جادوی رنگها


گم کردن یکی از عادتهایی بوده که همیشه از بچگی همراهم بوده! یعنی دقیقا از کلاس اول دبستان تا سال آخر دانشگاه. اونم نه گم کردن عادی. گم کردن این مدلی که یه چیزی الان هست یه لحظه بعدش نیست! خودنویس بابام، ساعت مامانم، سوئیشرت خواهرم و ... یه نمونه‌ی اساسیش همین سوئیشرتها و ژاکتهام بود که توی چهارسال دانشگاه پنج تا سوئیشرت و ژاکت گم کردم. یکیش که مال خواهرم بود! آخریش رو هم اصلا نذاشتم صداش در بیاد و تا به امروز کسی نفهمیده که گم شده! همه رو هم به یک شیوه یکسان گم کردم. سرکلاس که می‌نشستم می‌ذاشتمشون پشت صندلی. کلاس که تموم می‌شد و از کلاس که می‌رفتم بیرون و یادم می‌رفت برشون دارم و پنج دقیقه بعد که یادم میوفتاد و می‌رفتم توی کلاس هیچ اثری ازش نبود. از هیچ کدومشون نبود.


خلاصه این قضیه ادامه داشت تا وقتی که رفتم سرکار. سرکار دیگه هیچی گم نکردم. یعنی هرچی گم می‌کردم آقای آبدارچی پیداش می‌کرد و فردا روی میزم بود. و منم کم کم داشتم این عادتم رو فراموش می‌کردم تا اینکه دوباره پام به دانشگاه باز شد.


دو تا خودکار رنگی داشتم که توی جزوه نوشتن ازشون استفاده می‌کردم. جزوه‌هام رو کسی نمی‌دید که بخواد به خاطر رنگ و وارنگ بودنشون مسخره‌ام کنه. برام هم مهم نبود. به جادوی رنگها اعتقاد داشتم و دارم. آخرین باری که رفتم دانشگاه خودکارام همراهم بودن. تا آخرین لحظه که باهاشون نوشتم بودن و بعد هم انداختمشون توی کیفم و اومدم! حالا اما نیستن و جزوه‌هام دیگه رنگی نیست و یکسره با خودنویس آبی نوشته شده و برای همین رغبت نمی‌کنم برم سرشون و بازشون کنم و بخونمشون.



پ.ن: خودم می‌دونم!‌ اینجا دیگه جذاب نیست. خودمم نوشته‌های این روزا رو خیلی دوست ندارم. برعکس زندگیم که شاید ظاهرش یکنواخت شده باشه. اما بیشتر از هروقت دیگه‌ای دوستش دارم. ولی دلم نمی‌خواد تلاشی برای بهتر شدن نوشته‌هام بکنم. یعنی فکر می‌کنم نوشتنی که پشتش تلاش باشه دیگه وبلاگ نویسی نمی‌شه. 

البته محیط سرد این روزای وبلاگها و آدمهایی که به نظر میاد از این دنیا خسته و کسلند هم بی‌اثر نیست. 

 

نظرات 21 + ارسال نظر
خاتون شنبه 22 آبان 1389 ساعت 18:19

من هم این عادت گم کردن رو داشتم و چند تا ژاکت به همین روش تو گم کردم! آدرس بده چند تا خودکار رنگی برات بخرم و بفرستم تا دوباره جزوه هات رنگی بشنو درس بخونی :)

متین شنبه 22 آبان 1389 ساعت 19:56

خدا اون دکه ی همه چی فروشی پای پله های ساختمون ابوریحان رو حفظ کنه که تا بوده و هست همیشه پر از خودکارای رنگارنگه...!
البته من خودم شخصاً از اون طرفترش - کانکس کپی کنار ژتون فروشی سابق و نزدیک ساختمون نساجی - خیلی بیشتر خاطره دارم. چون اصولاً تا وقتی تکنولوژی کپی وجود داره جزوه نوشتن معنی نداشت ( و نداره!)

مرسی که تلاش نمی کنی و "دم رو غنیمت می شمری" و حالش رو می بری :) و اینجا رو هم همیشه رنگی و شاد نگه می داری

صید قزل آلا در مدرسه شنبه 22 آبان 1389 ساعت 21:15

به خدا خیلی خوب می نویسی دوست جان

من اینجا رو خیلی دوست دارم

مصی شنبه 22 آبان 1389 ساعت 22:12 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

منم عاشق رنگی رنگی نوشتنم. خیلی دوست میدارم این خودکارها رو

زنجبیل شنبه 22 آبان 1389 ساعت 22:29

به نظر منم محیط وبلاگها چند وقته خیلی فرق کرده . نمیدوم ولی خوب شده یا بد ... خودم من که برای اولین بار در تاریخ وبلاگنویسیم این چند ماه بارها فکر کردم که اصلا دیگه نه اینجا و نه هیچ جای دیگه ننویسم !!

نازنین مریم شنبه 22 آبان 1389 ساعت 23:36 http://morgheasir.persianblog.ir

خوب من همیشه سیاه خوندم...
مستانه جان هنوز هم خیلیییی قشنگ مینویسی

فیروزه یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 08:38

یعنی مستانه نمیخواد درس بخونه و لای جزوه رو باز کنه چون خودکاراش رو گم کرده و رنگی نیست!
خط آخر نوشته ات نشون میده که حال و حوصله اطرافیانت رو حس می کنی! یکیشون من که دقیقا مصداق همینی که گفتی هستم!: محیط سرد این روزای وبلاگها و آدمهایی که به نظر میاد از این دنیا خسته و کسلند

بهار یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 08:39 http://khatereshabeyallda.blogsky.com/

منم عاشق رنگ رنگی نوشتم ...
گاهی نوشتن خیلی سخت میشه ...

بهار یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 08:42 http://khatereshabeyallda.blogsky.com/

بنظرم این جو وبلاگام مثل نویسنده هاشون تحت تاثیر تغییر فصل و پائیز قرار گرفته روزا که کوتاه میشه خیلی بده من دوس ندارم

fafa یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 09:13 http://www.longliveahmad.blogfa.com



دوست دارم اینجا رو چون از دل بر می یاد... منم از این خودکار رنگیا دارم... ولی الان که دیگه رغبتی به تحصیل ندارم

خانم سین یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 09:29

ولی من کسل نبودما..!

راما یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 09:48 http://missymemol.blogfa.com

چرا یادت میره خانومی
تو که حواس پرت نبودی مستانه جون
در ضمن اینجا اصلا به نظر من کسل کننده نیست اتفاق تو حرفا و عکسای تو همیشه امید موج میزنه

فلفل بانو یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 10:11

البته آقا متینم بد نگفته ها
ولی خب باید بگم آقا متین تا افرادی مثل ما با رنگ و شیک و کامل و خوب جزوه ننویسن شما چطوری میخواین با تکنولوژیتون صاحب جزو شید هان؟
منم مثل تو بودم مستانه جون تمام جزواتم پره رنگو و فلش و خط تیره و اینا بود

هیما یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 10:40 http://www.hima77.blogfa.com

من که هنوز دوست دارم اینجارو و نوشته هاتو
خیلی هم جذاااابه

جودی ابوت یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 11:21 http://whenurnot.blogfa.com

منم همیشه جزوه ها حداقل ۵ رنگ مینوشتم
البته به خوندن که نمرسید اما نگاه کردنشون هم حس خوبی میداد بهم
فکر کن هیچ وقت اثری از وسایلت به جا نمی مونده ! چه سرعتی داشتن تو غیب شدن یا بهتره بگم چه سرعتی داشتن تو غیب کردنشون !
بادبادک را بسیار دوست میدارم و پست هایش را و نویسنده اش را

محیا یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 13:06 http://yaddashthayemahya.persianblog.ir

من هیچ وقت رنگی رنگی ننوشته ام. از اول تا حالا. فقط یادمه مجبور بودم دفترای پرورشی رو رنگی کنم. والا همیشه حداکثر دو رنگ داشتم. سیاه و آبی. سیاه و قرمز. آبی و قرمز. ابی و سبز. این با سبز نوشتن دیگه اوج هنرنمایی ام بوده. جزوه های دانشجویی ام هم همیشه یک رنگ بودن و بس.
من اینجا رو دوست دارم. هر جوری که بنویسی.

ساچلی یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 15:39

اولین وبلاگی که وقتی میام باز می کنم وبلاگ بادبادک بود و هست..همه جوره نوشته هات رو دوست دارم

سحر (درنگ) یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 18:14 http://derang27.mihanblog.com/

سلام
خب خودم چند تا خودکار رنگی برات می خرم. اینکه غصه نداره.
پ.ن. منم همین حس را راجع به وب لاگ خودم دارم. به نظرم تا چند ماه قبل ماطالبش جالبتر بود. ولی حالا همینجوری هر چی به فکر م میرسه مینویسم و یا اصلا نمی نویسم. راحتترم هستم انگار. نمیدونم

صووورتی یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 23:26 http://bonbast-e-soorati.blogfa.com

مستانه، یک کامنت هم یک کامنت است.
شاید باورت نشود که تا چه اندازه نوشته هایت آرامش می دهد. تو یکی از آن دسته نویسندگانی هستی که ساخته شده ای برای ریلکس کردن و تعارف یک دنیا آرامش به خواننده های این روزهای کسل کننده و بی رنگ!!

الهه دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 09:11 http://mabehammohtajim.blogfa.com

سلام مستانه جون
من از خواننده های خاموشتم فکرم نمیکنم تاحالا به وبلاگ من اومده باشی
نمیدونم چرا امروز کامنت گذاشتم
شاید برای اینکه بدونی وبلاگت برام خاصه و هر روز میخونمش

ندا دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 10:19

سلام عزیزم.وبلاگت نه تنها خسته کننده نیست بلکه بی نظیره. منم همیشه از خوندن وبت آرامش می گیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد