتظار برای اتفاقهای خوبیه که قراره آخره هفته بیفته.
تحویل عکسهامون بعد از چهار ماه.
مهمونهای دوست داشتنی روز پنجشنبه.
و مهمتر از همه سفرمون به مشهد.
* تینا دعوتم کرده به یه بازی.
اگه نامرئی بودم، کجا میرفتم و چی کار میکردم؟
تا چند سال پیش یکی از آرزوهام این بود که بعضی وقتها بتونم نامرئی بشم و بتونم به هرجایی که دلم میخواد و اجازه وارد شدن بهش رو ندارم سرک بکشم. همیشه آدم فضولی بودم. سردرآوردن از کار دیگران خیلی برام لذت بخش بود.
اما حالا دیگه اگه نامرئی بشم این کارها رو نمیکنم. نه به خاطر اینکه دیگه آدم فضولی نیستم. چرا هستم. ولی حس میکنم اینکه با کلی کاراگاه بازی پرده از یه راز بردارم خیلی برام لذت بخشتره تا اینکه بدون داشتن هیچ محدویتی و صرفا به خاطر اینکه نامرئیم از رازهای دیگران سردربیارم. ( میبینم که کم کم مستانه داره هویت واقعی و پلید خودش رو نشون میده.)
حالا اگه یه روزی نامرئی بشم دوست دارم برم به دلهای آدمها سر بزنم. دوست دارم بدونم توی دل هر آدمی چقدر مهربونی وجود داره...
همهتون رو به این بازی دعوت میکنم و از اونجایی که آدم فضولیم حتم بدونین که از خوندن جوابهای همهتون لذت میبرم.
متین و سعید و وحیده و دختربابایی هم از اونجایی که به جز هویت مجازیشون هویت واقعی شناخته شدهای هم دارن مجبورن که توی این بازی شرکت کنن و به این سوال جواب بدن!
پ.ن: متین در اگر نامرئی بودم:
از فاصله 200-300 متری بالای زمین یه حرکت آروم رو به جلو رو ببین که تو داری از اون بالا، پایینو میبینی. از همهجا عبور میکنی، از روی دریاها و جنگلها و چهارراهها و خونهها و لا بهلای برجها و ...
.... مثل همون فیلمی که توی تلهکابین نمکآبرود از جنگل زیر پامون گرفتم.
... مثل همون سکانسهایی که حاتمیکیا توی دعوت و حلقهسبز گرفته بود.
دوست داشتم نامرئی باشم و فقط دو تا چشم داشتم و از بالا همه چیز رو میدیدم. با یه حرکت آروم رو به جلو...
عزیزم ما که وبلاگ نداریم که!! میشه اینجا بگم؟ آخه اینجا هم نمیشه!! من الان یه نموره شیطنتم زده بالا...نمیشه نگم اگه نامرئی بودم کجا ها می رفتم وچه وقتایی؟ هوم؟
نه نمیشه. زود باش بگو.
سلام
چه بازی با نمکی
من دوست دارم اگر نا مرئی شدم برم جاهایی که من و از رفتن به اونجا منع می کنن!!
مثلا کجا؟
بذار ببینم، خب اگه نامرئی بشم فکر کنم تنها کاری که الان خیلی خیلی دوس دارم اینه که برم خونه ی سعید اینا!! آره!! تنها کاری که میکردم همین بود...
آخی...
مثل تام وجری نامرئی!
بعضی از آدمها حتی درونشون هم با خودشون فرق داره!!!!
پس خوبه آدم نامرئی بشه و بره درونشون رو ببینه.
منم بدون شک واسه فضولی می رفتم تو خونه های مردم مخصوصا خونه شوشو اینا
پس خدا رو شکر فقط من فضول نیستم.
مرسی که شرکت کردی... حالا من این ژستی که گذاشتم بی اعتبار شد که !!! بیا ببین به تو چی گفتم
چی نوشتی مگه؟
موضوع کتابو تو پست جدیدم توضیح دادم همونطور که خواسته بودی . عزیزم من خیلی منتظر جواب متین درمورد نامرئی بودن
ممنونم.
ای وای منم مثه توام اینقدر دوست دارم برم فضولی
مستانه قاب عکست خیلی خوشگله عکساش خیلی آرامش بخشن مرسی
:) خوشحالم که اینو می شنوم.
سلامممممممممممم:)
یعنی یا شرکت میکنیم یا کتک میخوریم!؟ هوم؟ خب ما کتک رو انتخاب میکنیم!!
اتفاقن منتظر بودم یه شیر پاک خوردهای دعوتم کنه. یه پست میرم راجع بهش.
پس خیلی شانس آوردی یه شیر ژاک خورده ای مثل من پیدا شد.
سلام
من ترجیح میدم وقت امتحانای پایان ترم یا کنکور ارشد نامرئی باشم .... ولی بذار فکر تر کنم ( بیشتر فکرکنم ) مینویسمش
راست می گیا. اصلا حواسم به کنکور نبود.
پس کلی خوش به حالتونه آخر این هفته ها. وااااااااای چقدر طول کشید آماده شدن عکساتون:(
یه خورده تقصیر خودمون بود که انقدر طول کشید.
عزیزم ایشالله تمام می شه و اون عکسای خوشگلو می بینین ...
سفر خوش بگذره .تونستی قرار بار ببینمت ..من مشهدم ها البته که سر شلوغی حتما
نمی دونم امکانش به وجود میاد یا نه.
من اگه نامرئی می شدم ...هیچ جایی نمی رفتم...چون فهمیدن اسرار دیگرون خیلی زشته !! من هم که مودب!!
بابا مودب! با شخصیت!
سلام - دیروز می خواستم برات پیغام بذارم نشد
من اگه نامرئی میشدم دوست داشتم برم تو قلب مردم تا ببینم واقعا احساساتشون اوونی که می گن هست یا نه؟؟؟
نگران نباش
ماها هممون یه جورایی فضولیم ...
آره یه ذره خیالم راحت شد.
به به می بینم که قراره بیاین شهر ما. اگه آمدی مشهد هر کاری داشتی در خدمتم بی تعارف.
ممنون عسل جان.
متین کی جواب میده پس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب متین رو توی پ.ن اضافه کردم.
یه سری تصاویر تو ذهنمه تو اینطوری تصورشون کن:
از فاصله 200-300 متری بالای زمین یه حرکت آروم رو به جلو رو ببین که تو داری از اون بالا پایینو می¬بینی. از همه جا عبور می¬کنی، از روی دریاها و جنگلها و چهارراه¬ها و خونه¬ها و لا به¬لای برجها و ...
.... مثل همون فیلمی که توی تله¬کابین نمک¬آبرود از جنگل زیر پامون گرفتم.
... مثل همون سکانسهایی که حاتمی¬کیا توی دعوت و حلقه¬سبز گرفته بود.
دوست داشتم نامرئی باشم و فقط دو تا چشم داشتم و از بالا همه چیز رو می دیدم. به یه حرکت آروم رو به جلو...
سلام گلم وبلاگت خیلی جالبه به منم سر بزن.تازه اپ کردم.
واااااااای چه روزای خوبی پیش روتونه... خوش بگذره مستانه جانم.
ایشالله خوشی های آخر هفته غم ها رو پاک می کنن :*
وای من اگه نامرئی می شدم اول شوال های ارشد امسال رو می دیدم
بعد می رفتم ببینم بقیه پشت سرم چی میگن
یه ذره هم شاید تو زندگی بعضی ها که احساس می کنم دروغ می گن فضولی می کردم ببینم واقعا حدسم درسته یا نه! :دی
سلام ...قالبو عوض کردم ...اگه بازم مشکلی داشت بهم بگین
مث من که میخوام برم مشهد
مستانه جون کی میری مشهد؟
وبلاگ قشنگی داری
اسم خیلی قشنگی هم داری.
مستانه جان من بعضی وقتا فکر میکنم ما اومدیم توی این دنیا که فقط Challenge کنیم. نمیدونم موافقی یا نه. به هرحال زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
من اگه نامرئی بودم خیلی کارا میکردم!
خوش باشی
امیدوارم همیشه همه چیز بر وفق مرادت باشه و انجوری که دوست داری پیش بره
وای کاش منم عکس هام را می گرفتم
امیدوارم همیشه شاد باشی
سلام.
من از وبلاگ «دختر بابایی» و «آوای مهاجر» اومدم متوجه این بازی شدم! اومدم بگم من اگه نامریی بودم می رفتم پادگان و کارت پایان خدمتی که باید به خاطرش دقیقا ۱۵ ماه و ۲۱ روز پابکوبم ردیف می کردم!
سلام. از اونجایی که هنوز وبلاگ نداریم، بازی وبلاگی رو اینجا جواب میدم:
اگه میتونستم نامرئی بشم، کارهای زیادی رو دوست داشتم انجام بدم. اول اینکه میرفتم سروقت آدمهایی که به خودم و یا دوستان نزدیکم کملطفی و نامهربونی کردند و یه گوشمالی حسابی بهشون میدادم! البته نه از نوع کتککاری؛ منظورم اینه که کاری میکردم که از کارهای گذشتهشون شدیداً پشیمون بشن و بیفتن به التماس و حلالیتطلبی و شکر خوردم و این چیزا...
* دوم اینکه میشدم یار دوازدهم پرسپولیس! هم به مهدی واعظی تو دروازه کمک میدادم و هم به این این دیکارموی بینوا تو خط حمله! چند تا تکل از پشت هم تو پای بازیکنای حریف میرفتم تا نقش زمین بشن! اینجوری مث امروز نمیباختیم و ایشالله برمیگشتیم صدر جدول
* سوم اینکه کلی رابینهودبازی در میآوردم! میرفتم سراغ آدمهای پولدار و مغروری که تا خرخره تو پول غرق هستند ولی توجهی به آدمهای شریف و بیپولی که تعدادشون تو همین شهر خودمون زیاده، ندارند. یعنی سعی میکردم خودم این وسط یه جورایی این شکاف طبقاتی وحشتناک رو تعدیل کنم!
