من بلد نیستم وقتی دردی دارم داد بکشم. نمیتونم وقتی میترسم جیغ بکشم. بلد نیستم وقتی عصبانی میشم فحش بدم و بد و بیراه بگم.
اما لااقل بلدم اشک بریزم و همه اینا میشه اشک و میاد بیرون. اما تو اشک هم نمیریزی. فقط سکوت میکنی و نمیدونی این سکوت چقدر من رو نگران میکنه.
و من الان به شدت نگرانتم. اون قدر که امروز قید ماموریتم رو زدم تا تو حداقل یه امروز من رو نبینی و از دستم راحت باشی. شاید این طوری حالت بهتر بشه...