دیروز از چند ده تا وبلاگی که خوندم، فقط یکی یا دوتا وبلاگ بود که توش پر از غم و غصه نبود. راستش دلم گرفت. از این همه انرژی منفی که توی این شهر، توی این کشور وجود داره، دلم گرفت. از این همه مشکل و درد دلم گرفت. مشکلات عاطفی، مشکلات مالی، مشکلات اجتماعی و ...
امروز فقط دلم میخواد آرزوهای خوب براتون بکنم. آرزوی روزهایی که تمام وبلاگها پر از شادی باشن. پر از نوشتن از خوشیها و شیرینیهای زندگی. پر از آرامش. پر از عشق و پر از زندگی...
آرزو کنم که خدا دل تویی که غم داری رو شاد کنه. همونجور که دیروز دل یه سیاوش رو با جایزه صدمیلیون تومنی شاد کرد!!!
دوستتون دارم...
از صبح دچار خودآزاری شدم! خودآزاریش این مدلیه که عکس خودم و متین و مامان و بابام و خاله و عمهم و ... رو میدم به این سایته و وقتی نتیجهاش رو میبینم، میشینم هق هق گریه میکنم...
خب دلم نمیخواد این آدما پیر بشن...
دلم میخواد امسال، خرداد از همه تقویمها حذف بشه. دلم میخواد فردا صبح که از خواب بیدار میشم، دوم تیر باشه. نه دوم خرداد...
من از خرداد امسال میترسم...
من دلم نمیخواد به خرداد پر از حادثه، اونم پر از حادثههای وحشتناک عادت کنم...
نشسته بودیم با زهرا حرف میزدیم که یهو وسط حرفهاش گفت من هیچ تصویری از آیندهام ندارم.
اگه هرکس دیگهای این حرف رو می زد زیاد تعجب نمی کردم. اما شنیدن این حرف از زبون زهرا خیلی عجیب بود. چون اولا زهرا خیلی آدم مثبتاندیشه و ثانیا به نظر نمیاد چیز مبهمی توی آیندهاش وجود داشته باشه. همسر خوبی داره و کار خوبی و ...
ازش پرسیدم: "منظورت چیه؟"
گفت: "منظورم اینکه نمیتونم تصویر خودم رو توی آینده ببینم. یه تصویر از سی چهل سال دیگه که مادربزرگ شدم و نوه نتیجه دارم و ..."
- یعنی تصویر بیست سال دیگهات رو میتونی ببینی؟ یا ده سال دیگه رو؟
خیلی خونسرد گفت: "معلومه که میتونم ببینم." و شروع کرد برام از خونهای گفت که بیست سال دیگه با همسر و بچههاش توش زندگی میکنه و ...
باورم نمیشد یکی این همه تصویر از آیندهاش داشته باشه. من هیچ وقت تصویری بیشتر از دو سه ماه آینده توی ذهنم نداشتم. هیچ وقت هیچ تصوری از اینکه حتی سال آینده کجام و چی کار دارم میکنم، نداشتم.
نمیدونم... شاید یه حس درونیه که بهم میگه زندگیم اونقدرها طول نمیکشه که بخوام براش تصویرسازی کنم...
فلش فورواد یه سریاله که توی اون همهی آدمها دنیا دو دقیقه از یه روز خاص توی آیندهشون رو میبینن... اما بعضیا از آدمها توی این دو دقیقه هیچی ندیدن. شاید چون قبل رسیدن به اون زمان، مرده بودن...
من مثل اونایی که توی فلش فورواردشون هیچی ندیدن، زندگی میکنم.
خیلی دوست دارم بدونم بقیه چه تصویری از آینده شون دارن... اگه دوست داشتین بهم بگین...