این روزا من دچار حسهای بدی شدم. حس تنهایی، دلتنگی، روزمرگی، ترس از مرگ، کابوسهای شبانه و ...و متین به جای اینکه اوضاع رو بهتر کنه، گاهی ناخواسته اوضاع رو بدتر میکنه.
من میخواستم این هفته متین یک کمی از تنهایی رو که میچشم به متین بچشونم و یه جورایی تلافی کنم و دو روز توی این هفته تا ساعت نه شب متین رو توی خونه تنها بذارم.
البته جایی رو نداشتم که برم. نمیخواستم مامانم اینا بویی از ماجرا ببرن و دوستهام رو هم چهارشنبه دیده بودم.
تصمیم گرفته بودم یه سر برم آرایشگاه و بقیهی زمان رو هم توی ماشین یا راهپلهی خونه بمونم.
شنبه متین اونقدر خوب بود و بهم محبت کرد که از تصمیمم پشیمون شدم و حس کردم زمانهایی که با متینم اونقدر ارزش داره که نخوام یه لحظهش رو هم هدر بدم.
ولی امروز دوباره متین بدون در نظر گرفتن خیلی چیزا یه تصمیمی گرفت که باعث شد منم دوباره تصمیم بگیرم این فکر رو عملی کنم.
البته این بار دیگه راهپلهی خونه رو برای موندن انتخاب نمیکنم چون حالا دیگه متین خبر داره و میاد در رو باز میکنه و میبرتم توی خونه.
نمیدونم... شاید به نظر خیلیها اینکه مرد شب ساعت هشت و نه بیاد خونه خیلی طبیعی باشه... اما من نمیتونم و نمیخوام این اتفاق برام عادی و طبیعی بشه. من با متین ازدواج کردم که باهاش زندگی کنم و فکر میکنم برای زندگی کردن و ساختن یه زندگی زمان خیلی زیادی لازمه. خیلی بیشتر از ساعت ۹ تا ۱۲ شب...
منم مثل خودت فکر میکنم مستانه جون . فقط فکر میکنم تلافی کردن راه خیلی خوبی نباشه چون ممکنه به بدون هم طی کردن عادت بکنید . فکر نمیکنی بهتر باشه باهم یه فعالیتی رو شروع کنید . مثلا دوتایی بعد از کار برین ورزش . یا یه هدف مشترکی رو دوتایی دنبال کنید . یه چیز دیگه هم هست و اون اینکه شماها با هم همکار هم هستید . طبیعیه که متین یه کم بخواد مال خودش باشه ...
قصدم از تلافی اینه که بفهمه من چه حسی دارم. فقط همین.
البته برای من که همسرم تا ساعت ۷ سرکاره و تا بیاد میشه ۸ این حالت کاملا طبیعیه و تا اون ساعت حس بدی ندارم!
زندگی مشترک از دید ما خانوما با اونچه آقایون فکر میکنن فرق داره...معمولا ما دوست داریم بیشتر با همسرامون باشیم اما اونا بیشتر با هم بودن رو دلیل بر توجه بیشتر نمی دونن!
کاشکی می تونستم از دید مردها هم به قضایا نگاه کنم.
سلام...
من جیگرم کباب شد برا اون دختر کوچولوی تو عکس...
راستش منم هیچ از زندگیه اینجوری خوشم نمیاد.
اما مجبورم !
به خاطر کار همسرم. البته من هنوز در دوران شیرین پا در هوای نامزدی به سر می برم...
امیدوارم این روند ادامه پیدا نکنه...
این حس رو به خوبی درک میکنم و دقیقا تجربه کردم... چرا نمیای پیش من؟! شاید لازم شه بزودی من هم بیام پیشت...
فکر خوبیه. در اولین فرصت میام پیشت.
حتما مشهد واست دعا میکنم عزیزم که شمارو هم بطلبه ...
:) ممنونم
به نظر من که خیلی بی انصافی مستانه
آره. ممکنه اینجوری باشه...
مستانه کاملا باهات موافقم .وای خدا ما چقدر وجوه مشترک داریم! منم دوست ندارم عسلی دیر بیاد می دونم داره برای زندگیمون تلاش می کنه ولی من زندگی راحت و مرفه رو نمی خوام من دوست دارم عسلی کنارم باشه نه اینکه من از بعد از ظهر تا شب انتظار بکشم تا اون بیاد.
به نظر من آدم اگه یک کمی قانع باشه، تا بعد از ظهر کار کردن نیازش رو تامین می کنه.
منم باهات موافقم ولی بعضی وقتها فکر میکنم اگه همسرم ساعت ۵ بیاد خونه و کار هائی رو که باید تا ۸شب انجام بده ول کنه و از شرکت بیاد بیرون و رئیسش بگه از فردا دیگه نیا سرکار اونوقت چی کار کنیم؟
بعضی وقتها دیر اومدن ها و به قول تو ۹ تا ۱۲ شب زندگی ساختن ها لازمه با اینکه من مخالفم ولی مجبورم به تحملشم
خوب در مورد متین این طوری نیست و اگه ساعت چهار بیاد بیرون مشکلی نداره.
خب گاهی مقابله به مثل !! لازمه تا همسرامون به خودشون بیان یه کمی...من گاهی ناخواسته دیر تر از اون رسیدم خونه و دیدم چه عکس العمل خوبی داشته !
به نظرم خوبه ..البته فقط یه مدت محدود
حداکثر یه روز یا دو روز
منم تو این شرایط بودم ... اما کار من آخر به جاهای باریک کشید . از دیر اومدن شروع شد تا رسید به سفر یه روزه و اون اواخر سفر نزدیک به ۵۰ روز .
نمیخواهم انرژی منفی بدم .اما یکی از دلایل از بین رفتن زندگیم همین عدم حضورش تو خونه بود .
:(
واسه همینه که از قدیم گفتن : ازدواج تابوت عشق است .
عشقی که بخواد با مسائلی به این کوچیکی بمیره و بره توی تابوت مسلما عشق نبوده و نیست.
منم دقیقا مثل تو هستم ولی دلم نمیاد تنهاش بزارم البته یه موقع هایی لازمه.
منم فکر نکنم دلم بیاد
چقدر این پستهای زندگی جاریست رو دوست دارم. رفتم تا پایین صفحه خوندم.
در مورد تنها بودنم بهت حق میدم. حیف که مردها اصلا دید ما رو درک نمی کنن. همینطور که درک اونا برای ما سخته. بهترین کتابی که برای درک همسر خوندم مردان مریخی زنان ونوسی بوده
من نزدیک دو سال که شوهرم مغازه داشتَ هر شب تا ساعت ۱۰ و ۱۱ تنها بودم و واقعا درکت می کنم. اما با کاری که تو می خوای بکنی اون چیزی رو که تو می خوای متوجه نمی شهَ فقط به شدت نگران می شه. سعی کن رو این نکته تمرکز کنی که اون به خاطر تو داره اینهمه به خودش و تو فشار می یاره و بعد دنبال یه راه حل بگرد قربونت برم
چه جالب... بد نیست پست من و بخونی. گویا تو با یکی از دوستای من در یک زمان یک حس مشترک داتشتید با کمی تفاوت. خیلی از آدم های دیگه هم ممکنه در یک زمان خیلی از حس های مشترک با ماها رو تجربه کنن. قشنگه.نه؟
عزیزم میدونی چیه مردا فکر میکنن با این همه کار کرداناشون به ما بها میدن ما با اینکه کنارشون باشیم فکر میکنیم بهشون بها میدیم
ولی نمی تونم بهت چیزی بگم چون خودم هنوز با این موجودات پیچیده دست به یقه ام ولی به قول مامان بزرگم اول زندگی هر کاری کردی کردی و یه روالی رو دست گرفتی گرفتی وگرنه بعدا دیگه نمی شه یه چیزی و روالی رو که دوست داری کاری کن که از الان عادت به اون کار کنه حتی اگه دعوا و بگو مگو شد بینتون
dooste khoobam ....
shayad behtar bashe to ham sare khodeto ye joori garm koni...albate age hamsaret baraye kar dir miad khoone na inke bere donbale tafrih.to balajbazi dar haghighat be khodet laj mikoni.oon dare baraye refahe bishtar zahmat mikeshe.pas behtare ke to ino dark koni va say koni zamanaye tanhaeeto ba barnamerizize khoob por koni
والا... این یه حس مشترک بین اکثر خانم هاست. اینکه وقتی چیزی ناراحتشون میکنه سعی می کنن دقیقا همون کارو بکنن که طرف بفهمه و دیگه تکرارش نکنه اما خب موضوع همون "تفاوت اساسی بین زن و مرد"_ه ... اینکه لزوما اون چیزی که مارو ناراحت میکنه اونا رو ناراحت نمی کنه(خوشبختانه یا متاسفانه) اینو منم خیلی وقتا استفاده کرده"سیستم تلافی" رو می گم. اما جالبه اگه نگی داری فلان کارو تلافی می کنی طرف اصلا حتی نمی فهمه داری تلافی می کنی چه برسه به اینکه بخواد از تلافی ناراحت هم بشه!! من تجربه ی زندگی مشترک ندارم اما دیگه متوجه شدم این سیستم پاسخگو نیست... یا سیستم چهار چهار دو یا تقاضا برای درک متقابل راه حلشه...
موفق باشی عزیزم بوس
سلام عزیزم.حق با توا مشکل نه بدبختی.کم طاقت شدم فقط بعضی وقتا وب بچه های دیگه رو میخونم خجالت میکشم از خودم که چه چیزهایی رو واسه خودم بزرگ میکنم.حق با تو ا من نه تنها بدبخت نیستم بلکه خیلی هم خوشبختم و شاکر واسه این همه نعمتش.ممنون خانومی.
سلام
حالا این حرفها رو با همین صراحت به خودش هم گفتی، یا ترجیح میدی ما بدونیم و خودش نه؟
سخته بیشتر واسه خودمون ولی بعضی وقتا یه تلنگر لازمهالبته طولانیش نکن مستانه