کیک طلبیده، مراده!!!


دیروز عصر رفتم خونه مامان‌بزرگم و تا شب اونجا بودم. متین نیومد خسته بود و کار زیاد داشت. بعد شام که برگشتم خونه دیدم متین با حسرت نگاهم می‌کنه و می‌گه شام چی خوردی. گشنه‌اش بود و مث همیشه توی خونه‌مون شام پیدا نمی‌شد. براش یه لیوان شیر کاکائو آوردم. گفت کیک هم می‌خوام.


دهنم از تعجب باز مونده بود. متین که می‌دونست توی خونه کیک نداریم. مطمئن بودم که از وقتی هم اومده خونه سر هیچ کمد و کابینتی نرفته. پس این چه درخواستی بود؟ از کجا فهمیده بود که امروز به من الهام شده بود پودر کیک و سایر مواد لازم رو بخرم که کیک درست کنم.


بهش گفتم پس صبر کن تا برات کیک بیارم و رفتم توی آشپزخونه و سریع مایه‌ی کیکم رو درست کردم و ریختم توی قالب و گذاشتم توی فر. چند دقیقه بعد که بوی کیک بلند شد نوبت متین بود که دهنش از تعجب باز بمونه.

البته راستش از این اتفاقهای عجیب ذهنی انقدر زیاد تو خونه‌ی ما می‌افته که دیگه دهنمون خیلی هم باز نمی‌شه!!!


نظرات 6 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 10:01 http://www.myutopias.blogfa.com

به این میگند تلپاتی

حسین پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 10:04 http://www.sabalancd.com

با عرض ادب و احترام خدمت شما مدیر عزیز این وبلاگ. وبلاگتون بسیار تکمیل و زیباست و من نهایت استفاده رو بردم همچنین از حضور گرمتون در سایت هم تشکر میکنم

غزل پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 10:26

به به عجب کیکی

آزاده پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 11:01 http://dalanebehesht.blogfa.com

منم هر وقت هر چی دلم می خواد مامانم از قبل برام خریده...
یا هر وقت دلم واسه خواهر بزرگم تنگ می شه از راه می رسه...مکرر این اتفاقات تکرار شده برامون..
فکر می کنم به این می گن تله پاتی..

الی پلی پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 13:56 http://elipeli.blogsky.com

منم کیک میخواااااااااام!!!

راما پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 14:57 http://missymemol.blogfa.com

چه باحالللل
راستی مستانه جان ، امشب منو هم دعا کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد