اسکار و بانوی گلی‌پوش


کاش آخر هفته اونقدر وقت داشته باشین که یه داستان نسبتا کوتاه بخونین. خوندنش اونقدر حس خوبی به من داد که دوست دارم اون رو با شما هم شریک بشم...


با پگی بلو، فرهنگ پزشکی را زیر و رو کردیم. پگی بلو این کتاب را خیلی دوست دارد و همه‌اش در این فکر است که در آینده به چه بیماریهایی مبتلا خواهد شد. من به دنبال واژه‌هایی که برایم از همه مهمتر بود گشتم. مثل زندگی، مرگ، ایمان و خدا. باور نمی‌کنی، این کلمات هیچ یک در کتابش نبود.

خوب متوجه هستی که؟ معنی‌اش این است که اینها مرض نیستند. نه زندگی مرض است، نه مرگ، نه ایمان، نه خود تو، گرچه همه‌شان مرا مبتلا کرده‌اند.


پ.ن1: اگر نتونستین دانلود کنین بگین تا یه فکر دیگه بکنم.

پ.ن2: بعد از اینکه خوندینش نظرتون رو حتما بهم بگین. حتی اگه دوستش نداشتین.
 
نظرات 34 + ارسال نظر
تینا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 10:04

نه خود تو... !!!
به اندازه ی کافی وسوسه انگیز بود این تیکه ای که گذاشتی.... برای دانلود و سر فروبردن توی مانیتور... ممنون که اینهمه خوبی که همیشه به شریک شدن خوشیهات فکر میکنی

:)
تونستی دانلودش کنی؟ وقتی خوندی نظرت رو بهم بگو.

تینا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 10:34

آره دانلودش کردم عزیز دل.... شنبه حتما در موردش حرف می زنیم بووووووووووووووووس

خانمه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 10:46

قبلا خوندم . اما بازم میخونم.
من و تو بدجوری از نوشته های اریک امانوئل اشمیت خوشمون میاد . دقت کردی

یک روز قشنگ بارانی رو خوندی؟ اگه نه برات میارمش.

مریسام چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:18

من دانلود کردم دستت درد نکنه

:) امیدوارم خوشت بیاد

گلدونه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:28 http://gharibe0001.blogfa.com

امروز اینترنت اینجا(جهنم دره) انقدر کند شده که حتی منم باز نمی کنه چه برسه که بخواد یه فایل ششصد کیلویی رو دان کنه!

فکر کنم اگه از خونه دایال آپ رفته بودم تاحالا دانلود شده بود و خونده بودم و نظرمو هم داده بودم!

ولی خب یه کاری میشه کرد، فردا پس فردا خونه ی وحید اینا رسما بیکارم و میتونم دانلود کنم و بخونم و نظر بدم، می تونی تا اون موقع صبر کنی؟

راستی بدم نمیاد عشق لرزه رو علاوه بر دیدن بخونم!

خانمه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:31

ممنون . خوندم . چند روز پیش هم عشق لرزه رو خوندم

مجی چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:44

اکثر اوقات بهت سر می زنم ولی نظر نمی دم / ولی انقدر عاشق قاب عکستم که بی انصافی می دونم بابت اونا بی تفاوت عبور کنم/ ممنون

گلدونه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:44 http://gharibe0001.blogfa.com

راستی در مورد خط قرمزها می خواستم دیروز بگم که مهم نیست در مورد چه موضوعی خط قرمز وجود داره ، همین که می دونی هست اذیتت می کنه، مثال هم زیاده...

منم خیلی از خط قرمز خوشم نمیاد دوست دارم آزادی مطلق داشته باشم و درعوض یه دنیا اعتماد بهم بشه... تا اینکه با وجود اعتماد خط قرمز هم داشته باشم، تو این موضوع وحید تا حدی تو زندگیمون خط قرمز نذاشته اما یه جاهایی خط قرمزایی گذاشته که دوستشون ندارم...
ولی از طرفی یه حسخوبی هم دارم نسبت بهشون، خلاصه که خودمم نمی دونم اون خط قرمزا روست دارم یا نه! شاید اگه سبز بود بهتر بود@
مستانه خانوم خیلی مخلصیم،

Masoumeh چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 11:59

سلام ومرسی من دانلودش کردم. :) میخوونمش حتما
بازم مرسی

هانیه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 12:10 http://aztobato.persianblog.ir

من خوندمش قبلاً. خیلی دوستش داشتم... یه جور عجیبی به دلم نشست... و روم تأثیر گذاشت... فکر و احساس اسکار نسبت به خدا... واقعاً لطیف و زیبا بود...

دیبا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 12:19 http://diba1365.blogfa.com/

سلام /حیلی خوشم اومد....

هیوا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 12:43

دانلود که شد. امیدوارم فرصت خوندنش هم باشه.

غریب چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 13:01 http://hopewindow.blogfa.com/

salam
merci ke behem sar zadid o matalebam ro khondid..
rastesh ro bekhayd man az shiveye matlab nevisiton khaili khosham miad, vaghean doost dashtam bahatoon ashna sham
fekr konam avalin matnetoon ro ke khondam va baes shod ke shoma to khatere man bemoonid mogheii bood ke dashtid ranandegi yad migereftid, oonjash ke shoomakhere iran(ehem, ehem) dasht
be har hal az ashnaii ba shoma khaili khoshbakhtam va omidvaram ke ...
hazf kardam baghish ro , tarsaidam agha matin khere man ro begire

سلانه (دختر بابایی) چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 13:05 http://roshan1980.persianblog.ir

سلامممممم:)
دانلود شد.. باز هم شد.. شب می خونمش فردا میام می گم نظرمو.. خببببببب؟

سلانه (دختر بابایی) چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 13:09 http://roshan1980.persianblog.ir

من پیشنهادمو برات خصوصی فرستادم.. توام اگه جای خوبی می شناسی بگو تا تصمیم بگیریم.. خبببب؟

گلابتون چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 13:28 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

دانلود کردم . میخونم و نظرمو بهت میگم .... البته الانا که خیلی سرم شلوغه !

هلیا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 15:05

چشم می خونم میام نظر میدم

محیا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 15:16 http://yaddahsthayemahya.persianblog.ir

سلام عزیزم
اتفاقا این کتاب اشمیتو دارم اما هنوز داستان اسکارشو نخونده ام. امشب حتما می خونم و می آم نظرمو می گم

سایه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 17:09 http://didarema.persianblog.ir

منم دانلود کردم خوندمش نظر میدم

آبینه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 17:27

وااای جه خوشحالم که هنوز منو یادته... مرسی عزیزم...

سایه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 19:21 http://sayeh86.wordpress.com/

داستان خیلی دلنشینی بود...لطیف و خودمانی!حس خوبت به من هم منتقل شد...مرسی از اینکه با ما شریک شدی این حس رو!

هیوا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 21:20 http://vaghtidigar.blogfa.com

عالی بود عالییییییییی
من قبلا خونده بودمش یعنی کتابش رو تو ایران داشتم ولی بازم خوندم و بازم گریه کردم. مرسی مستانه جون. بازم از این کارا کن.

زنجبیل چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 22:02 http://gingerbanoo.persianblog.ir

دانلودش کردم امشب کارام تموم شد میخونمش حتما میام نظرمو میگم

فیروزه چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 22:05

مستانه جان هنوز به کسی آدرس ندادم ... مطمئن باش شما جز نفرات اول هستی برام

سوسن جعفری چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 23:58

خوندمش اینو

من دانلود کردم. راهش هم انداختم. ولی باز نمی کنه پس چرا؟ ستینگ خاصی می‌خواد؟

رویا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 08:14 http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

سلام مستانه عزیز.
شما خوبین؟
امیدوارم طراوت باران همراه همیشگی زندگیت باشه.
من همیشه از گالری عکست لذت می برم.

خواننده خاموش پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 10:03

خوندمش!
گریه کردم!
فکر کردم!
عالی بودممنون از اینکه ماروهم شریک کردی
میشه خواهش کنم همیشه هر کتابی که میخونید و به نظرتون خوب میاد اینجا اسمشو بنویسید؟
یا تو وبلاگتون یه قسمتو به این کار اختصاص بدید با یه چکیده ای از خلاصه کتاب

محیا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 10:07 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir

دیشب این داستان آخر کتاب اشمیتو خوندم. به نظرم توی دورانی که حرف از بی خدایی نشانه روشنفکریه خیلی زیبا خدا رو ترسیم کرده بود. هر چند با یک سری اما و اگرها. اون دوازده روز زندگی به اندازه صد و بیست سال یه فکر عالی بود.
یه چیزی یادم موند. هر جوری که خدا رو صدا کنی همونجوری بهت نگاه می کنه. و اینکه توی این رابطه لازم نیست سخت بگیریم.
باز هم مرسی که خوندنشو یادآوری کردی.

پرنده خانوم پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 13:25

این کتاب رو یکی از دوستام برام کادو داده بود
راستش هنوز فرصت نکردم که بخونمش
وقتی اینجا دیدم به ذوق اومدم که بخونمش

ریتا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 13:25

فوق العاده بود....
پر از حس های دوست داشتنی.
کاش دید همه ما به مرگ و خدا اینجوری بود....
چه تاثیر عجیبی روم داشت!!!!
ممنون که مطلبی به این زیبایی برامون گذاشتی بازم از این کارا بکن

پرین پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 22:09

سلامممممممممممم
مرسی
مرسی
خیلی خوب بود
پر از حس
از یه بار خوندنش سیراب نمیشم
باید دوباره سه باره بخونمش
شایدم یه پست در موردش نوشتم

خودمم جمعه 29 آبان 1388 ساعت 01:09 http://www.mandalayz.blogfa.com

سلام
دیشب دانلودش کردم ولی انگار با هیچ برنامه ای نمیتونم اجراش کنم . چرا ؟

آژم
ای بابا این چرا اینطوری میشه آپم
اصلن آشم
درگیرم دیگه

غزال جمعه 29 آبان 1388 ساعت 21:29

میتونم بگم محشر بود و تاثیر گذار
کاش بتونیم اینجتین دیدی رو پیدا کنیم

تینا شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:02

خوندمش عزیز دلم و به نظرم خیلی قشنگ بود... هرچند چند تا نقد کوچولوی ادبی و ترجمه ای بهش وارد بود اما در کل از نظر مضمون و ایده ی جدیدی که توی داستان بهش پرداخته شده بود عالی بود... خیلی ممنون از معرفیت و اینکه دوستت دارم

موافقم که می شد بهتر ترجمه اش کرد...
قربونت برم عزیزم :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد