رسیده است بلایی...


روز اولی که رفتم دانشگاه یکی از استادامون اومد سرکلاس و گفت توی این رشته اگه زرنگ باشین از ترم دوم می‌تونین دوبرابر ما استادا پول دربیارین.


اغراق می‌کرد. ولی نه خیلی زیاد. بعضی از پسرای دانشکده‌مون، نه از ترم دوم که از ترم سوم چهارم رفتن سر کار و حقوقشون نه دوبرابر حقوق استادمون ولی حقوقی تقریبا مساوی حقوق استادها درمی‌آوردن. دخترا البته خیلی دنبال کار نبودن. به زبون می‌گفتن اولویت اول ما درس خوندنه. البته خدا از ته دلشون یه چیزای دیگه‌ای می‌شنید.


به هرحال تقریبا همه بچه‌های دانشکده بعد از گذروندن کاراموزی یه جایی مشغول به کار شدن و اون چند نفری هم که خیلی توی درس ضعیف بودن و بعد دو سه ترم مشروطی بالاخره فارغ‌التحصیل شدن، بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی کار پیدا کردن. اونم نه فقط توی تهران که هرکسی توی شهر خودش.


حدود پنج سال پیش بود که من اومدم توی این شرکت و یه فرم پر کردم و چندتا سوال جواب دادم و از فرداش مشغول به کار شدم. انقدر نیرو می‌خواستن که حتی بهم نگفتن برو بعدا خبرت می‌کنیم. تازه همون روز اول رئیسمون بهم گفت اگه کسی رو می‌شناسی که به درد اینجا می‌خوره معرفی کن. که من به چندتا از دوستام گفتم ولی همه‌شون خودشون مشغول کار بودن و قبول نکردن.

حالا بعد پنج سال یکی از دوستام با این همه سال سابقه کار و کلی تجربه علمی و فنی از کار قبلیش خسته شده و می‌خواد کار پیدا کنه. اما تا الان دو ماهه که داره می‌گرده و هیچ‌جا براش کار نیست. یعنی همه‌جا بهش می‌گن خودمونم بی‌کاریم. کارمند اضافه نمی‌خوایم.دیگه خدا به داد دانشجوها و تازه فارغ التحصیلهاش برسه.


و من به این فکر می‌کنم این همه بلا فقط بعد از پنج سال به سر این کشور اومده. خدا به داد سه سال بعدی برسه.


نظرات 29 + ارسال نظر
فیروزه چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:45

دست همه باعث و بانی هاش درد نکنه! ...
اما مستانه تا به حال به این فکر کردی که چرخ های صنعت مملکت ما رو فرشته های آسمونی دارن می چرخونند؟! ... خیر ببینند ایشالا!

حالا صبر کن... یواش یواشش معلوم می شه که مدتهاست این چرخها نمی چرخن

فیروزه چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:47

ما هم بشینیم توی خونه به زندگی و خانه داری و شوهر داری و بچه داری هامون بپردازیم و چرخ زندگی رو هم با همون سهام عدالت و پول نفت بچرخونیم و خدا رو شکر کنیم ...
حیف نیست بریم کار کنیم و خسته بشیم؟! ... اینجوری کانون خانوادگی هم گرم تره!!!

:))

خانومی چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:48 http://khanoomi.blogsky.com/

برادر همسر من هم مهندس مکانیکه سربازیشم تموم کرده ولی یک ساله دنبال کاره ولی هیچ خبری نیست
واقعا جوونا باید چکار کنن ؟

مخصوصا پسرا...

مادرخانومی چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:50 http://na1360.persianblog.ir

نظرات تایید می شه اینجا آیا

تایید نمی شه ولی اون بغل یه خصوصی داره

مادرخانومی چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:51

خب انگار تاییدی نیست.. .لطف کن عزیزم ایمیلت یا آیدی مسنجرت رو بذاری بهتره... بهم بگو.. تا پسورد بهت بدم

فرستادم

سایه چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 09:53 http://didarema.persianblog.ir

اره مستانه بد دوره ایه . خیلی بد .

:(

خانوم گلی چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 10:07 http://www.m-ylife2.persianblog.ir

خدا خودش رحم کنه!

آره...خدا به دادمون برسه

هیوا چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 10:38 http://www.harfayehiva.blogfa.com

وای واقعا خدا رحم کنه!
اما به نظرم دوستت خیلی شجاع بوده که همچین کاری کرده و به خاطر دلش از کاری که خسته اش کرده بوده گذشته اونم تو این اوضاع بیکاری!
مستانه چه رشته ای می خونی که اینطوریاست که استادا گفتن هان؟! بگو منم بگم بچه ام بره همون رشته رو بخونه!!

اووووووه. تا زمان بچه ات ایشالا همه چی درست شده. من کامپیوتر خوندم.

ساره چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 11:32

ای بابا! من همه ش فکر اینم که بلاهای این پنج ساله رو با ۲۰ سال تلاش مداوم شاید-شاید-بشه پاک کرد و تازه بشیم اونی که بودیم!
یه احمق سنگی رو می ندازه تو چاه که صد تا عاقل نمی تونن درش بیارن!
خدا خودش کمکمون کنه:(

آره واقعا

نارنجدونه چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 11:58

خداغ مهربون تر از هر کسیه ... به یادش همه چی حله ... البته از غضبش هم باید ترسید اینا نتیجه ی همین غضبه

بیشتر نتیجه بی فکریه خودمونه

تینا چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 12:00

متاسفم و نگران... نگران تموم اون حرفهایی که اونروز توی اون کافی شاپ بهت زدم در مورد بیکاری... می ترسم دوباره همه چیز خراب شه... اون واقعا داره سعیشو می کنه مستانه... داره سعی میکنه کار پیدا کنه ... اما .... من می بینم که میخواد و نمی شه... بر عکس روزهایی که نمی خواست...

ببخش که من نتونستم کاری برات بکنم. کاش زودتر همه چیز درست شه

شیم چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 12:10 http://shpio.blogfa.com

صبر کن هنوز اشکش مانده با لهجه قزوینی بخون

لهجه قزوینی؟ بلد نیستم که

وروجک چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 12:30 http://nasrinvorujak.blogfa.com/

سلام
خوبی عزیزم
مستانه جون!
من تازه با وبت آشنا شدم و شروع کردم به خوندن پستهایت
لینکت کردم
خوشحال می شوم به من سر بزنی و با نظراتت خوشحالم کنی و لینکم کنی
منتظرتم

از آشنایی باهات خوشحالم وروجک جان

خاتون چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 12:42

اگر این دوستت هم کامپیوتر خونده بگو رزومه اش رو برای من ایمیل کنه من یک شرکت می شناسم که نیروی خوب می خواد

باهاش حرف زدم. ترجیح می ده توی شهرستان کار پیدا کنه. به هر حال واقعا ازت ممنونم

خانمه چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 13:06

آینده تک تک ماها تو این مملکت خاکستریه که وقتی میشه آینده کشور از سیاه هم سیاهتر میشه

متاسفانه...

نسیم چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 13:23 http://nasim.special.ir

چرخها فعلا دست نفتند

تا کی، خدا می دونه...

غزلک چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 13:45 http://yeghazalak.blogsot.com

اگه واقعا تقصیر ایناست من که ازشون نمیگذرم
ولی یه چیز رو هم باید در نظر گرفت واون تعداد فارغ التحصیلایی که توی این مدت اضافه شده هر چند که اون هم از عوارض به جا مونده از جنگه!
در هر صورت تقصیر همیناست.

برنامه ریزی درست می تونست از این نیروها به بهترین شکل استفاده کنه

رز چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 13:52 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/

حالا فکر کن رشته شما همیشه بازار کارش نسبت به ماها خوب بوده.
ما ها که نه قبلا کار گیرمون می یومد نه الان. مگه مثلا بریم با لیسانس تایپ کنیم یا اگر ترجمون خوب بود ترجمه کنیم. که اونم بیشتر به درد سرگرمی می خوره که بگیم ما کار می کنیم پول مول خبری نیست

چی دارم بگم؟

پری چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 14:30 http://memorys.blogfa.com

توام ماهر میشی خب...
...
پیش منم بیا

ماهر؟؟؟

fafa چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 14:31 http://www.longliveahmad.blogfa.com

یه خانوم مدیر اداری داریم 50 سالشه میگه من ریسک پذیری داشتم اون موقع از یه کاری سریع استعفا می دادم و می رفتم سراغ یکی دیگه ... پای صحبتش بشینی از همه کاری تجربه داره به ما میگه من همسن شما بودم وضعم از شما بدتر بود...
ولی ما راضی هستیم که وضعمون بدتر باشه و بعد از چند سال به موقعیت این برسیم که در این مقطع زمانی محاله...

خوش به حالش...

نهال چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 14:33 http://nahal87654.persianblog.ir

تو شانس آوردی خانومی اگه 5 سال بعد فارغ التحصیل شده بودی چی؟
منظورم الانه...........

شانس که آوردم. اونم خیلی...

مامان درسا و یسنا چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 15:23

روزانه های ما چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 16:02

واقعا خدا فقط به داد ما برسه.

خدا به داد دوره های بعد از ما برسه

خودمم چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 17:24 http://www.mandalayz.com

خدا به داد برسه
حالا نگفتی یا شایدم گفتی به هر حال
چی خوندی ؟
راجع به سوالی که تو نظرات قبلی پرسیدی اتفاق جالب همون لینک شدن بنده توسط شما بود

شهره چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 17:29 http://http://kocheyezendegi.blogfa.com/

جانا سخن از زبان ما میگویی.....
نمیدونم دعا در حق مردم بیچاره کردن افاقه میکنه؟

کاش کاری از دستمون بر می اومد...

sahar چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 17:37

felan bayad doa konim ghaziye be hamin 3 sale baghimoonde khatm beshe na bishtar!! bavar kon!dige hichi baeed nist!!
rasti in site ro ham berid!! albatte filter shode!! www.whopopular.com
be moosavi ray bedin!

مرسی از معرفی سایت

sahar چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 18:13

mastane joon filme cinema paradiso ro ham too weblogetoon moarrefi konin!!

سحر جان من این فیلم رو ندیدم. ولی اگه دوست داری با وبلاگمون همکاری کنی بگو تا بهت یوزر بدم.

پرین چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 21:01

قدر کاری که دارین بدونین!
یکیش خود من با مدرک ارشد هر جا میرم یا میگن مجوز استخدام نداریم یا میگن برو خبرت میکنیم!
یکی از دوستام میخواست از کار قبلیش بیاد بیرون نذاشتمش گقتم بیخود کار پیدا نمیشه الکی خودتو بیکار نکن!

امیدوارم کار دلخواهت رو پیدا کنی

زندگی سرد شنبه 26 دی 1388 ساعت 00:36

سلام مستانه جان خوبی؟ من بازم اومدم اما کامنت نمیذارم!! مخه من که انقدر به این مسائل فکریدم هنگ کرده. خیلی جالبه که واسه مغزهای ما تو کشور خودشون جای رشد نباشه بعد برن اونور چرخ صنعت اونورو بچرخونن خیلییییی!! ار بیکاریم نگیم بهتره منم کار میخواااااااام

امیدوارم خیلی زود کاری رو که دوست داری پیدا کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد