تبعیض


تو حرفهای آدمها و توی وبلاگها خیلی شنیدم و دیدم که عروسها می‌گن خونواده‌ی شوهر ما واسه ما هیچ کاری نکرد، ولی واسه خواهر کوچیکه یا برادر کوچیکه همه کار کردن و سنگ تموم گذاشتن و ...


راستش وقتی اینها رو می‌خونم یک کمی عذاب وجدان می‌گیرم. آخه می‌دونین من همون عروس کوچیکه و متین همون برادر کوچیکه‌ایه که خوانواده‌ش براش سنگ تموم گذاشتن. البته نه اینکه واسه بقیه نکرده باشن ولی خوب این جوری که واسه ما می‌کنن نکردن.


من و متین وقتی ازدواج کردیم که متین فقط به اندازه پول پیش خونه پول داشت و من به اندازه پول یه ماشین. بقیه خرج و مخارج همش پای باباهامون بود. از اون به بعد هم بابای متین به هر بهانه‌ای شده یه جوری کمکمون می‌کنه. ماهانه یه مقداری از اجاره خونه‌مون رو می‌ده و کلی هم برای خرید خونه کمکمون کرد اونم در حالیکه پسرای بزرگترش هنوز هیچ‌کدوم خونه ندارن. (البته بابای من هم کم نذاشته)


یا حتی کلی از موادغذایی مصرفی‌مون رو تامین می‌کنن. از انواع سبزی گرفته تا آبلیمو و آبغوره و روغن و حبوبات و گوشت و ...


خوب مسلما دلیل اصلی این کارها علاقه زیاد مامان و بابای متین به این پسر کوچیکه‌ی ته‌تغاریه ولی این کار واقعا درست نیست و این همه تفاوت قایل شدن به مرور زمان کدورت ایجاد می‌کنه.



خلاصه من می‌خوام اینجا رسما و از طرف همه‌ی عروس‌های کوچیک از شما عروس‌های بزرگ معذرت‌خواهی کنم شاید یک کمی از عذاب وجدانم کم شه و امروز این قرمه‌سبزی که سبزی و گوشت و لوبیاش رو مامان متین بهمون داده از گلوم پایین بره!

  

نظرات 22 + ارسال نظر
دفتر شماره 13 دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:00

باهات موافقم در مورد کدورت چون به مرور زمان حرف و حدیثش پیش می یاد اگه کدورتش نیاد

فنگ شویی واسم جالب بود. نشنیده بودم اسمشو

زهرا دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:06 http://zizififi.persianblog.ir

من عروس بزرگه هستم اما داداش کوچولوئه هنوز عروسی نکرده.پس فعلا مارو دوریم
مستانه بالاخره وبلاگ ساختم .میای پیشم

sara123 دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:15

مژگان دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:17 http://sarinavahid.blogfa.com/

سلام.بعنوان یک عروس وسطی میگم.خوب من جاری بزرگتر دارم و کوچکتر هم دارمjavascript:void(0);
واقعا این تفاوت گذاشتنا خیلی زیاد باعث کدورت میشه.چون من هنوز بعد 2 سال بخاطر این رفتارای مادر همسری دلگیرم و یادم نمیرهjavascript:void(0);

غزل دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:30

فرستادم عزیزم

مموی عطر برنج دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 09:46 http://atr.blogsky.com

واقعا" چه حکمتی داره؟مگه خون کوچیکه از بزرگه رنگینتره؟؟

رویا دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 10:12 http://ahoyekheyal.persianblog.ir

ای دختر با مرام

من:moji دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 10:42 http://minevisam123.blogfa.com/

قربونت برم اینا چیزی نیست جز روزیه خودت هر کی شاکیه بره پیش خدا شکایت کنه

فیروزه دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 10:46

فقط بین عروس ها این اتفاق شایع نیست! ... من گاهی نسبت به این فرق گذاشتن های مادر شوهر بین دختر و پسرش ناراحت میشم!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 10:55

خیلی خیلی موافقم هر چقدر هم اونا آدمای لارج و خوبی باشن وقتی تبعیض زیاد باشه صداشون درمیاد

ونوسی دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 10:58

خوب من عروس کوچیکه ام ولی در مورد ما برعکس بودهمه چی

رزسفید دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 11:12

من راجع به کدورت و این حرفها نظری ندارم.فقط می گم محبت دارن دیگه.دستشون درد نکنه.شما هم حالش رو ببرین و خدا رو بابت این همه لطف شکر کنین مستانه جان
دوست گلم مرسی بابت کامنتت و اعتمادی که بهم داری.مرسی بابت کمکت و محبتت.الهی که همیشه دلت خوش باشه و قلبت خندون و تنت سالم.
مواظب خودت باش

خانوم دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 11:41 http://khanoomstory.blogsky.com

به نظر من که ناراحت کننده نیست. همیشه تتقاری ها بیشتر مورد توجه هستن. این یه حس ِ طبیعیه مادر پدرا همیشه فکر می کنن کوچیکه آسیب پذیر تره. بیشتر هواشو دارن. عمدی نیستش. در مورد ِ خود ِ ما هم همینطور خواهد بود.

راهنما دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 12:23

خدا ازتون بگذره، ما که نمی‌گذریـــــم :)

آلما دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 12:53

خدا براتون نگهش داره
استفاده کن از این موقعیت

من دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 15:16 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

میخوام ببینم اول عکس و پیدا کردی بعد پست و نوشتی یا اول پست و نوشتی بعد عکس و پیدا کردی؟

راما دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 16:08 http://missymemol..blogfa.com

خب اینطوری که تو ممنون دارشون هستی خیلی عالیه
راستی من فردا میرم حرم
به یادت هستم خانومی

مصی دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 17:24 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

من که فقط خودمم و خودمم. بزرگ و کوچیک ندارم.

آزاده دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 20:17 http://dalanebehesht.blogfa.com

بزن دست قشنگه رو...
بگرد دور این فامیل شوهر...
مامان حمید هنوز هیچی نشده به من می گه اینقدر بدم میاد از مادرشوهرایی که خودشون رو کوچک می کنن و برای عروس کاری انجام می دن..سبزی می خرند و حبوبات براشون پاک می کنن می فرستن و..
منظورش اینه که من اینقدر تنبلم که کار خونه خودمو نمی کنم چه برسه به تو که هم شاغلی هم دانشجو..
می خواستم بگم بذار من برم توی خونه خودم.بعد برام نقشه بریز و آماده ام کن!
آخه می دونی عزیز من همون عروس بزرگه ام!!!و از الآن نمی دونی چقدر آرزو برای پسر کوچکه دارن..هر وقت هم احساساتش برای پسر کوچکه فوران می کنه حمید بهش می گه اونی که زائیدی رو بزرگ کن..تا بعدی..
و من دلم تا مدتها خنک می شه!
دلم پر بود نه؟

غزل سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 09:05 http://www.ghazal777.blogfa.com

فعلا من عروس کوچیکه هستم و برای ما هم همینجوریه بعدیبیاد دیگه من از دور خارج میشم یعنی

ترانه جمعه 30 مهر 1389 ساعت 09:29

چه عکس بامزه ای داره این پست!

روزانه های ما شنبه 1 آبان 1389 ساعت 13:15

من شما رو می بخشم اما پدرشوهر و مخصوصا مادرشوهرتون رو نه! تازه خدا هم نمی بخشدش!

ضمنا من هم ته پیازم هم سر پیاز! واقعا این تبعیض دردناکه واااااقعا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد