ادوات سورپرایز!


* خیلی دلم می‌خواد توی این چند روز یه سفر دو سه روزه یا حتی اگه نشد، یک روزه بریم. دلم یه جای کشف‌نشده می‌خواد. خیلی دلم می‌خواد یکی دو شب رو توی یه خونه‌ی کاهگلی توی یه روستای کوچیک و سرسبز بگذرونم و شب با صدای رودخونه آروم بگیرم و صبح با صدای پرنده‌ها هیجان‌زده از خواب بیدار شم.


البته می‌دونم شرایطم اونم توی این روزای سرد، یک کم زیادی رویاییه. ولی آدمه دیگه. با رویاها و خیال‌بافی‌هاش زنده است.


احیاناً یه همچین جایی رو سراغ ندارین؟



*  دیشب توی یه مراسم سورپرایز شرکت داشتیم! گلدونه خانوم می‌خواست آقا وحید رو به مناسبت تولدش سورپرایز کنه و من و متین و چهارتا زوج دیگه که از دوستای دبیرستان آقا وحید بودن، ادوات سورپرایز بودیم!

 

آشنایی با دوستای متین و خانوم‌هاشون واقعا خوشایند بود و به ما خیلی خوش گذشت. ولی نمی‌دونم به خونواده‌ی آقا وحید که ساعت دوازده و نیم شب بالاخره تونستن برگردن خونه و با اون همه ظرف نشسته روبرو شن، چی گذشته!


خلاصه من از همین تریبون رسماً از گلدونه‌ی عزیز، آقا وحید و و خانواده‌ی محترمشون تشکر می‌کنم.


نظرات 20 + ارسال نظر
سایه سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 10:20 http://didarema.persianblog.ir

به به حسابی خوش گذشته بهتون .
منم میخوام برم شمال و تا میتونم بگردم

خوش بگذره عزیزم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 10:47

من برای پست قبل نظر گذاشته بودم
۶۰۰ خط ...

والا من که نمی دونم شما کی هستی. ولی به هر حال کامنت 600 خطی ندیدم

ایرن سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 10:48 http://sanoovania.blogsky.com

ممنون عزیزم...ولی این دل لامصب همیشه همینه....
ابیانه رفتی؟خوبه!
ولی الان سرده!
دیشب خیلی خوش گذشت....حسودیم شد به همسرامون....من هیچ دوستی از دوران دبیرستان ندارم!

ابیانه رفتیم. البته شب نموندیم...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 11:00

والا ما اسم نذاریم رو خودمون بهتره انگار!!! کل اینترنت منو میشناسه ولی هرکی با یه اسم

در هر صورت نمی دونم فهمیدی یا نه ساعت حدود دوازده شام بردیم با میلاد پائین اما بیچاره ها خواب بودن!!

شماها که رفتین یه ربع بعدش مامان وحید اومد بالا و ما رفتیم که بخوابیم...
برای اولین بار وقتی وحید داشت از خاطره هاش میگفته یه هو دیده صدای خُر خُر ِ من دراومده و بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله! من خوابم برده بوده!!! ینی در واقع بیهوش شده بودم اصلا هرچی هم فکر میکنم که وحید داشت چی میگفت یادم نمیاد! جالبی ِ قضیه اینه که ساعت هفت و نیم که بیدار شدم، مامان ِ وحید همه ظرفها رو شسته بود و گذاشته بود خشک بشن... تازه امروز میخواست کم وکاست های لباسم رو هم برطرف کنه...
اینجوری خلاصه...

خسته نباشین واقعا! ساعت 12 تازه یادتون افتاد که پایینیا شام نخوردن؟؟؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 11:02

راستی شما اداوت نبودین شما جزو بانی های ِ مهمونی بودین و ممنونم از تو و متین...

لطف داری عزیزم

فیروزه سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 11:10

الان همه جا سرد شده انگاری ... فکر کنم یه همچین جایی الان موجود نباشه

آره الان همه جا یخبندونه

fafa سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 11:12

چه خوب که خوش گذشته... دعا میکنم بری سفر ...

خیلی لطف می کنی عزیزم

نارنجدونه سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 11:47

ننه قربون رویاهات شم ما که از این جاهای باحال با حال سراغ نداریم دی: بیچاره گلدونه واقعا

چرا بیچاره؟

الی پلی سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 13:31 http://elipeli.blogsky.com

مستانه جووووون!!!

اینجا خوزستان است با هوای عالی... تو همچین فصلی.. اینجا... باغ های مرکبات سرسبز... زمینهای گندم سبز... و طبیعت محشره...

یه جایی هم هست.. خارج از شهرمون... سردشت و شهیون... اینجا مردم شب های جمعه میرن اونجا چادر میزنن... معرکه است... پارک های جنگلی...

بیاید شهر ما!!!... شهر ما دزفول!!!
فقط ۱۰ ساعت راهشه تا تهران!!!... ولی اگه بیاید لذت میبرید....

عزیزم ما یه ماه پیش اومدیم خوزستان و خیلی هم بهمون خوش گذشت. البته متاسفانه نتونستیم بیایم دزفول. ایشالا در اولین فرصت خدمتشون می رسیم

ساره سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 14:21

از ادوات سورپرایز بودن هم صفائی داره در نوع خود بی همتا
هر جا رفتی خوش بگذره.

واقعا خیلی جذاب بود

پریناز سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 14:33

خدا کنه که همیشه بهتون خوش بگذره

ممنونم عزیزم

هلیا سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 15:16

اگه چنین جایی سراغ داشتی منم خبر کن باشه ولی سرد نباشه ها من یخ می زنم

بعید می دونم این دور و اطراف جای گرمی پیدا بشه

ماه مون سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 15:20

الان بیشتر جنوب می چسبه تا شمال.

آره. ولی فعلا امکان اینکه بریم جنوب رو نداریم

هیوا سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 15:48

چه چیزای خوبی دلت می خواد!
پس آدم ادوات سورپرایز باشه هم بهش خوش می گذره آره؟!

آره. خیلی هم بهش خوش می گذره

نهال سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 15:50 http://nahal87654.persianblog.ir

منم گاهی وقتا دلم یه جای خلوت و رودخونه و ........میخواد...خیلیم میخواد

چی کار کنیم حالا؟

نسیم سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 18:10 http://www.faslekuch.blogfa.com

سلام مستانه خانوم،امیدوارم یه مسافرت هر چند کوتاه جور شه!و حال و هوایی تازه کنید،اگر دوست داشتید به وبلاگ من هم سر بزنید.میتونم لینک کنم شما رو؟

نسیم جان از آشنایی باهات خوشحالم. البته که می تونی

آزاده سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 18:46 http://dalanebehesht.blogfa.com

خصوصی داری عزیزم..

عالی بود! عالی.
الان میام برات کامنت می ذارم

خانومی چهارشنبه 21 بهمن 1388 ساعت 01:10 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

احتمال داره بیای خوزستان ؟؟؟

نه. یک ماه پیش خوزستان بودیم.

زنجبیل چهارشنبه 21 بهمن 1388 ساعت 03:56

آدرس جدید نوشته های زنجبیلی
www.gingerbanooo.persianblog.ir

;)

نسیم چهارشنبه 21 بهمن 1388 ساعت 20:35 http://www.faslekuch.blogfa.com

ممنون عزیزم،گاهی به وبلاگ ما هم سری بزنید خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد