‌کجا برم که عطر تو بپیچه توی لحظه‌هام؟؟؟


آدمیزاده. یه تحملی داره. هرکس رفته یه تیکه از دلت رو با خودش برده. اما تحمل کردی. به روی خودت نیاوردی. حتی موقع خدافظی اشکهات رو قورت دادی و با لبخند بوسیدیش و باهاش خداحافظی کردی و براش آرزوی موفقیت کردی...


اما رفتن فاطمه دیگه از تحمل من خارجه. فاطمه بیشتر از یه تیکه از دلم رو به خودش اختصاص داده. خیلی بیشتر...


اگه فاطمه بره دیگه این شهر رو دوست ندارم. دیگه دلم نمی‌خواد اینجا بمونم ولی دلمم نمی‌خواد از اینجا برم. برم تا ته مونده دلم هم تیکه تیکه بشه؟ اصلا کجا برم؟ کدوم شهر، کدوم کشور برم که بیشتر از یه تیکه از دلم اونجا باشه؟ 


چقدر ما نسل تنهایی هستیم... سهم همه‌مون از این زندگی تنهاییه و جدایی ...تنهایی و جدایی...تنهایی و جدایی...


  

نظرات 7 + ارسال نظر
ماه مون دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 18:08

داغ دلم تازه شد مستانه.
واقعا راست گفتی ما نسل تنهایی هستیم

پشت لحظه ها دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 20:53

فاطمه ؟

لیمو دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 22:34 http://limokocholooo.blogfa.com

از ولنتاین تا الان میخونمتون
دوست دارم نوشته هاتون
یکجورهایی منم ناجور با رفتن یکی از عزیزام یه تیکه گنده دلم دیگه سرجاش نیست خیلی قشنگ حستو گفتی

سمن دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 23:09 http://doostaneh.persianblog.ir

خیلی سخته.دونه دونه میرن و چشم باز می کنی میبینی کسی نمونده.تویی و یه شهر پر از خاطره...

هلیا سه‌شنبه 8 تیر 1389 ساعت 09:05

اخ اخ نگو ولی چاره چیه مستانه

خانم سین سه‌شنبه 8 تیر 1389 ساعت 09:33

آره واقعا...

مهسا پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 23:34 http://nova.bloghaa.com

نزدیکترین دوست منم فاطمس. می ترسم وقتی اینو می خونم.

1،2،3،4 را شمرم تک تک
دنبال تو رفتم با شک
بزرگتر که شدم فهمیدم
تمرین جدایی است قایم باشک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد