تصویر آینده


نشسته بودیم با زهرا حرف می‌زدیم که یهو وسط حرفهاش گفت من هیچ تصویری از آینده‌ام ندارم.

اگه هرکس دیگه‌ای این حرف رو می زد زیاد تعجب نمی کردم. اما شنیدن این حرف از زبون زهرا خیلی عجیب بود. چون اولا زهرا خیلی آدم مثبت‌اندیشه و ثانیا به نظر نمیاد چیز مبهمی توی آینده‌اش وجود داشته باشه. همسر خوبی داره و کار خوبی و ...


ازش پرسیدم: "منظورت چیه؟"


گفت: "منظورم اینکه نمی‌تونم تصویر خودم رو توی آینده ببینم. یه تصویر از سی چهل سال دیگه که مادربزرگ شدم و نوه نتیجه دارم و ..."


- یعنی تصویر بیست سال دیگه‌ات رو می‌تونی ببینی؟ یا ده سال دیگه رو؟


خیلی خونسرد گفت: "معلومه که می‌تونم ببینم." و شروع کرد برام از خونه‌ای گفت که بیست سال دیگه با همسر و بچه‌هاش توش زندگی می‌کنه و ...


باورم نمی‌شد یکی این همه تصویر از آینده‌اش داشته باشه. من هیچ وقت تصویری بیشتر از دو سه ماه آینده توی ذهنم نداشتم. هیچ وقت هیچ تصوری از اینکه حتی سال آینده کجام و چی کار دارم می‌کنم، نداشتم.


نمی‌دونم... شاید یه حس درونیه که بهم می‌گه زندگیم اونقدرها طول نمی‌کشه که بخوام براش تصویرسازی کنم...


فلش فورواد یه سریاله که توی اون همه‌ی آدمها دنیا دو دقیقه از یه روز خاص توی آینده‌شون رو می‌بینن... اما بعضیا از آدمها توی این دو دقیقه هیچی ندیدن. شاید چون قبل رسیدن به اون زمان، مرده بودن...


من مثل اونایی که توی فلش فورواردشون هیچی ندیدن‌، زندگی می‌کنم.



خیلی دوست دارم بدونم بقیه چه تصویری از آینده شون دارن... اگه دوست داشتین بهم بگین...

  

نظرات 13 + ارسال نظر
سایه شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 08:33 http://didarema.persianblog.ir

منم هیچ تصویری از آینده ندارم . کلا من ادمی هستم که توی حال زندگی میکنم نه گذشته خیلی برام رنگ داره نه آینده

راما شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 09:44 http://missymemol.blogfa.com

راستش منم مستانه جونم برای تصویر آینده وجود نداره
یعنی قبلا بودها و خیلی هم قشنگ بود ولی الان صفره
فکر کنم خوش به حال زهرا...
خوبی دوست جونم؟

غزل شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 09:47 http://www.ghazal777.blogfa.com

منم قبلا خیلی تصویر سازی میکردم ولی الان نه ترجیح میدم الان رو زندگی کنم و حس کنم و لذت ببرم

پاییــــزبان شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 09:56 http://paeeezbaan.blogfa.com/

زودتر از این که بخوام تصوری داشته باشم مردم...

زهرا شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 10:07

مستانه جونم منم با تو موافقم.اما بدیه من اینه که من همش تو گذشته ام.مگه میشه ادم از چند ساله بعدش خبر داشته باشه؟

رامک شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 10:46 http://letterbox.blogfa.com

من فقط حس می کنم در آینده هم مثل الان خوشبختم. دیگه هیچ تصویر یا انتظاری ندارم.

[ بدون نام ] شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 12:00

من فکر میکنم کسایی که تصویری از آینده ندارن به خاطر اینه که اصلا هیچ وقت بهش فکر نکردن، اونایی که تصویر دارن وقت گذاشتن برای اینکار و زندگی دلخواهشون و در آینده تصویر کردن، باید خودت نویسنده و کارگردانش باشی، اینجوری نیست که یه چیزی از غیب بهت الهام بشه که!

آفاق شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 14:11 http://www.beheshteafagh.blogfa.com

جایی خونده بودم که باید حداقل واسه ۱۰ سال دیگمون تضویر داشته باشیم. اونم چی واضح و روشن. من هی به مغزم فشار آوردم و تصویر ساختم. همسری رو هم گرفتم که بیا با هم تصویر مشترک بسازیم زیر بار نرفت که نرفت.
ولی گاهی پیش میاد خودم رو با دختر کوچولو م در حال قدم زدن ببینم
خلاصه خوبه که تصویر بسازیم از آیندمون.

پرنده خانوم شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 17:32

خب...
من تصویر آینده.م رو دارم
دوست دارم بهش فکر کنم
به یه خانوم دکتری که یه زندگی خوبی داره و سعی میکنه کانون خونوادشو گرم نگه نداره و از جون و دل مایه میذاره واسه همسرشو بچه هاش
...
ولی مستانه
یه طرفه این آینده تاریک و سرده
اون حسی رو که گفتی منم دارم
حس میکنم یه چیزی مثله یه بیماریه که منو از همه این چیزای خوب جدا میکنه:(

مریم پاییزی شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 21:54 http://man0o-del.blogfa.com

من هر وقت به آینده م فک می کنم فقط اعصابم خورد میشه . چون فقط یه تونل پر از دود و گنگ میاد جلو چشمم . این آینده خیلی دور نیست و فقط ۵ سال پیش رومه که اینقدر برام مبهمه . فک می کنم این ۵ سال و بگذرونم همه چی روشن و رنگی بشه
تا ۵ سال آینده معلوم میشه من از ایران رفتم یا هستم هنوز . درسم به کجا رسیده ؟ ازدواج کردم یا نه؟ قراره چیکاره بشم و تا کجا ادامه بدم
وای تا این ۵ سال بگذره من از استرس می میرم

روزانه های ما یکشنبه 2 خرداد 1389 ساعت 09:26

من تا بازنشست شدنمون رو می بینم! ادامه اش رو هم که بیکاریم!اما بیشتر نمی بینم دیگه!!

نرگس یکشنبه 2 خرداد 1389 ساعت 11:07 http://fereshtekuchulu.blogfa.com

خیلی سخته
اغلب بدون تصوری از آینده هستم
جدیدا یاد گرفتم حال رو بچسبم
اما دلم می خواد خودم رو تصور کنم که یه بچه از پرورشگاه قبول کردم یا توی پرورشگاه کار می کنم و در کنار عشقم زندگی عاشقانه ای دارم
فعالیت خیلی زیادی توی پیدا کردن کار و فراهم کردن کمک برای افرادی که مشکل دارن یا نیازمند هستن دارم
و نیمی از روز رو توی آزمایشگاه متناسب با رشته تحصیلیم کار می کنم

پونه سه‌شنبه 4 خرداد 1389 ساعت 12:19 http://http://rozhin-maman.persianblog.ir/

دقیقا مثل تو منم هیچ تصوری از فردام ندارم ؟راستی چرا اینجوریه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد