نرفتم شرکت. مرخصی گرفتم و نشستم خونه که کتابم رو بخونم. دو سال پیش از نمایشگاه خریدمش. هر بار شروع کردم بخونمش نشد. هر بار تا صفحه سی چهل صفحه که خوندم نشد ادامه بدم. منم دیگه اصراری نکردم.
این دفعه هم باز سی چهل صفحه خوندم و متوقف شدم. چند روز بعد دوباره برداشتمش و ده صفحهاش رو خوندم. چند روز بعد ده صفحه بعدی و ...
ولی از صفحه شصت به بعد دیگه یه لحظه هم نتونستم متوقف بشم. الان هم فقط اومدم بنویسم تا یک کمی اضطرابم کم شه. آره اضطراب! نمیدونم چمه. قلبم تند تند میزنه و دست و پام میلرزه.
مطمئنم که هیچکس با خوندن این کتاب یه همچین حسی پیدا نمیکنه.
نمیدونم چی توش داره که این جوری مضطربم میکنه.
یه حس آشنا؟ آره. یه حس آشنا.
مستانهی این قصه شبیه منه؟ آره خیلی شبیه منه.
سرنوشت مستانه؟ سرنوشت منم میتونست مثل سرنوشت مستانهی قصه باشه. منم تا لب پرتگاهی که مستانه توی اون افتاد رفته بودم. فقط یکی دست من رو گرفت و نذاشت توی اون پرتگاه بیفتم اما هیچکس دست مستانهی قصه رو نگرفت.
مستانه؟ اصلاً چرا اسمش مستانه است؟
چه حس جالبیه وقتی احساس میکنی که خودت شخصیت قصه ای . منم این حسو یه بار تجربه کردم
حتما میخرم و میخونمش!
راستی چه کار جالبی کردی خیلی خوشم اومد،مرخصی برای خوندن کتاب....این یعنی که مستانه به خودش و احساساتش احترام میذاره،قدر این نگرش رو بدون...
مستانه حالا که زمان رو به خودت هدیه دادی بهتره آرامش رو هم به خودت هدیه بدی .... این کتاب رو نخوندم ولی با توصیفاتت باید حتمن بخونمش...
کتابهای نابی میخونی اگه قشنگه منم بگیرم رمانه؟
منم تازه دیروز یه کتابو تمومش کردم ( استخوانهای دوست داشتنی ) تاثیر گذار بود .
حالا تو فکر یکی دیگه هستم . ( دا )
منم این کتاب رو تقریباْ دو سال پیش خریدم و هنوز نخوندمش!! یعنی پس بدوام برم بخونم!؟
وبلاگ پر خواننده ای داری !
نمیدانم چرا؟
اما شاید با مشتری شدن وبلاگت به این جواب برسم
سلام مستانه جونم.یه عالمه دلم تنگ شده بود برات.اینترنته اداره وصل نبود .الان با اینترنته خونه وصلم.به یادتم و دوستت دارم
به کتابه مشتاق شدم !!!
سلام /منم این کتاب روخوندم ولی یه جوری بودواسم/خیلی بایدخودت روتواون صحنه هاوشرایطی که داره متمرکزکنی/شایدچون سیال ذهنه...
به نظر نشانه میاد.... بارها شروع کنی و تمومش نکنی.... و بخونی ببینی مشابهت می تونست باشه....
سلام
(در یکی از مطالبت نوشته بودی که در مورد رفتن به عربستان شک داری و من یک نظر دادم که تا چند روز دیگه به عربستان میرم و وقتی برگردم یه نظر میدم ، اینم نظر)
حدودا یه هفته ای میشه که از عربستان برگشتم
سفر فوق العاده ای بود ، در مورد آنفلوآنزای خوکی هم فقط همین بس که تمام حرفهایی که در ایران در مورد این بیماری و شیوعش در عربستان میگن چرت محض و به هیچ وجه واقعیت نداره زمانی که اونجا بودم آقای ری شهری در تلویزیون ایران دیدم که ایشون هم همین حرف من میزدن خیال تمام هم وطنها در مورد رفتن به عربستان راحت باشه ، لازم به ذکر که سفر به عربستان برای اعمال حج واقعا روح آدم دگرگون میکنه
با تشکر
:) ممنون. در اولین فرصتی که ببرن حتما میریم.
خیلی خیلی کتاب فوق العلده ایه. من هم خیلی ازش لذت بردم.