دغدغه یک روز دور...


گاهی فکر می‌کنم اگه یه روزی یه بچه‌ای داشته باشم و اون قدر زنده باشم که بزرگ شدن و قد کشیدنش رو ببینم، اون روزی که دخترم/پسرم بهم بگه که کسی رو دوست داره، یکی از بهترین روزهای زندگیم خواهد بود. چون مطمئن می‌شم که عشق ورزیدن و دوست داشتن رو به فرزندم یاد دادم.


سعی می‌کنم کسی رو که دوست داره بشناسم و دوست داشته باشم. ته دلم آرزو می‌کنم که انتخابش درست باشه. اما به هرحال چه انتخاب درستی داشته باشه یا نه، یه مدت سد راهشون می‌شم و هر مانعی که بتونم جلوی پاشون قرار می‌دم.


مهم نیست که مادر بدی به نظر میام. مهم اینه که رد شدن از موانع پایداریشون در راه عشق رو نشون می‌ده. اگه تمام تلاششون رو کردن و موانع رو پشت سر گذاشتن که بیشتر قدر همدیگه رو می‌دونن و اگه وسط راه جا موندن و به مقصد نرسیدن به این نتیجه می‌رسم که اونقدر که باید توی عشقشون پایدار نبودن. 


"تجربه به من می‌گوید آدمها فقط وقتی برای چیزی ارزشی قایلند که فرصت داشته باشند در رسیدن به آن شک کنند." *


* پائولو کوئلیو


پ.ن: فقط من یه دغدغه‌هایی دارم برای انسانی که شاید یه روزی توسط من و متین وارد این دنیا بشه. دلم می‌خواد این دغدغه‌ها رو با شما که یا مادر هستین یا یه روزی مادر می شین (شاید هم پدر باشین یا یه روزی پدر بشین) مطرح کنم و با راهنمایی هم به نتیجه‌های خوبی برسیم.

 


جمع بندی:


1- عجب دنیایی شده! آدم اختیار تربیت کردن بچه ی خودش رو هم نداره


2- به قول خانمه، احتمالا اون موقع دیگه کسی نظر من رو نمی خواد و فقط در حد اطلاع رسانیه!


3- سخت گیری باید در حدی نباشه که باعث ایجاد نفرت و ناامیدی بشه، باید در یه حد متعادل نگهش داشت و یه جایی تمومش کرد.


4- بهتره این موانع مستقیما از طرف من ایجاد نشه. مثلا یه سری مشکلات سر راهشون قرار بگیره که نتونن کسی رو به خاطرش مقصر بدونن!


5- درسته که مامان من همین کار رو باهام کرد. اما دلیل اینکه منم می خوام یه همچین کاری رو با بچه‌ام بکنم. انتقام گیری و خالی کردن عقده‌هام و ... نیست. دلیلش نتیجه خوبیه که الان داریم توی زندگی خودمون می‌بینیم!


نظرات 24 + ارسال نظر
هانیه سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 21:43 http://aztobato.persianblog.ir

و به طور اتفاقی هم دو تا پست پشت سر هم در مورد بچه و اینا می‌نویسی دیگه؟! باشه!

آره به خدا!

متین سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 22:09

ولی به نظر من این نوع تربیت کاملاً با آزادی نوع بشر مغایرت داره و البته این مغایرت داشتن با آزادی نوع بشر از خیلی قبل تر از به دنیا لومدن اون بچه شکل می گیره

بحث آزادیش برای به دنیا اومدن یه بحث جداست. اما در بقیه موارد، آزادیهاش به خصوص در مورد مثالی که توی این پست بود اتفاقا من فکر می کنم همین موانع باعث می شه برای رسیدن به آزادیش تلاش کنه و اون رو به دست بیاره و قدر این آزادی رو بدونه.

سوسن جعفری سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 22:23

آهان فهمبدم! خبری نیست.


درست گفتم؟

آخیش!‌بالاخره یکی فهمید من چی می گم :)

دینا سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 22:39 http://www.dina.blogsky.com

بچه من اگه ببینم انتخابش درسته! یه حالی هم تازه بهش میدم! بزار بچه خوش باشه

چه جوری مطمئن می شی که انتخابش درسته؟ اگه درست نباشه چی کار می کنی؟

زنجبیل سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 23:20 http://gingerbanoo.persianblog.ir

بیچاره این الینا نیومده مستانه خانوم براش چاله هاشم کنده .
من معتقدم که مشکلات ادمها رو میسازن و قدر داشته هاشونو بهتر میدونن ولی از طرفی اینم میدونم که سنگ اندازی پدر و مادر نه تنها عشق رو قوی تر نمیکنه بلکه همیشه مشکل ساز هم میشه . چه بسا خیلی عاشقهایی که با رفتارهای پدر و مادر انقدر مشکل براشون به وجود امده اصلا از عشق زده شدن. ایراد هم از عشق اونها نبوده . من فکر میکنم همینکه پدر و مادر زیاده از حد مسئولیتهای بچه رو به عهده نگیرن باعث میشه اون خودش کاراشو بکنه و ازادیهاشو بدست بیاره و قدرشونو بدونه و به اندازه کافی سختی بکشه . نیازی نیست که سنگ بندازن . با این کار مخالفم. تعادل!

باید به این چیزایی که گفتی هم فکر کنم.

مادر خانومی چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 08:17 http://na1360.persianblog.ir

پس رفته بودیم سر کار اساسی....
والا در مورد صحبتی که کردی ..تجربه در مورد خودم و اطرافیان ثابت کرده که سنگ اندازی و سد سازی سر راه جوونا باعث می شه اگه یه روز به هم رسیدن یه مشکلی ایجاد بشه که اونم کینه نسبت به طرفیه که سنگ اندازی کرده... اگر دختر باشه مثلا از مادر شوهره متنفر می شه و اگر پسر باشه از مادر زنش... و این تا ابد بین اون تو جوون اختلاف ایجاد می کنه.. که یادته مامانت چیکار کرد؟
اینجوریه که آدم می مونه چیکار کنه

سایه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 08:34 http://didarema.persianblog.ir

منم با نوشته زنجبیل بانو موافقم . چرا به این فکر نکنیم که به جای اینکه سد راهشون بشیم همراهشون باشیم و سعی کنیم به بلوغ فکری برسن و همدیگه رو بهتر بشناسن . تو که ماجرای من یادته ؟ اون آقا هیچ وقت درمورد پدرش که اون مشکلاتو به وجود آورد احساس خوبی نداشت و همیشه میگفت پدر من دیکتاتوره . فقط به خاطر وضعیت مالی بهش وابسته بود و دستش بسته بود . میبینی مستانه ؟ نباید بچه ها احساس کنن که دیکتاتوری .

گلدونه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 08:56 http://gharibe0001.blogfa.com

منم فهمیدم ..

پس خبریه؛مبارکه ان شاءالله

بدبختی اینه من نمی دونم عمه می شم یا خاله!!

شایدم بشم زن دائی یا زن عمو!!

گلدونه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 08:58 http://gharibe0001.blogfa.com

ولی جدای از شوخی خیلی سخته، چجوری می شه به طرف اعتماد کرد؟ باید حتما یواشکی تحقیق کنیم در موردش..
وای نگرانم کردی! خداکنه آدم سالمی باشه دخترم اذیت نشه!

اما حتما تجربیاتمو براش تعریف می کنم تا حواسش بیشتر جمع شه!

سایه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:00 http://didarema.persianblog.ir

میدونی مستانه الان با همسری این نوشتتو مطرح کردم و نظرشو پرسیدم همسری گفت بهت بگم که خیلی بستگی به جنبه طرفین داره . اگه طرفین ماجرا جنبشو نداشته باشن ممکنه خیلی اتفاقات بدی بیفته

خانمه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:07

بنظرم این راهکار الان جواب میده اما مطمئن باش تا زمان ازدواج فرزند شما نقش خانواده یه چیزی تو مایه های صفر است . شاید بیشتر جنبه اطلاع دادن بهتون داشته باشه نه مشورت .
فقط سعی کن دوستی باشی باهاش که حرمت مادری هم داره

FAFA چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:10 http://www.longliveahmad.blogfa.com

فکر کردن به این مسائل آدم رو از داشتن فرزند منصرف می کنه یه جورایی .... فکر می کنم اگه همه والدین به این مسائل فکر می کردند دیگه اینهمه ازدیاد جمعیت نداشتیم...

فیروزه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:17

من با سختی و موانع توی راه موافقم ...
اینجوری طعم لحظه های شیرین وصال و عشق یه چیز دیگه است ...
البته نه دیگه خیلی سخت گیری های عجیب و غریب ها

فیروزه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:18

وااااااااااااااااااای مستانه ... چه خبر خوبی!!! ...
ایشالا به سلامتی ... قدمش خیر باشه توی زندگیتون
جنسیت نی نی معلوم شد زودی به ما خبر بده
الفراررررررررررررررر

هلیا چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:27

کاش همه مادر و حتی پدرهای دنیا مثل تو فکر کنن. یک انسان ازاد شاد و عاشق پرورش بدهند نه یه عصای پیری یا وسیله کمک یا ...کاش بفهمند رو بچه هاشون احساس تملک نکنند

بهار چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 09:35 http://roozegarebahar.blogfa.com

اون که معلوم بود رویا هست و حقیقی نیست.ولی می دونی قبل از بچه دارشدن باید حتماً به این نتیجه برسین هردو که مشکلات زندگیتون به حداقل ممکن رسیده حالا مشکلات مختلف.ولی تو حداقل ممکن باشه.می دونی چون بچه دار شدن و زندگی به جز دونفری خیییییییییییلی خیییلیییی متفاوته و با ورود بچه انگار دنیای دیگه با مشکلات و مسایل دیگه ای هست که باید کاملاً بتونی واردش بسی.پس قبلش حداقل اینه که از نظر جسمی کاملاً آماده باشی .این مرحله خیلی خیلی اولشه!

سمی چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 11:15 http://yekta120.blogfa.com

البته هر مادری آرزوی خوشبختی فرزندش رو داره ولی وقتی که مادر شدی میبینی مادر همه نگرانه و همیشه بهترین و قشنگترینها رو میخواد شاید اینه که بعضی مادرها جور دیگه عمل میکنن !!!
مادر بودن حس قشنگ و لذت بخشیه حسی که تنها برات فرزندت مهمه و این خیلی سخته

رز چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 11:28 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/

تو مثل مامان منی. بهترین رفتار همینه . اجراش کن و مطمئن باش جواب می ده

محیا چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 14:30 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir/

کاملا موافقم. هر چی بیشتر برای خواسته ات بجنگی باارزشتر می شه.

دزی چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 15:13

اگر نتونن از آزمایشت سربلند بیرون بیان ولی همدیگرو واقعا دوست داشته باشن چه کار می کنی ؟؟عذاب وجدان نمی گیری

پرین چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 19:53 http://alonely.blogfa.com

سلام
فکر کنم بیشتر دخترهای این دور و زمونه این نظرو داشته باشن
راستی مستانه جون این پیوندها چجوری براساس به روز شدن مرتب میشن
سرچ کردم ولی چیزی پیدا نکردم
میشه یادم بدی؟

خودمم پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 01:25 http://www.mandalayz.blogfa.com

ببین آبجی اگه میخوای عقده های بلایی که پدر مادرت سرت اوردن و سر اون طفل معصوما خالی کنی دیگه ماسمالیش نکن که آره برا خودشون اینکارارو انجام میدی و اینا / ببین بچه های الان میفهمن قضیه از چه قراره چه برسه به بچه های اونموقع/ تجربه به من میگه تا تنور داغه بچسبون که سرد میشه.

****************
نه دیگه
نداشتیم
توهم زدی اونوقت من تبریک هم گفتم بهت بابت بچت !! پسش بده !! زود زود زود

سینا ی ممکن پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 23:41 http://blog.momken.info

همه چیز بلاگ تون خیلی خیلی عالیه!
از خدا می خوام که خانواده تون (در درجه ی اول) و سپس خودتون (در درجه ی دوم) و آخر سر هم بلاگ تون رو نگه داره.
خود بلاگ تون که عالیه.
قالب بندی و نرم افزار بلاگ نویسی تون (بلاگ اسکی) هم عالیه.
و خیلی خیلی قشمگ تر از همه قاب عکستونه که به نظرم نظیر نداره. تا حالا تو عمرم اینقدر عکس زیبا و پر از ایده بغل هم ندیده بودم. فوق العاده فوق العاده است.
از این به بعد من رو جزو خواننده های پر و پا قرص بلاگ و خصوصا قاب عکستون بدونید، چون قاب عکستون واقعا یک تفریح عالی برای منه!

سینا ی ممکن پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 23:46 http://blog.momken.info

یکی از ابزار های جالب بلاگ تون اینه که می تونید جواب هر کامنت رو دقیقا زیرش بدید. تا حالا چنین چیزی ندیده بودم.
خوشمان آمد!
باید دستور دهیم که برای بلاگ همایونی مان از فرنگ اینگونه آلات و ادوات بیاورند تا رعیت از بلاگ ما نیز محظوظ شوند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد