جلال آریان


*  روز سبز و قشنگی بود.




* دلم برای جلال آریان خیلی تنگ می‌شه و برای فرنگیس و ثریا... خداحافظ اسماعیل فصیح!



نظرات 12 + ارسال نظر
دنیا جمعه 26 تیر 1388 ساعت 21:42

آخی منم خیلی کتاباشومی خوندم..جلال آریان..

پری ناز جمعه 26 تیر 1388 ساعت 22:02 http://www.huchthebee.persianblog.ir

حیف که این روزهای سبز فقط تو تهرانه و ما شهرستانی ها هیچی ازش ندیدیم به جز دو روز اول!!!...راستی متاسفم به خاطر فوت ایشون!

سوسن جعفری جمعه 26 تیر 1388 ساعت 22:02

پگاه شنبه 27 تیر 1388 ساعت 01:05 http://pegah.blogfa.com

منم براش نوشتم.
اما نوشتن ما کجا و نوشتن اون کجا!
روحش شاد....

بانو شنبه 27 تیر 1388 ساعت 02:32 http://lanuit.blogfa.com

چه نسل غریبی داریم می شویم...

مریسام شنبه 27 تیر 1388 ساعت 09:27

خدا رحمتشون کنه چه بزرگایی رو داریم از دست میدیم.
امیدوارم این سبزی همه ایران رو سبز کنه

تارا میرکا شنبه 27 تیر 1388 ساعت 10:21 http://taramirka.persianblog.ir

خدا رحمتش کنه... ولی اون که نمرده چون یادش زنده ست و آثارش پابجا...

معلمی از بهشت شنبه 27 تیر 1388 ساعت 10:39 http://soular.blogfa.com

یک کتاب فروسی تازگیها نزدیک خونه مون باز شده . رفتم ازش سراغ کتاب های اسماعیل فصیح رو گرفتم. اسم ایشون اصلا به گوشش نخورده بود.بیشتر کتاب هاش هم تو فاز فهیمه رحیمی . .... بودن. دیگه پامو تو مغازه اش نذاشتنم.

یه دوست شنبه 27 تیر 1388 ساعت 10:40 http://www.kamran2kamran.blogfa.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی زیبایی داری و عالی از هر نظر و گل سر سبده میگم با تبادل لینک موافقی راستی به منم سر بزنگویند در شهری ،


عاشق شوریده ای بود بیقرار و آرام !

دیوانه ای تمام !

همه می خواستند بدانند که "معشوق کیست ؟ "

عاشق ، خاک نشین هر کوچه و برزن بود

و چشمانش خیس اشک !

دغدغه ی عموم را صد چندان می کرد که ،

" براستی معشوق او کیست ؟ "

برخی از رندان شهر گفتند :

" اگر مست شود و از خود برهد ،

حتما نام معشوق را خواهد گفت ! "

شبی در پیچ و تاب مبهم سایه ها و همهمه ها!

مستش کردند مست مست !

پرسیدند : " بگو معشوقت کیست ؟ "

جام در انگشتان عاشق می لرزید !

گفت : " مستم ، اما نه آنچنان که نامش را بگویم ! "



هستی شنبه 27 تیر 1388 ساعت 13:05 http://sweetacride.blogfa.com

من اینجا رو که خوندم فهمیدم فوتشون رو...شوکه ام الان.من تمام کابهاشو دارم و خیلی دوستش دارم.نمیدونم چی بگم...

سمیرا دوشنبه 29 تیر 1388 ساعت 04:49 http://whiterainbow.persianblog.ir

من برگشتم!!
انقدر ناراحتش دم فصیح مرد . عاشق کتاباش بود .
مستانه کتاب داشتان جاویدش و خوندی؟؟؟
کم گیر میاد و برعکس بقیه کتاباش توش جلال اریان نیست . خیلی قشنگه . اگر نخوندی بخون حتما. خوشت میاد.

:) خوشحالم که هستی

آره. داستان جاوید رو هم خوندم...

سروناز یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 12:52 http://sarvesabzeiran.persianblog.ir

خدایش بیامرزاد.
لطفاً وبلاگمو ببینید.

ترسیدم. فکر کردم کس جدیدی مرده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد