البته من بابت این پست مستانه اونقدری دغدغه نداشتم که بخوام به خاطرش یه پست بزنم. مشتاق بودم که حرفم رو در قالب یه کامنت کوتاه بگم، ولی مستانه ازم خواست که با توضیح بیشتر تبدیل به یه پستش کنم.
خب... میدونی مستانه جان، آدمها دیدشون به زندگی فرق میکنه و همین باعث اختلافنظرها و سلیقههاشون میشه.
از دید یه آدمی مثل من که "زندگی" براش ارتباط با آدمهای هم عصرش و شناختشون و فهمیدن درداشون و تحلیل افکارشون و تلاش واسه درک دنیایی که توش زندگی میکنن و ...؛ تعریف میشه، "ارتباط" مثل هوا واسه نفس میمونه. توی این جهانبینی آدمها خیلی تنهاتر از اونی هستند که بتونن بدون ارتباط با هم زندگی رو تاب بیارن.
اکتاویو پاز تفسیر جامعی از تنهایی آدمها در دیالکتیک تنهایی داره. پیشنهاد میکنم حتماً یه نگاهی بهش بنداز.
البته در مورد آدمهای معتقد هم وضع تفاوت چندانی نمیکنه. درسته که یه سری قواعد و اصولی در قالب شریعت واسه هدایت آدما ارسال شده و میشه از اونا واسه ادامه زندگی کمک گرفت، اما تو قالب همین قواعد تکرار و تاکید زیادی روی روابط آدمها شده. مثلاً صلهرحم یکی از اصولیترین مسائلیه که شریعت آسمانی ما خیلی به اون پرداخته. علامه طباطبایی میگه:
منظور از ارحام، ارحام مردم است که خداى عز و جل امر به صله آن فرموده و آنقدر مورد اهمیت و اهتمامش قرار داده که در ردیف خودش آورده است که فرموده: "از خدا بترسید و از ارحام...".
به نظرت توی عصر Globalization توسیع "ارحام" به "دوستان" خیلی نامربوطه؟؟
اما من بیشتر از اینکه به خاطر انجام دستورات و تکالیف دینی سعی در ایجاد و حفظ ارتباطاتم کنم، به خاطر احساسات و درکی که از آدمهای اطرافم دارم، سعی میکنم یه ارتباط حداکثری رو همیشه باهاشون داشته باشم. البته آدمهایی که باهاشون رابطه دارم، شاید زیاد باشن، اما محدودن. آدمهایی هستن که destiny ما رو توی زندگیِ هم قرار داده و نه همهی 7 میلیارد آدم هم عصرم!
چرا اگه گاهی میشه واسه پر کردن تنهایی یه آدم تبدیل به یه "گوش" ساده شد، آدم نشه؟ جری لوئیس میگه: اجازه بدین به هرکسی که میخوام، هرچقدر میتونم محبت کنم؛ چون من فقط یک بار به دنیا اومدم و بار دومی در کار نیست!
اما ایدئولوژی مستانه چیه؟ مستانه دوستایی داره که به قول خودش هر 2-3 ماه یکبار با هم تماس دارن و هر 6 ماه یکبار هم رو ملاقات میکنن. با تمام احترامات، به نظر من اسم این رابطه دوستی نیست! هر تعریف معروفی رو که از دوستی مرور کنین، نمیشه هیچ الگویی منطبق با این رابطه توش پیدا کرد.
مثلاً: دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی. من نمیتونم باور کنم دوستای صمیمیم هر 2-3 ماه یکبار بتونن راحت و با احساس نزدیکی کامل، حال و روزشون رو برام بگن. به نظر من قاعدهمند کردن ارتباطِ دوستی، یه جور آفت دوستیه. بعید میدونم توی فرصت یکی دو ساعتهای که بعد از 6 ماه یه دوستی رو میبینم، بتونم بیشتر از تغییرات چهرهش چیزی از روزگارش بفهمم... من اون صمیمیتی که توی رابطه متداوم خودم با دوستام حس میکنم رو توی رابطه مستانه و دوستاش نمیبینم.
اما بعد...
خب البته بر کسی پوشیده نیست که این مستانه خانومی که الان در اوج خوشحالی و آرامش این پست رو پابلیش میکنه؛ متین و این ارتباطات زیادش رو کاملاً میشناخته و اتفاقاً در یکی از اعترافاتش به صراحت بیان کرده که یکی از چیزایی که من رو به تو جلب(!) کرد، همین روابط انسانیت بود.... مستانه متین رو میشناخت که ارتباطات بخش زیادی از زندگیش رو تشکیل میداد و اتفاقاً سر این موضوع باهاش بحث کرد و به متین تضمین داد که ازدواجش باعث ایجاد محدودیت براش نمیشه...
بذارین یه چک بکنیم ببینیم یکی دو ساعتی که مستانه به خاطر تلفنهای متین توی اون احساس غم و اندوه میکنه متین به کیا زنگ میزنه و به مستانه چی میگذره.
خب اول از همه در ساعت اول ارتباط با بابا و مامانش که دارن اعمال حجشون رو انجام میدن، برقرار میشه و مستانه در هر تماس کلی ذوق و خوشی از خودش در میکنه! بعد از اون به خاطر حس فضولی و کنجکاوی مستانه، ارتباطات بعدی با خواهرا یا برادرا در حالت Speaker Phone برقرار میشه و مستانه علاوه بر در جریان قرار گرفتن کلیه اخبار و اطلاعات فامیلی جا به جا نظرات خود رو هم اعلام میفرماین که باید در طی مکالمه لحاظ بشه!
تا اینجا که خب مستانه هم توی بازی شرکت داره. اما از اون به بعد... در ساعت دوم تماسهای تلفنی متین سعی میکنه احوال دوستانی که یه عمری داره باهاشون زندگی میکنه رو بپرسه. البته اونایی که شرایط خاصی رو دارن تجربه میکنن همیشه اولویت دارن. مثلاً احوال میثم که داره اعتقادات خودش رو Refresh میکنه، واقعاً پرسیدنیه. یا سعیدی که این روزا 5 ماه از شروع زندگی جدیدش میگذره و همیشه حرفهایی واسه گفتن داره، باید شنیده بشه. و البته دوستای دیگه که مستانه در جریان تمام احوالات و علت ارتباطات متین با اونها هست...
و خب همه اینها آدمهایی هستن که با توافق مستانه به زندگی جدید متین اومدن و از شرایط متین در ضمنِ شروعِ زندگیش با مستانه بوده.
مستانهی عزیز! فکر نمیکنی این یکی دو ساعت فرصت خوبیه که یه خورده واسه درس خوندنت وقت بذاری؟! کنکور ارشد...؟؟؟ - مطمئنم که از این حرف من برداشت ناصواب نمیکنی! -
البته پست اخیر مستانه یه درس خوب به من داد. مستانه صراحتاً به این اشاره میکنه که: "مگه دو تا آدم توی یه هفته چقدر حرف جدید برای همدیگه دارن؟ واقعا برای هم تکراری نمیشن؟؟؟؟؟؟" اگه واقعاً اینطوریه یه پیشنهاد برات دارم. بهتر نیست روزی 2-3 ساعت از هم دور باشیم که همیشه برای هم حرف جدید داشته باشیم؟
نه مستانه جان...
اینطور نیست... اگه تنهایی ذاتی آدمها رو حس کنی، میتونی باور کنی که اگه آدمها قرنها هم 24 ساعته و 7 روز هفته با هم باشن، باز هم حرفهای جدیدی واسه هم دارن و برای هم تکراری نمیشن. زندگی اینجوری... این سرنوشته...
عجب....
ببین آقا متین باید قبول کرد که خانمها همه توجه همسرشون رو میخوان نه بخش عظیمی از اون رو
خط قرمزها باید مشخص باشه اما ارتباط محدود نه! ما همین طوریتو زندگی امروز به قدر کافی برای هر چیزی وقت کم می گذاریم چه برسه به اینکه به محدودیت معتقد هم باشیم.
تلفن خونه وصل شد بالاخره ؟راستی من دوباره ادرسمو عوض کردم اما اینجا نمیشه برات خصوصی بذارم
مممممممم خوب من خدا رو باید شکر کنم لوک چنین کاری نمیکنه
ولی متاسفانه زنگ خور گوشیاش خیلی زیاده و بعضی وقتا تو رومیانتیک ترین شرایط یهو دی دی د دی دی ( ای بابا سخته صدای زنگشو درآوردن)
بعضی وقتا خودش محل نمیذاره و خب خیلی وقتا هم نمیشه
خیلی غم انگیزه
البته خب من به متین هم حق میدم که رابطه مورد علاقهشو با دوستاش داشته باشه
... اما
از اونجا که همیشه خانوما مقدمند
فک کنم بهتره این گفتگوی تلفنی رو ب وقتی موکول کنی که مستانه حسابی سرش غرق در کتابه
مستانه شنیدی که!!
مواظب همدیگه باشین...
ارادتمند مستانه خانوم و آقا متین عزیز
حرفای شما کاملا درست بود
ولی یادمون باشه که مستانه جون یه زنه
و توجه شما براش یکی از مهمترین چیزهاست