* چهارم اینکه به خاطر وقتی که فوتبال و رابین هودبازی از من میگیره، مطمئنا فرصتی برای درس خوندنم نمیمونه! پس هر هفته یه سری به اتاق اساتید محترم دانشگاهیام میزدم و تو نمرهی تکالیف و کوئیزام یه انگولکی میکردم و احیانا از سوالات احتمالی امتحانات خبردار میشدم! البته از اونجایی که آدم خسیسی نیستم، همکلاسیهای عزیزم رو هم "گاهگداری" از این موهبت بینصیب نمیگذاشتم.
.
.
.
و دست آخر اینکه از اونجایی که این قابلیت نامرئی شدن، باعث تقویت ضریب بیجنبهبازیم میشه ، زندگی طبیعیمو مختل میکنه و احتمالاً حقایق تلخی رو ممکنه از زندگی و افکار افراد برام روشن کنه، بعد یه مدتی آرزو میکردم که دوباره بشم یه آدم معمولی!
سلام دوست عزیزم. من یادم نیست در گذشته گذرم به این منزل افتاده است یا نه؟ اینجا لطیف است و اسمش بادبادک است و لینک من اینجا هست و من غریبی نمیکنم کافیست.
نامرئی بودن اصلاً جالب نیست, آدمیزاد هرگز با نامرئی بودن ارضا نمی شود. آدمیزاد دوست دارد وقتی فضولیاش گل کرد یکی ببیند، بفهمد. مگه نه؟
هیچوقت دوست ندارم نامرئی بشوم. بچه که بودم هم دوست نداشتم.
خوشبختیاتان را آرزومندم.
سلام
چه جالب...بچه بودی چه بازیهایی می کردی
منم گاهی اوقات دوست دارم نامریی شم
نامرعی شم و...
عکساتون تا حالا حارض نشده بود مگه ؟!
تو رو خدا دعا کن قسمت من و مومو هم بشه خیلی دل تنگم
منم اگه نامرئی بودم فقط به دل آدما سرک می کشیدم . آخه الان اینقدر نامردی زیاد شده که حتی چشمای آدما هم بهت دروغ می گن و صداقت و فقط باید لا به لای بعضی دلا پیدا کرد...
وای عکستون چقدر خوشگله. خودتونید دیگه؟؟؟؟
منم بازی نامریی رو تازگی نوشتم . ل تو رو خوندم یکم شبیماه بود.
سلام مستانه جان
خوبی؟ ... خوشحالم که روابط دوباره حسنه شده
التماس دعا ... من تازگیا مشهد بودم یه مهر از حرم تو کیفم جامونده ... کاش میشد ببینمت بدم ببری بزاری سرجاش!
اگه نامریی بودم دوست داشتم برم تو قلبش ببینم چه اتفاقایی داره اونجا میفته!
اون دلیل آخرت رو پایهم شدید!!!
خوب من هم فضولی خیلی دوست میدارم..نه فضولی تو کار دیگران ها..فضولی برای دونستن مسائل روتین و معمول زندگی
یعنی الان مشهدی ؟ یادت نمی ره که دعا کنی برای من... هان؟
اطاعت امر شد بانو
منم دوست دارم نامرئی باشم اما اصلا روم نمی شه بگم دلم می خواست کجاها برم و چه کارهایی بکنم.
من دوستدارم برم خونه مادرشوهری
سلام خانمی / بیخبر بودم ازت / نگران هیچ چیزی نباش خدا رو شکر زمان همه چیزای بد و متاسفانه خوب رو با خودش می بره
بابا عکسای شما رو زود دادن مال ما ۵ ماه و ۱۴ روز طول کشید
سلام گلم
چرا خبری ازت نیست
همه چیز روبه راهه
؟؟
دلمون برات تنگ شده ها
از خوندن نوشته هات لذت بردم .
امیدوارم هر چه زودتر اون روزهایی که دوستشون داری از راه برسند .
شاد باشید و عاشق
سلا مستانه جان
این بار غیبتت طولانی شده هااا....کجایی؟
از اون اتفاقای خوب چه خبر؟
من همیشه میام اینجا ....شاید بیشتر بی سر و صدا...
اما الان دیدم دیگه خیلی دیر کردی دلم تنگ شد....
ایشالله همیشه خوب و شاد باشی عزیزم
من، اگه نامریی بودم ،می رفتم توی همه ی شیرینی فروشی ها و خشکباری ها و کبابی ها وچیزای خوشمزشون و می خوردم.
خب %100 میرفتم مردم رو میترسوندم یا اینکه دعوت مینداختم کلا کارایه بد دوست دارم
اگه نامرئی بودم، کجا میرفتم و چی کار میکردم؟
خب میرفتم ببینمش ، و اینکه میرفتم ببینم اونی روم کراش داره درمورد من چی داره میگه
باحال بود.
دمت گرم خیلی جالب بود ممنون عشقم
من دوست داشتم به خونه های اونایی که بدم ازشون میومد سر بزنم و ببینم چی در مورد من میگن