چه طور یادم رفته بود گلبرگهای گل رز، لابهلای صفحات کتاب، چه بوی عجیبی دارن و چه خاطرههایی رو که زنده نمیکنن!
خاطرهی حیاط خونهی مادربزرگ با رزای صورتیش! خاطرهی مدرسهی نیلوفر و گلخونهی بغلش، خاطرهی اولین گل رزی که هدیه گرفتی، خاطرهی اولین سررسیدی که توش نوشتی، خاطرهی اولین باری که عاشق شدی...
پ.ن: حتما به باغچه کوچیکمون سر بزنین و اگر دوست دارین توی کاشتن گل دوم باهام شریک بشین .
بی صبرانه منتظرتونم...
برای معرفی باغچه کوچیکمون به دوستانتون از کد زیر استفاده کنین:
عطر عاشقیت همیشه موندنی
خاطره ها هیچ وقت پاک نمیشن حتی اگه سعی کرده باشی فراموشش کنی باز با یه بهونه زنده میشن عین یه فیلم
وایی ... دلم خواست ...
اون شعاره هست میگه: ما منتظر دومیش هستیم ، هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم!!
من همه گلای خشک رو به آلبوم چسبیم چسبوندم.... وقتی آلبوم رو ورق می زنم گلا رو می بینم خاطرات دانشجوئیم برام زنده میشه....
به دیدارم بیا....
سلام گلم
خوبی
دلم خیلی تنگ شده بود برات
همیشه عاشق باشی
به آقا میتن سلام برسون
مرسی که تنهام نذاشتی
آره برخلاف تصور کلی بوها خیلی خاطره انگیزتر از عکس و تصویر هستن مخصوصا که منبع بو هم موجود باشه!
چه خاطرات قشنگی. تو شهر ما اصلا رز به بار نمی شینه!!
بازم به روزم مستانه جان
نمیدونم چرا بعد از دیدن وبلاگت حس کردم چقدر با هم هم حس هستیم.اسمتو یه جورایی گذاشتم غریب آشنا!به وبلاگم بیا ،تازه شروع کردم.موضوع جنگل بارون زده ات محشره.بی تعارف.تا بعد
بوته گل یاس خونه مادرجون و رسیدگی حاجی بابا به گلها و پیچیده شدن ساقه هاشون روی دیوار توی باغچه خونه قدیمی
خیلی دلم تنگه برای اون روزها