شیرینی


دیشب مامان متین زنگ زده و خیلی جدی می‌پرسه شیرینی رو خوردین؟


شیرینی؟ کدوم شیرینی؟ از کجا فهمیده من و متین دیشب یه پاکت نون خامه‌ای خریدیدم و کلی به خاطرش ذوق کردیم و تا تهش رو خوردیم؟


چی جواب بدم؟ بگم آره همش رو خوردیم؟


نمی‌گه همین کارا رو کردین که هر دوتون انقدر چاق شدین؟



با شک و تردید ازش می‌پرسم:


- کدوم شیرینی رو می‌گین؟


- شیرینی مریم رو دیگه!


یه نفس راحت می‌کشم که مامان متین از اون قضیه‌ی نون خامه‌ای ها بویی نبرده.


ولی نمی‌فهمم چرا همه انقدر برای خوردن شیرینی مریم عجله دارن؟ از اون ور مامان‌بزرگ و خاله راضیه. از این ور مامان و بابای متین. حالا خوبه مریم کنکور داره و به این بهانه می‌تونیم قضیه رو یه خورده کش بدیم.


بابا جون ما امسال قد تموم زندگیمون عروسی رفتیم. به خدا ظرفیتمون تکمیل شده. از عروسی خودمون بگیر تا عروسی محمدرضای ۱۷ ساله و زهرا خانوم ۶۰ ساله!


نظرات 20 + ارسال نظر
وحیده یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 11:36 http://felan weblog nadarim!

پس اسمتون رو از لیست مهمونامون حذف میکنیم!! دستتون درد نکنه.خدا خیرتون بده...مهمون کمتر خرج کمتر...



با این تاخیرایی که پروژه برج میلاد داره بعید میدونم عروسیتون امسال برگزار شه!

ندا یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:04 http://dedaee.blogfa.com

محمدرضای ۱۷ ساله با زهرا خانم ۶۰ ساله ازدواج کرده؟؟

نه!
ولی هر دوشون ازدواج کردن!

باتو یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:09 http://www.batotaeshgh.blogfa.com

همشون مبارک باشه . تا باشه خبر عروسی و خوشی و این چیزا باشه

بابا آخه آدم یه ظرفیتی داره!

البته که تا باشه خبر عروسی و خوشی باشه.

javascript:void(0); یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:41

[ بدون نام ] یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:41

دختر بابایی یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:47 http://roshan1980.persianblog.ir

سلاممممممممممم:)
مستانه جونم یه چیزیت شده به خدا چون منی که تو باغ نیستم خط اولو خوندم فهمیدم منظور مامان متین چی بوده.. حالا تو چرا اوت میزنی نمیدونم!!!

خوبی؟ امروز فردا قراره بیایم اونورا پوللللللل بگیریم.

تینا یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 13:39

خب یکی دو تا از این عروسیا رو واگذار می کردی من می رفتم که دلم لک زده واسه یه مهمونی باحال و بزرگ

پیمان یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 14:04 http://aftabgardan.iranblog.com/

با سلام و عرض ادب
چنانچه مایل به تبادل لینک هستید ابتدا وبلاگ مرا با نام (شعر امروز) لینک کنید سپس به من در وبلاگ اطلاع دهید تا بلافاصله شما را لینک کنم.
با تشکر

دختر بابایی یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 16:08

هپی تو سی یو مستانه خوشگله :*
قیافه‌ت یادم اومد.. خب کلی عوض شدی خداییش ها! خوشگلترتر شدی.

ساره یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 17:50 http://sareheh.persianblog.ir

یه چند تا از این عروسیاتون بدین به ما ما ظرفیتمون کاملا خالیه!

من و من یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 23:44 http://2taman.persianblog.ir

چه بازه ی سنی گسترده ای!!ایشالا شیرینی مریم خانوم رو هم میخورید

خانمه دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 08:32 http://he-and-she.blogfa.com/

آخی ... چه جذابه
همه سن و سالی پیدا میشده تو این عروسی هاااا

طنین دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 08:50 http://asalioman.blogsky.com

از دست تووووووو.ووووی منم نون خامه ای

بهاره دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:11 http://rouzmaregiha.blogsky.com

بده مگه اینهمه رفتی عروسی و نی نای نای کردی و کلی شارژ روحی شدی پسر ۱۷ ساله و ازدواج؟ چرا اینقدر زود آخه؟
نوش جان شیرینی های خوشمزه

عسل دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:26 http://ilbra.persianblog.ir

من که عاشق عروسیم. اما این محمدرضا و زهرا خانوم جریانشون چیه؟ اصلا دوست ندارم

سیندخت دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:44

منم شیرینی خامه ای میخوام تازشم عروسیم می خوم!

شراره مامان بردیا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 15:13

خانوم خونه دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 16:05 http://www.tarhi-no.blogfa.com

جالب بود !!!
محمدرضای ۱۷ ساله و زهرا خانوم ۶۰ ساله!؟؟؟؟؟
جریانش چیه؟

سمیرا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 22:39 http://ladyofsky.persianblog.ir

جریان این زهرا خانوم ۶۰ ساله خیلی مشکوکه ها!

دزی چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 13:24

همشون مبارک باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد