یکی توی بلندگوی دستیش داد زد: "اینجا جمع نشین. پراکنده شین."
یکی دیگه داد زد: "فرار کنین دارن میان."
یهو تمام جمعیت شروع کردن به دویدن.
دست من از تو دست متین دراومد.
دو سه قدم با جمعیت جلو رفتم.
پای متین به یه سنگ گیر کرده بود و افتاده بود.
برگشتم پیشش.
دستش رو گرفتم.
همه رفته بودن.
فقط من مونده بودم و متین و اونا!
یکیشون با باطوم زد به دست متین و گفت: "بلند شو"
یکیشون با چوب زد به پشت متین و گفت: "برو"
من شوکه اون وسط وایساده بودم و زل زده بودم توی چشماشون.
توی چشمهاشون پر از خشم بود و پر از ترس.
دلم سوخت. دلم خیلی براشون سوخت.
چه بلایی سر دلی اومده بود که می تونست جای عشق باشه؟
خانمانسوز بُوَد آتش آهی، گاهی نالهای میشکند پشت سپاهی، گاهی
مستانه جان حالتون خوبه؟؟
خوبیم عزیزم.
خدا رو شکر که اتفاق بدی براتون نیفتاده...
پرسیدن که: چرا قدرت فساد میاره...؟
جواب داد: قدرت فساد نمیاره... این افراد فاسد هستن که جذب قدرت میشن.
پرنسس تینا برگشته
:)
یادم رفت بپرسم:
میشه بگین شعر از کی بود؟
ممنون
راستش نمی دونم!
خیلی بلاها ممکنه اومده باشه مثل خروس که خون بهش می دن بخوره تا جنگی بشه ...
شاید خون به دهنشون مزه کرده ...
.
خدا رو شکر خوب هستید.
چه وحشتناک!
این واقعیت بود؟یا خواب دیدی باز؟
خواب که نبود ولی شبیه کابوسهای هر شبم بود.
وای خوش به حالت که اونجا بودی.... چرا ما باید دور باشیم.... من نمی خوام
اونجا هیچ خبری نیست؟
کامنت قبلی مال من بودا...
:)
خدا رو شکر که اتفاقی براتون نیوفتاده
:)
متین حالا حالش خوبه؟ اتفاق بدی که نیفتاد براتون؟
خداروشکر حالش خوبه
خدا رو شکر حالتون خوبه.
خیلی مواظب باشین. من هنوز از شنیدن خبرای
اون بازداشتگاه مخوف تنم می لرزه
خدا ازشون نگذره. حالا دوستم بود می گفت مثل
پیره زنا داری نفرین می کنی
دیگه نفرین کردن که دختر و پیرزن نمیشناسه
خدا لعنتشون کنـــه..حالتــون خوبــه؟!!
خوبیم. ممنون :)
چه خوبه که دوتایی با هم میرید...
:)
واقعا متاسفم.فقط می تونم بگم متاسفم از اینکه هموطنی هموطن دیگشو زیر مشت و لگد می گیره به جرم چی؟ اعتراض به حق از دست رفتش.
منم متاسفم
واقعا باید براشون تاسف خورد.خیلی سخت نیست تا بتونند حقیقت و درک کنند اما نمی تونند
امیدوارم یه روزی بتونن
وای مْردم از ترس مستانه اگر زبونم لال یکیتونو دستگیر میکردن چی؟
خدا نکنه.
این درد مشترک....
اون روز واقعا حس عجیبی بود آمیخته از ترس و همبستگی و عشق...
من تو چشمای مردم غم میدم بغض آمیخته به نفرت هم می دیدم.
ولی مهم این بود که همه با هم بودیم.
این درد مشترک جدا جدا درمان نمی شود....
واقعا اونا از انسانیت هم بویی نبرده اند چه رسد به عشق!!!!
این درد مشترک...
مستانه چیزیتون که نشده
لعنت به تک تکشون
نه عزیزم چیزیمون نشده.
یعنی چی؟! متین و گرفتن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه نگرفتنش. فقط زدنش.
وایییییییییییییی خداروشکر که اتفاقه بدی نیافتاد ه لحظه بدی بوده اصلا نمیتونم تصورش کنم
man ham baraye avali bar dar zendegim tir andazi mostaghim ro didam 5 shanbe!!!
khoda ro shokr k khoobid...
قاصد روزان ابری داروگ/ کی می رسد باران...؟
مواظب خودتون باشین... قدیما می گفتن چوب معلم گله... هر کی نخوره خله
حالا باید گفت چوب ظالمین خاره... هر کی نخوره اون دنیا گرفتاره
تو سر یکی از رفقا هم باتوم زدن... تا خونهگیج میزده... خدا همه روبه راه راست هدایت کنه... روزگار غریبی است نازنین....
سلام
مراقب باشین
مواظب باشین
حقته برا چی ریخته بودین تو خیابوونا هان
:))
انگار همین دیروز بود...
چه غم ها که دلم دارد از این جور زمانه....
من و علی تا حالا تا اینجا رو خوندیم :)...خاطرات از جلو چشمانمون رد میشن... گاز اشک آور...باتوم...شعار...الله اکبر....
خدا این مردم رو کمک کنه....