مثه پروانه ای در مشت...


از دفعه ی آخر حدود دو سال می گذره. از دفعه ی آخری که یه دوست تازه، وارد زندگیم شده.


دو ســــــــــــــــــال!


خیلیه!


نه اینکه توی این مدت احساس تنهایی کرده باشم. هنوز اونقدر دوستای خوب از دوره دبستان تا دانشگاهم برام مونده که احساس کمبود نکنم.


ولی هر آدم تازه‌ای که وارد زندگیم بشه می‌تونه من رو با یه دنیای تازه آشنا کنه و  رنگ و بوی تازه‌ای به زندگیم بده. این اون چیزیه که دوستای قدیمی با تموم ارزشی که دارن نمی‌تونن بهم بدن. 


خلاصه دلم یه دوست تازه می خواد. ولی نه آدم جدیدی به شرکت اضافه میشه. نه تو دور و بریام پسر مجردی هست که ازدواج کنه و نه ...


پس چی کار کنم؟ اصلا چطوره برم فوق بخونم؟


شماها دوست تازه نمی خواین؟



تازه دلم برای مردم آتن و اطرافش هم شور می‌زنه. آتیش به یکی از شهراشون رسیده و خونه‌هاشون داره جلوی چشمشون می‌سوزه. آتش‌نشانی هم ناامید شده و می‌گه ما هیچ کاری نمی‌تونیم بکنیم.


مثه تصویر ماه تلخ تبعیدی
که رو تالاب این بیراهه افتاده
مثل این ساکت دلگیر آواره
که تن وا کرده رو دلتنگی جاده
مارو با قطره اشکی میشه لرزوند و ویرون کرد
مارو با بوسه شعری میشه ترانه بارون کرد

مثه پروانه ای در مشت

چه آسون میشه مارو کشت.



پ.ن: عکس از خودم!


نظرات 27 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 10:51 http://didarema.persianblog.ir

ووووووووووووو چه عکسیییییییییییییی

فرنوش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:16

دوستای مجازی دوست نیستن؟!

قبول کن که دوست واقعی یه چیز دیگه است.

قله نشین سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:26 http://www.bluemountain.blogfa.com

سلام مستانه
یه چی بگم شاخ در بیاری
دیشب داشتم فکرمیکردم اگه یه بار دیگه تنها بیام تهران و هوس کنم کمی شیطونی کنم و تازه اشم همسفر هم داشته باشم
یه جور مکاشفه در خودم و احوالاتم با همسفری اونوقت من که تهران رو نمیشناسم
پس باید به مستانه تلفن بکنم و ادرس یه جای دنج و زیبا و رویایی و رمانتیک و... که تازه بشه سر صبحی بری و اول شب برگردی رو ازش بگیرم
حالا میشه ما با هم دوست باشی م
من دوست تازه ی شما
به خدا دیشب داشتم واسه حل مشکلم ؛در صورتی که در آینده بهش احتیاج داشته باشم ؛ به تو فک رمیکردم

خیلی خوبه. هر وقت خواستی بیای تهران خبرم کن!

fafa سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:27 http://www.longliveahmad.blogfa.com

فوق خوندن پیشنهاد خوبیه واسه خودت.... از تکرار هم در می آیی...
هرچند دوستم نداری اما من همیشه بهت سر می زنم....
عکست زیباست....

تینا سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:32

بدینوسیله ما برای شما از درگاه خداوند منان در این روزها و شبهای مبارک یار شفیق مسئلت می داریم! باشد که در کنار هم حالش را ببرید

متین سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:35

عکس از خودش
شعر از ایرج جنتی عطایی
والله...

بانو سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:37 http://lanuit.blogfa.com

من از داشتم هر یکدونه دوست بیشتر خوشحال می شم. چرا یکی از دوستان مجازی ات را وارد دنیای واقعی نمی کنی؟
عکسی هم که گرفتی خیلی زیباست.

اینم فکر خوبیه

فرنوش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:39

خوب بیا واقعی ش کنیم.... اگه دوست داری... من که هر موقع می خوام از تو واسه کسی بگم میگم یه دوست دارم که اینجوریه....
خصوصی نمیشه... نه؟

خصوصیش کردم. بگو ببینم چی می گی پشت سرم!

گلدونه سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:39

بانو!

چی شده؟

هلیا سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:46

خب من میشم دوست تازه ات البته خب زیاد تازه نیستم نه؟ولی یه راه خوب سراغ دارم یه قرار وبلاگی بذار کلی دوست تازه پیدا میشه

سعی می کنم یه قرار وبلاگی ترتیب بدم. خوشحال می شم ببینمت

سیندخت سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:53

من از همین تریبون رسما اعلام میکنم که دوست تازت میشم!!!!!خوبه؟! اگه بگی منم قدیمی ام یه چیزی بهت میگم

واااای! نمی دونی چقدر خوشحال می شم.

فرنوش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:53

۱۲۳ امتحان می کنیم

چرا فکر می کنی یادم رفته؟ باشه یه قرار با هم می ذاریم.

ماه مون سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:56

امتحان می شود

بهم می گی با کیا؟ شاید خیلی نشناسمشون.

سعید سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:57 http://www.eliapesar.persianblog.ir

چه آسون میشه مارو کشت...

فرنوش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:00

در ضمن این دومین دفعه ایه که داری از بی دوست جدیدی شکایت می کنی و من اعلام آمادگی می کنم.... اون پست دوستت که می خواست بیاد تهران زندگی کنه یادته؟

خوب آخه دل بی دوست دلی غمگین است! :دی

فیروزه سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:05

سلام ... مستانهههههههههههههه من زولبیا بامیه میخوااااااااااااااام ... ای خدااااااااااا هر بار که میام توی بلاگت آب دهنم راه میفته ...
طاعات و عبادات قبول باشه ... خوبی؟ ...
ببین مستانه چند وقت پیشا هم دلت هوای دوست جدید کرده بود و همه ماها اعلام حضور کرده بودیما ... یادته؟! ...
یه شب منو دعوت کن افطار که بریم بیرون و باب دوستی جدی تر باز بشه!!! یه کاسه حلیم یا آش هم بسه ... زیادی تشریفاتش نمی کنیم

اصلا می خوای قرار بزاریم افطاری زولبیا بامیه بخوریم

فرنوش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:16

مستانه من جای تو باشم با تمام این بچه ها که ابراز تمایل کردند یه قرار افطاری در نمایشگاه قران به صرف چای و آش و حلیم میذارم
آش و حلیم رو از کامنت فیروزه دزدیدم
خواستی پابلیک کن نظرمو ببین چند نفر پایه اند!

باشه یه آمار می گیرم ببینم کیا میان

خانمه سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:47

ببینم چند وقت پیش نبود که دنبال دوست میگشتی ؟

چرا خوب پیدا نکردم! قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم تو هم میای؟

دینا سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:57 http://www.dina.blogsky.com

یه دوست نو! یه تجربه نو! دوست پیدا کردن سخت نیست دوست نگه داشتن سخته!!

پادشاهی از بهشت (حجت سابق) سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:58

من بیشتر از مردم آتن دلم برای مردم خودمون شور میزنه

هیوا سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 13:13 http://www.harfayehiva,blogfa.com

سلام مستانه جان
آخ که چه خوب درک می کنم چی میگی! منم دوست تازه می خوام!
من دوست تازه قبوله؟! هرچند خیلی هم تازه نیستم و مدتهاست که اسم وبت رو لینک کردم.
کاش بشه که منم تو این قرار وبلاگی باشم! یعنی میشه؟!! من این سر دنیا شماها اون سر . ..

لینکت کردم عزیزم.
کدوم سر دنیایی؟

خانومک سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 13:29 http://www.marii.persianblog.ir

دوستیت برای منکه خیلی قشنگ بود.وقتی بهم گفتی که از واژه بدبختی استفاده نکنم.شاید یادت رفته باشه و دیگه به من سر نزده باشی.ولی من هر روز میخونمت.و هیچ وقت یادم نمیره چیزایی رو که از شما یاد گرفتم مستانه عزیز.خواستم رمز نوشته هام رو برات بزارم ولی نمیدونم چه جوری میشه برات خصوصی گذاشتش.

کورال سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:53 http://carpediem.blogfa.com

گاهی آدم دلش آدم های تازه می خواد...
با متین یه توری چیزی شرکت کنید شاید دوست های جدید پیدا کردین.

نازگل سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 21:00 http://withmeforever.persianblog.ir/

وای چه عکسی این همه دوست که با اینکه ندیدنت اینقدر دوست دارن

سلانه (دختر بابایی) سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 23:12 http://roshan1980.persianblog.ir

سلاممممممممم:)
ولی من بیشتر دلم برا دوستای خودم تنگ شده.. بعدنی مستانه یکی از خوبیای تدریس اینه که هر چند ماه یه بار با یه عالمه آدم تازه آشنا میشی که اگرچه دوست صمیمیت نیستن ولی واقعن دوستشون داری و دوستتن!

شمع سحر چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 01:47 http://bahareomr-2.blogfa.com/

مستانه جان همه دوستتند و دوست دارند مهم تر از همه این که همه طالب دوست شدن با تواند حداقل اینو آمار کامنتات میگه . منم خوشحال میشم دوست گلی مثل تو رو کنارم داشته باشم البته اگه قابل بدونی.

شهره چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 09:15 http://http://kocheyezendegi.blogfa.com/

مستانه جون
همه دوستت دارن ،کی از تو بهتر عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد