موقعی که بادبادک به دنیا اومد اصلاْ فکر نمی کردم اونقدر حرف داشته باشم که بادبادک تا یه سالگیش زنده بمونه. اما داشتم و بادبادک امروز یه ساله شده!
من بادبادک رو دوست دارم چون با نوشتن توی اون کلی از ذهنم رو تخلیه میکنم و ذهن آرومتری دارم.
من بادبادک رو دوست دارم چون به واسطهی اون کلی دوست خوب پیدا کردم که خیلی وقتها دلم واقعا براشون تنگ میشه.
من بادبادک رو دوست دارم چون نوشتن توی اون و خوندن کامنتای دوستای خوبم خیلی از دردهای دلم رو تسکین داده.
من بادبادک رو دوست دارم چون به واسطهی اون بعضی از دوستیهای قدیمی به دوستیهای تازهای تبدیل شدن.
خلاصه من بادبادک رو خیلی دوست دارم.
شما چهطور؟
دوست دارم نظر واقعیتون رو راجع به بادبادک بدونم... البته یه مشکلی هست... من اصلاْ انتقادپذیر نیستم!
پ.ن: در مورد نوشتهی پایین توی پ.ن نوشتهی پایین توضیح دادم.
تولد! تولد! تولد! تولدت مبارکککککککککککک
کیک و شام و شیرینی!!!!
تو هنوز موفق نشدی یه شیرینی از ما بگیریا !!!
تولدش مبارک
چه اسم قشنگی هم داره
ممنون
ولی اصلا بهت نمیاد انتقاد پیر نباشی
حالا تو انتقادت رو بکن یه جوری می پذیرم.
انتقاد پذیر
مستانه جونم وبلاگت رو دوست دارم.ولی نمی دونم چه اتفاقای مهمی تو زندگیت پیش اومده که متین دوست نداره ازشون بگی.اوایل بیشتر میگفتی.ولی الان همش سربسته.خیلی دلم می خواد بدونم مشکلتون چیه.شایدم بخاطر اینه که دوستای دنیای واقعیت اینجا رو میخونن.احتمالا تو این وبلاگ خودتم راحت نیستی.
نمی دونم چرا این حس رو کردی. اتفاقای مهم؟ مشکلات؟
بهم بگو از کدوم نوشته ها اینا رو حس کردی.
البته شاید در مورد طوطیا کمتر می نویسم. اما اونم نه دلیلش متینه و نه آشناهایی که این جا رو می خونن. دلیلش قضاوتهایی که بعد از هر نوشته ای که در مورد طوطیا بوده توی کامنتها دیدم...
خیلی خیلی تبریک؛ مدام شاد باشی الهی و وبلاگ؛ محل ثبت چنین تجربههای خوشایندی باشد.
ممنونم
راستش من بادبادک را می خوانم ولی کم نظر می دهم. دوستش دارم چون صادقانه می نویسید. و اینکه هر دو با هم می نویسید. این کار را و متن را زیباتر و بی ابهام نر می کند. آهان! از اینکه لینک دوستانت به ترتیب به روز کردن است خوشم می آید .
امیدوارم سال های سال برایش جشن تولد بگیری
منم دوست دارم متین بیشتر توی بادبادک بنویسه. ولی نمی نویسه...
بادبادکت پر از احساسه و انرژی! درست مثل بادبادکای رنگی بچگی هامون دوسش دارم
ممنونم مریم جان.
با سلام
با مطلبی بنام (سعیـــد مجـــرّدی ، رضـــا افشـــار ، تامیـــن و روز جهانـــی معلولیـــن) مشتمل بر مقاله "ویلچر نشین سرزمین هنر" خاک پای شما را توتیای چشم خود میسازیم
سارا و فرزین
سلاممممممممم:)
چرا اسم اینجا رو گذاشتی بادبادک؟ ولی اون دختره که اون بالا داره بادبادک هوا میکنه عین خودته
بادبادکت دوست داشتنیه. گاهی شاده گاهی غمگین. گاهی آروم گاهی پرانرژی. ولی همیشه دوست داشتنیه. بادبادکت از اون جاهاییه که حال آدم توش خوب میشه. ضمنن من شخصن هلاک عکساییم که بعضی پستا میذاری.
اصلا یادم نیست چرا اسمش رو گذاشتم بادبادک. فکر کنم یهویی شد!
بادبادککککککککک و خیلیییییییییییییییییییی دوووووووووووووووستتتتتتتتتتتتتتتتت دارم!!!
تفلدش مبارکککککککککککککککککک
ممنونم عزیزم.
چه کیک خوشگلیه .چون انتقاد پذیر نیستی فقط بهت میگم تولد یک سالگیه وبتو صمیمانه تبریک میگم و بهترین ها رو برات آرزو می کنم.
من شوخی کردم. خواهش می کنم انتقادت رو هم بگو.
من هر وقت پست می دید این جا پلاسم ....
ولی کم پی ام می دم
در هر حال خیلی باحالید ....امیدوارم خوش باشید با هم ...
تولدت مبارک
ممنون
اگه میدونستم این وبلاگ کی متولد شده، دیروز هدیه تولد براتون می خریدیم، با این حال اون یه جعبه شیریتی رو به عنوان یه هدیه تولد ناقابل قبول کنید
قلمتان مستدام و زندگی تان سراسر شیرین باد...
ممنونم. زحمت کشیدین
حقیقت اینه که من بادباکو روزی چندبار هوا میکنم!!برام جالب و قشنگه...خیلی صاف ساده و دوست داشتنی...بادبادک هزارساله بشی...
:) لطف داری
بادبادک بدون در نظر گرفتن خیلی چیزها که خودت می دونی رک می گم .مستانه نوشتهای صادقانه ات رو دوست دارم.می دونی از کی دلبسته این وبلاگ شدم از همون پستی که تو و متین تو برف و بوران گیر کرده بودین خیلی زود با نوشته هات انس گرفتم .بادبادک رو دوست دارم و دوست خواهم داشت
بادبادک پایدار باشی
آخی یادش به خیر. ممنون ساچلی جان
میکروفن سالمه؟ اوهوم...یک دو سه...آزمایش میشه
به نام خالقِ یکتا. خب گفتین نظرمو بدم در موردِ بادبادک. بادبادک چیزه خوبیه اما من تاحالا نتونستم هواش کنم.یعنی مامانم میگه بچه بوده اینکارو میکرده اما من بلد نیستم. پس به مامانم می گم بیاد اینجا نظرشو بدهآهااااااااااااااااان... این بادبادک؟ آره از اولش خیلی خوب بود.چون باعث شد منِ فوضول در موردِ گذشته ی باهالتون بیشتر بدونم و خب خودش باعث شد که دوستیمون همچینی عمیق تر بشه. داستان که تموم شد تا چند وقت درموردِ عروسی نوشتین که اونم باز جالب بود چون بازم یه هیجان مخفی توش برا من داشت.که البته بعدش توسط دشمن این هیجان کور شد ولی خب مهم نیست...
اولای زندگیتونم خوب بود اینجا اما به نظرم یه مدت کوتاهی فقط واسه این نوشتی که اینجا به روز بشه،یادت باشه بهت گفته بودم مستانه جون که یه جوری شده نوشته هات. اما خب دوباره به روزهای قشنگش برگشت و الان هم دوست داشتنیه...
ایشالله دیگه بیهوش نشی عزیزم
موفق باشی و شااااااااااااااااااااااد
-----------------------------------
عکسات هم قشنگ بودن خیییییییییییییییییییلی
خدا رو شکر که حس می کنی بادبادک دوباره خوب شده
اینجا رو خیلی دوست دارم عزیز دلم... خیلی زیاد... روزی چند بار بهت سر میزنم و هر جمله ای از تو کلی دلم رو سرشار میکنه... چون تو از معدود آدمهایی هستی که خودتی! میدونی که چی میگم؟ دوستت دارم مهربون دوستم... و اینکه تولد بادبادک مبارک
ممنونم تینا جان
بادبادکو دوست دارم . تولدشم مبارک . فقط بعضی از نوشته هات خیلی گنگه . البته این اواخر کمتر گنگ مینویسی
تولد بادبادک مبارک
راستش من بادبادک رو خیلی دوست دارم و صبح اولین صفحه ای که بعد از وصل شدن به نت باز می کنم بادبادکه ... چون نوشته هاش به دل میشینه ... چون نویسنده اش رو دوست دارم و احساس نزدیکی بهش می کنم ... و خیلی دلایل دیگه ... شاید بهتره بگم من به بادبادک معتاد شدم! ...
امیدوارم که توی این صفحه همیشه از شادی ها و خوشی های زندگیت بنویسی و هیچ وقت غم و اندوهی نباشه که بخوای بنویسیش ...
فیروزه جان منم همیشه به تو احساس نزدیکی می کردم و می کنم.
مستانه جان یه سوال : یه لینکی داشتی به اسم خاطرات تینا . دیگه نمینویسه یا ادرسش عوض شده ؟
خوب اوایل که داستان زندگیت رو میگفتی خیلی هیجانش بیشتر بود .
کنجکاویم باعث شد که با بادبادک دوست بشم ودیگه هر روز بهش سر بزنم .
وقتش رو هم زیاد کنین بد نیست
بالاخره زندگی همیشه هیجان انگیز نیست.
برا کامنتهای منم جواب بذار... منم حسسسسساااااس
گذاشتم عزیزم ;)
هر روز میام ولی نظر کم میدم
ولی امروز نمیشه حرفی نزد در برابر تولد تو
بادبادک جان تولد ۱ سالگیت مبارک
باید عرض کنم بدون هیچ تعارفی و یا ملاحظه ای و خدا وکیلی و بی اغراق و تملق که
بادبادک عزیز همیشه به منه نارنجدونه آرامش و شادی میده و در نهایت تمرکزتولدت مبارک صفحه ی عزیز با نویسنده ی عزیزترت
تولد وبلاگت مبارک.
مستانه جون منم این حالتو تقریبا یه ماه پیش تجربه کردم و اگه تو پیش شوهرت بودی من تو اتوبوس بیهوش شدم و فک کنم اصلا برا چند دقیقه مرده بودم عملا.خیلی حالت عجیبی بود.انگار یه خواب عمیق.پستش هم نوشتم.
در هر صورت مواظب خودت باش اما فک نمیکنم چیز خاصی باشه
سلام. خیلی ممنون که سرزدی.
منم تولد بلاگت رو تبریک میگم. این بلاگ باعث میشه آدم حر فهایی رو که تو گلوش گیر کرده بدون رو در بایسی بزنه :)
شما رو لینک میکنم تا باز هم سر بزنم :)
گلم منم شوخی کردم. واقعا همه چیزه وبلاگ عالی و خوبه و همین طورم خودت.
منم بادبادک رو دوست دارم چرا هم نداره خوب دوس دارم دیگه خوشم میاد
فقط اگه میشه قسمت ورزشیشو بیشتر کنین
آآآآآآآآآآآآیییییییییییییییییی
من یه عالمه نوشته بودم اینجا...چرا قاطی کرد و فرستاده نشدههههههههههههه
دیگه که نمیشه نوشت...حسش به همون یه بار بود... فقط اینکه من بادبادک رو خیلی دوست دارم... واسه احساسی که پشتش هست... واسه اینکه همیشه عمیق میبینه و عمیق مینویسه... واسه اینکه ظرافت خاصی توی نوشته هاش هست که آدم جذبش میشه حسش میکنه.... واسه اینکه کسی مینویسه که خودشه... بی اغراق بی کم و کاست...و همین صداقتش خیلی دلنشینه...
یادمه توی دورانی با بادبادک آشنا شدم که حالم خیلی بد بود و مشکل خیلی بدی داشتم و بادبادک خیلی کمک مفیدی بود برای آروم شدن...
امیدوارم سالهای سال شاهد جشن تولدش باشیم...
مستانه جونم امیدوارم همیشه لبخند رضایت روی لبهات باشه و لحظه ها رو عاشقانه کنار همسر خوبت بگذرونی