رنگ مرگ


دو روز است که یکسره اشک ریخته‌ام، خندیده‌ام، اشکهایت را پاک کرده‌ام، حرف زده‌ام، عصبانی شده‌ام، حرفهایت را شنیده‌ام، عاشق شده‌ام، چتر را بسته‌ام و زیر باران رفته‌ام، ...


اما هنوز هم این کابوسهای هرشبه رهایم نمی‌کنند. هنوز هم خوابهایم رنگ مرگ دارند و بوی اضطراب و هرم آتش.



خدا را شکر، خدا را شکر که این شبها کوتاه است و پیش از آنکه درون کابوسهایم دیوانه شوم ساعت زنگ می‌زند. نوایش ربناست و آرامم می‌کند. سحر است و صبح نزدیک است. خدا را شکر.


نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 09:52

به من اعتماد نکردی پسورد ندادی؟

شما؟

موج یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 09:55 http://dolaat.blogsky.com

سلام

من اتفاقی اومدم...نمی دونم...شایدم اتفاقی نبوده...

شاید دوباره اتفاق بیفته...

اگه اتفاقی نبوده...شما هم بییاین

تا بعد

پادشاهی از بهشت یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:03

منم هفت هشت شب همش کابوس میبینم

من یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:06 http://didarema,persianblog.ir

چه خوابی ؟ حالا کی بوده طرف ؟؟؟؟؟؟؟

سرخابی یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:11 http://araz26.blogfa.com

بله با سحرهای زیبای این ماه می تونیم رها بشیم...

هیوا یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:32 http://www.harfayehiva,blogfa.com

. . .
چی بگم خانومی؟!
روزهای خوب و بدون کابوس رو آرزو می کنم.

تینا یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:44

صبح میشه مستانه.... هیچ شبی رو دیدی تا حالا که صبح نشده باشه؟ ... تحمل کن عزیز دلم... شب که موندنی نیست.... دلتو قرص کن به نورالسموات والارض

:*

هلیا یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 10:53

چرا رنگ مرگ مستانه خواب بد روایت دل ناارومه ها

رضا یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 11:16

نمی دونم کابوس ها می تونن بیانگر آینده باشن یا نه...؟
من ماهها حس مرگ رو داشتم... شبهای متوالی ... ولی کابوس نبودن... وحشتناک نبودن... فقط بعد از بیدار شدن غمگین بودم... بدون اینکه چیزی یادم بیاد.

نمی دونم خوابهای شما به چه صورتی بوده که پریشان شدین... ولی بهتره زیاد به فکر آینده نباشین...

شاید هم حقیقتا کابوس باشن و تعبیر نشن... امیدوارم که اینجوری باشه.

دینا یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 12:40 http://www.dina.blogsky.com

سلام. چرا کابوس میبینی مستانه جون؟
من دیشب یه خواب بد دیدمو اینقدر تو خواب گریه کردم. صبح نمیتوستم از جام بلاند بشم!!

فلفل بانو یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 13:44

رامک یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 17:44 http://letterbox.blogfa.com

آرام باش خانوم. خدایت بزرگ تر از این حرف هاست

شمع سحر یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 18:23 http://bahareomr-2.blogfa.com

واقعا همیشه و همه جا خدا رو شکر. چه برگ زرد خوش رنگ و خوشگلی

شهره یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 18:34 http://http://kocheyezendegi.blogfa.com/

کابوسها هم مثل بقیه چیزها یه روز تموم میشن،قصه چیزی که تموم میشه رو نخور عزیزم!

من دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 09:32 http://didarema.persianblog.ir

دلم میخواد زودتر ببینمت دوستم

دلا دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 10:27 http://dela65.blogfa.com

به امید روزی که
برای کوتاه بودن شبها به خدا گلایه کنی
که کاش بلندتر باشند و دیرتر تمام شوند...

رها دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 11:58 http://www.freed.blogfa.com

خدارو شکر که ختم این دلواپسی ها به آرامشه

دلت همیشه آرام

تینا دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 12:52

دیشب خواب تو رو دیدم مستانه! دلم برات تنگ شد... خیلی

دل منم خیلی برات تنگ شده دختر.

بهار سه‌شنبه 10 شهریور 1388 ساعت 13:08

مستانه جونم من دو تا عکس گذاشتم. بعضی وقتا نظرای خوبتو توی وبلاگم میدیدم. از اونجایی که خودمم خواننده ثابت وبلاگتم دوست داشتم پسوردم رو بهت بدم. البته ممکنه دوست نداشته باشی ببینی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد