رحم کن بر این غریب


چند روز پیش داشتم از روی یه پل هوایی رد می‌شدم. یه گوشه‌ی پل یه دختربچه نشسته بود که با یه پرنده توی دستش فال می‌فروخت و پشت سرش تا چشم کار می‌کرد آسمون بود. دوربین همراهم بود و منظره خیلی قشنگی بود برای عکس گرفتن. یه کمی این پا و اون پا کردم. نمی‌دونستم کار درستیه عکس گرفتن از یه همچین منظره‌ای یا نه.


راستش خودم این جور عکسها رو دوست ندارم. حس می‌کنم توی این عکسها، عکاس داره از فقر آدمها، از چهره خاکی و ساده و معصومشون سواستفاده می‌کنه.


اصلا فکر می‌کنم خودخواهیه محضه که عکاس با دوربین چندصدهزار تومنیش وایسه جلوی یه بچه که شاید غذای درست و حسابی هم برای خوردن نداشته باشه و ازش بخواد تو دوربین نگاه کنه.



بی‌خیال شدم، راهم رو ادامه دادم. اما تا وسط پله‌ها که رفتم پشیمون شدم. برگشتم و یه دویست تومنی دادم به دخترک و پرنده یه فال از جعبه برام بیرون آورد:


گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبـال دل ره گـم کند مسـکیـن غریب



پ.ن: عکس بالا رو متین توی لردگان گرفته و البته با فاصله زیادی که دختربچه دوربین رو نمی دیده!

      

نظرات 16 + ارسال نظر
آفاق یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 17:04 http://www.beheshteafagh.blogfa.com

همیشه از گوگل ریدرم وبلاگت رو می خونم. نمی دونم چرا نظر نمی ذارم.
من هم یه بار می خواستم از همین بچه ها عکس بگیرم ولی خجالت کشیدم. با خودم گفتم چی فکر کردی تو!!
چه فال قشنگی.

بهار یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 17:49 http://www.roozegarebahar.blogfa.com

من هم فکر تو رو می کنم همیشه دلم نمی خواد بچه احساس بدی داشته باشه... ولی عجب عکس قشنگب متین گرفته

گلابتون یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 18:56 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

همیشه دلم میخواست یکی از این بچه ها رو با خودم ببرم رستوران غذای توپ بخوریم ! ولی هیچ وقت نشد ... همت نکردم

نسرین یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 18:56 http://www.nasrinbanoo.wordpress.com

بعضی وقت ها باید واقعیت های تلخ و به تصویر کشید.

پرنده خانوم یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 22:44

خیلی دردناکه
یکی از بزرگترین آرزوهای من اینکه بتونم یه روزی به این بچه ها کمک کنم

خانم سین دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 08:10

???

هلیا دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 09:40

منم اینجور عکسها رو دوست ندارم انگار یه جورایی بیخیالی و بی تفاوتی عکاس توش داد میزنه.ولی عجب فالی دراومده ها

ستاره دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 10:24

خیلی وقته میخونمت اما خاموش با خوندن این پست و این فال اشک تو چشام جمع شد کلا قشنگ مینویسی

محیا دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 10:32 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir

چقدر این دخملک قشنگ افتاده. خدا حافظش باشه انشالله

fafa دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 11:01

لیلا دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 15:52 http://aliel.blogfa.com

کاش میشد فقر رو از بین برد ولی حیف.
هر روز باید کلی از این مناظر دردناک دید و آه کشید و حسرت خورد که کاری از دستت بر نمیاد

ییلاق ذهن دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 19:32 http://yzehn.com

الحق که حافظ لسان الغیبه و شعرش میزنه وسط خال

مهسا دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 20:28 http://nova.bloghaa.com

چه فالی...

بانو تمشکی دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 20:30 http://tameshki.com

چقدر نازه !
خودت کشیدی ؟

leila دوشنبه 30 فروردین 1389 ساعت 20:42 http://panjarekhuneman.persianblog.ir

عکسها حرف میزنن

ستایش چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 ساعت 10:19 http://panahgah.blogsky.com/

چقدر بده که آدمها انقدر از هم دورن
یکی تو پنت هاوسش داره بیف استروگانف میخوره
...
یه دختر بچه شب از غذای دور ریخته رستوران نایب شکمشو سیر میکنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد