طعم عصرهای تابستونهای کودکیمون


بچه که بودیم عصرای تابستون که هوا حسابی گرم می‌شد و من و سوفیا هم حسابی بازی‌هامون رو کرده بودیم و خسته و بی‌حوصله شده بودیم، دور از چشم مامان می‌رفتیم توی آشپزخونه و شربت آبلیمو یا شربت آلبالو یا گاهی هم شیر کاکائو درست می‌کردیم و می‌ریختیم توی لیوان پلاستیکی و یه قاشق چایخوری هم می‌ذاشتیم توش و هلش می‌دادیم توی جایخی یخچال و به خیال خودمون آلاسکا و بستنی درست می‌کردیم و البته تمام آشپزخونه و جایخی  رو کثیف می‌کردیم و داد مامان رو در می‌آوردیم ولی عوضش مزه اون آلاسکاها و بستنی‌ها همیشه زیر دندونمون موند.


چند روز پیش متین یه عالمه آلاسکا خرید و آورد خونه. توی بقالی سرکوچه‌مون دیده بود. سازنده‌اش ایده‌ی بچگیهامون رو دزدیده بود و شربت آب‌لیمو رو گذاشته بود یخ زده بود. البته یه مقدار فالوده هم ریخته بود توش. ولی خود خودش بود. همون طعم بی‌نظیر عصرهای تابستون کودکی‌هامون... 



پ.ن1:نوشته های این چندوقت رو بذارین به حساب خالی کردن ذهن در شب امتحان و زیاد دنبال معنی و مفهوم توش نباشید...


پ.ن2: دلم برای خیلیاتون واقعا تنگ شده...

 

نظرات 28 + ارسال نظر
زهرا شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 16:32 http://malake70.blogsky.com

وااای یادش بخیر منم ازین کارا میکردم.

هیما شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 16:40 http://www.hima77.blogfa.com

ما با نوشابه آلاسکا درست میکردیم قالب مخصوصش رو داشتیم که مثل قالب یخ بود و یه دسته داشت

این بستنی یخی فالوده ای میهن واقعا خوشمزه است ...دیروز آخریش رو خوردم یادم باشه بخرم

نه من مال میهن رو نمی گم. این مارکش شمس بود! ولی خیلی خوشمزه تر از میهن بود!
دلم برات تنگ شده هیما...

خودمم شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 17:32 http://mandalayz.blogspot.com/

یه جورایی هممون از این حرکتا انجام میدادیم
پسر و دختر هم نداشت
نوش جان

آفاق شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 17:45 http://www.beheshteafagh.blogfa.com

وای چقد یاد چیزای خوب خوب افتادم..
من و خواهرم هم همین کارو می کردیم. تازه هی درجه فریزر رو زیاد می کردیم. اونم به زور و بلا.
هی هم در یخچال باز می کردیم انگشت می زدیم تو جای آلاسکاها ببینیم بستن یا نه!! همین می شد که آخرش نبسته با قاشق می خوردیم

گلابتون شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 18:43 http://golabatoon-kitchen.persianblog.ir/

آخی ....
منم درست میکردم ... ولی دیگه عقلم نمیرسید قاشق توش بذارم که آلاسکا بشه !
وقتی یخ میزد با قاشق خرت خرت میتراشیدم و میخوردمش ...
مامانم بهش میگفت یخ در بهشت !!

ساره شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 23:14

هههههههما هم درست می کردیم! تازه با نوشابه و دوغ هم درست می کردیم! با هر چی دم دستمون می رسید و انواع آبمیوه... به به یادش به خیر:)

سرخابی یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:04 http://araz26.blogfa.com

مطلبت از جمله خاطره های مشترک نسل ماست و حالا با ورود این بستنی یخی ها به سوپرمارکت ها دوباره طعم تابستون های قشنگ رو مزه مزه می کنیم

مریسام یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:16

وای منو بردی به اون دوران
من عاشق این بستنی یخی فالوده ای شدم

خانمه یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:36

مستانه امتحانات تموم شد یه قراری بذار همدیگه رو ببینیم. الان یه قرارا عصرگاهی تو کافی شاپ میچسبه

خانم سین یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:38

ما هم جمیعا...

FAFA یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:40 http://WWW.LONGLIVEAHMAD.BLOGFA.COM

ما هم از این ابتکارا داشتیم... عمه ام اینا هم یه جای آلاسکای پلاستیکی داشتند 12 تایی همیشه عشقمون بود بریم باهاشون آلاسکا درست کنیم و ظهر که همه بزرگترا می خوابیدند سرشون دعوا کنیم...

خانوم گلی یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 09:36 http://www.m-ylife2.persianblog.ir

یادش بخیر!چقد دلم خواست!
من یه عالمه زرآلو رو ریختم تو مخلوط کن با آب و گذاشتم تو فریزر!ترسیدم خراب شن!به یاد اون موقعها بخوریم!کاچی بهتر از هیچی!

غزل یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 09:40

یادش بخیر خیلی از اون بستنی ها دوست داشتم و البته یخی فالوده ایی های الانووووووووو

سحر یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 10:29 http://manvaroozhayeman.blogfa.com

دهنم آب افتاد

فیروزه یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 10:35

بستنی یخی فالوده ای ... مممممممم عالیه واقعا ...

نرگس یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 11:40 http://fereshtekuchulu.blogfa.com

به به
چه طعم خوبی
منم اجازه نداشتم یخمک و ... بخرم و واسه همین تو خونه به روش شما درست می کردیم

مریم یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 12:59 http://www.myutopias.blogfa.com

آخه ما هم درست میکردیم یادش بخیر

شوهر من هم عاشق بستنی یخیه

مجتبی یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 13:13

حالا قضیه ی من مثه شماها بود با یه مقدار تفاوت!

تفاوتش اینه که ماها درست می کردیم می بردیم سر کوچه می فروختیم.
یه دونه جعبه چوبی پیدا می کردیم روش بساط می کردیم. لواشک و آلوچه و آدامس و قویت(همونایی که پودری بود توی جعبه مثه آرد نخودچی)
از همه مهمتر ما آب انجیر هم می فروختیم. مشتریامونم بچه های محل بودن.

هلیا یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 14:08

ای کودکی کجایی که یادت به خیر

مادرخانومی یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 15:04 http://na1360.persianblog.ir

وای که این بستنی فالوده میهن چه حالی میده خوردنش.. از وقتی این اومده من دیگه هیچ بستنی دیگه ای نمی خورم...
بچگی هم عالمی بود و گذشت

گلیندا یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 19:43 http://biya-2.persianblog.ir/

آلاسکا می خواااااااااااااااااااام

شنبه دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 07:55 http://shahriar.blogspot.com

سلام
بابا الان با طعم لیمو ،‌شاتوت ،‌پرتغال و ... امده و بچه ها عمرا به طرف کارهای ما برن.
راستی از اینکه لطف کردید و حقیر را در لینک دوستان قرار دادید سپاس گذارم. من هم بی اجازه شما این کار را کردم.
ارادتمند شهریار

پونه دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 08:33 http://www.rozhin-maman.persianblog.ir/

حیف که تو ادارم وگرنه همین الان میرفتم یه بستنی یخی واسه خودم میخریدم/

تینا دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 09:48

امروز می بینمت دیگه... یادت که نرفته... می دونی چطوری بیای؟

بهبوهه دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 10:43 http://lahzehayenabeman.blogfa.com/

منم بردی به روزای کودکی...
ایام به کام...

سایه دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 11:12 http://didarema.persianblog.ir

قرار ساعت چنده مستانه جون ؟ و کجاست ؟

ققنوس دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 11:46 http://www.atasheh-penhan.blogfa.com

وای...
اره....
یادش بخیر...
منو شاه گلم همین کارو میکردیم!
دلم تنگ شد...

آفاق دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 16:31

واست رمز گذاشتم. خواستی بیا بخون مستانه جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد