ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی، گاهی...


یکی توی بلندگوی دستیش داد زد: "اینجا جمع نشین. پراکنده شین."

یکی دیگه داد زد: "فرار کنین دارن میان."

یهو تمام جمعیت شروع کردن به دویدن.

دست من از تو دست متین دراومد.

دو سه قدم با جمعیت جلو رفتم.


پای متین به یه سنگ گیر کرده بود و افتاده بود.

برگشتم پیشش.

دستش رو گرفتم.

همه رفته بودن.

فقط من مونده بودم و متین و اونا!


یکیشون با باطوم زد به دست متین و گفت: "بلند شو"

یکیشون با چوب زد به پشت متین و گفت: "برو"


من شوکه اون وسط وایساده بودم و زل زده بودم توی چشماشون.

توی چشمهاشون پر از خشم بود و پر از ترس.

دلم سوخت. دلم خیلی براشون سوخت.


چه بلایی سر دلی اومده بود که می تونست جای عشق باشه؟


خانمان‌سوز بُوَد آتش آهی، گاهی    ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی، گاهی



نظرات 27 + ارسال نظر
هیما شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 09:25 http://www.hima77.blogfa.com

مستانه جان حالتون خوبه؟؟

خوبیم عزیزم.

رضا شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 09:38

خدا رو شکر که اتفاق بدی براتون نیفتاده...


پرسیدن که: چرا قدرت فساد میاره...؟

جواب داد: قدرت فساد نمیاره... این افراد فاسد هستن که جذب قدرت میشن.


پرنسس تینا برگشته

:)

رضا شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 09:39

یادم رفت بپرسم:

میشه بگین شعر از کی بود؟

ممنون

راستش نمی دونم!

ماه مون شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:05 http://mahemoon.persianblog.ir

خیلی بلاها ممکنه اومده باشه مثل خروس که خون بهش می دن بخوره تا جنگی بشه ...
شاید خون به دهنشون مزه کرده ...
.
خدا رو شکر خوب هستید.

چه وحشتناک!

ونوسی شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:13 http://www.tarhi-no.mihanblog.com

این واقعیت بود؟یا خواب دیدی باز؟

خواب که نبود ولی شبیه کابوسهای هر شبم بود.

[ بدون نام ] شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:18

وای خوش به حالت که اونجا بودی.... چرا ما باید دور باشیم.... من نمی خوام

اونجا هیچ خبری نیست؟

fafa شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:19 http://www.longliveahmad.blogfa.com

کامنت قبلی مال من بودا...

:)

خانمه شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:20 http://aghahehkhanomeh.wordpress.com/

خدا رو شکر که اتفاقی براتون نیوفتاده

:)

بانو شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:45 http://lanuit.blogfa.com

متین حالا حالش خوبه؟ اتفاق بدی که نیفتاد براتون؟

خداروشکر حالش خوبه

ترانه شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 10:46 http://zendegihaa.blogspot.com/

خدا رو شکر حالتون خوبه.

خیلی مواظب باشین. من هنوز از شنیدن خبرای

اون بازداشتگاه مخوف تنم می لرزه

خدا ازشون نگذره. حالا دوستم بود می گفت مثل

پیره زنا داری نفرین می کنی



دیگه نفرین کردن که دختر و پیرزن نمیشناسه

خانوم بستنــــــــــــی شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 11:11

خدا لعنتشون کنـــه..حالتــون خوبــه؟!!

خوبیم. ممنون :)

هانیه شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 11:20 http://aztobato.persianblog.ir

چه خوبه که دوتایی با هم می‌رید...

:)

نازگل شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 11:37 http://withmeforever.persianblog.ir/

واقعا متاسفم.فقط می تونم بگم متاسفم از اینکه هموطنی هموطن دیگشو زیر مشت و لگد می گیره به جرم چی؟ اعتراض به حق از دست رفتش.

منم متاسفم

رز شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 11:37 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/

واقعا باید براشون تاسف خورد.خیلی سخت نیست تا بتونند حقیقت و درک کنند اما نمی تونند

امیدوارم یه روزی بتونن

ییلاق ذهن شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 12:13 http://yzehn.com

وای مْردم از ترس مستانه اگر زبونم لال یکیتونو دستگیر میکردن چی؟

خدا نکنه.

ریتا شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 12:25

این درد مشترک....
اون روز واقعا حس عجیبی بود آمیخته از ترس و همبستگی و عشق...
من تو چشمای مردم غم میدم بغض آمیخته به نفرت هم می دیدم.
ولی مهم این بود که همه با هم بودیم.
این درد مشترک جدا جدا درمان نمی شود....
واقعا اونا از انسانیت هم بویی نبرده اند چه رسد به عشق!!!!

این درد مشترک...

ساچلی شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 12:38 http://sacheli.blogfa.com

مستانه چیزیتون که نشده
لعنت به تک تکشون

نه عزیزم چیزیمون نشده.

بهاره شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 13:02 http://rouzmaregiha.blogsky.com

یعنی چی؟! متین و گرفتن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نه نگرفتنش. فقط زدنش.

غزل شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 13:57 http://www.ghazal777.blogfa.com

وایییییییییییییی خداروشکر که اتفاقه بدی نیافتاد ه لحظه بدی بوده اصلا نمیتونم تصورش کنم

nahal شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 14:36 http://khoshbakhty-khoshbakhty.blogsky.com

man ham baraye avali bar dar zendegim tir andazi mostaghim ro didam 5 shanbe!!!
khoda ro shokr k khoobid...

فرنوش شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 14:49

قاصد روزان ابری داروگ/ کی می رسد باران...؟
مواظب خودتون باشین... قدیما می گفتن چوب معلم گله... هر کی نخوره خله
حالا باید گفت چوب ظالمین خاره... هر کی نخوره اون دنیا گرفتاره

تینا شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 17:09

تو سر یکی از رفقا هم باتوم زدن... تا خونهگیج میزده... خدا همه روبه راه راست هدایت کنه... روزگار غریبی است نازنین....

صبورا شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 17:49 http://saboorajanam.persianblog.ir

سلام
مراقب باشین

الی & LIFE شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 22:56

الهه(جون جون) یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 08:58

مواظب باشین

ناشناس یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 17:54

حقته برا چی ریخته بودین تو خیابوونا هان

:))

miss maryam دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 02:17

انگار همین دیروز بود...
چه غم ها که دلم دارد از این جور زمانه....

من و علی تا حالا تا اینجا رو خوندیم :)...خاطرات از جلو چشمانمون رد میشن... گاز اشک آور...باتوم...شعار...الله اکبر....
خدا این مردم رو کمک کنه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد