نبیره


اون وقت فک کن اون وسط در حالیکه صدای قرآن بلنده و من دارم اشکهام رو پاک می‌کنم همه گیر دادن به من که اگه تا حالا بچه‌دار شده بودی "خانوم جان" نبیره‌اش رو هم دیده بود!

 

انتظار


"مردها گاهی اون قدر غرق کاراشون می شن که یادشون می ره کسی هست همون نزدیکیها، که منتظرِ یه نگاه ِ ، منتظر ِ یه لبخنده..."


خانم سین


تنها تو می مانی و بس...


دوستم اس‌ام‌اس زده، خاله شدنتون مبارک. صبح دخترم به دنیا اومد.


از ته دل ذوق می‌کنم.


هنوز جواب اس‌ام‌اس رو ندادم که مامانم زنگ می‌زنه و می‌گه حال مامان‌بزرگش خوب نیست. صبح رفته توی کما. دکترا قطع امید کردن. و البته من معنی این جمله ها رو خوب می دونم...


گوشی توی دستم و لبخند روی لبم خشک می‌شه.


می‌رم وضو می‌گیرم و وایمیسم به نماز. ‌چقدر فاصله مرگ و زندگی کوتاهه...چه دنیای غریبیه خدا...