دنیای خاکستری


خیلی وقته دنیامون خاکستری شده. خاکستری و بی‌روح. خیلی وقته که نه بوی خوب خاک بارون خورده مشاممون رو قلقلک داده و نه رنگهای دل‌انگیز پاییز چشممون رو نوازش.


خیلی وقته که دنیامون شده شبیه آدمی با یه دل گرفته که یه بغضی توی گلوش گیر کرده اما نمی‌ترکه...


و من نمی‌دونم چه جوری می‌شه توی یه همچین دنیای مرده‌ای زندگی کرد. دنیای بدون رنگ، دنیای بدون عطر و بو، یه دنیای مرده است.  


این روزا تنها راهی که به ذهنم می‌رسه اینه که برم و خودم رو غرق کنم توی دنیای دیگران. توی دنیاهایی که پر از رنگه. پر از زیباییه. پر از زندگیه. دنیای عکسها...


شما هم اگه دلتون برای رنگها تنگ شده هم یه سری به قاب عکس بزنین و هم دعا کنین که بارون دوباره دنیامون رو رنگی کنه.



اگر گوگل ریدر دارین این لینک {http://ghabeax.blogsky.com/rss} رو بهش اضافه کنین. ایشالا که پشیمون نمی‌شین.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
ترانه شنبه 13 آذر 1389 ساعت 08:20

روحم تازه شد

fafa شنبه 13 آذر 1389 ساعت 08:39 http://www.longliveahmad.blogfa.com

باورت بشه یا نه من دیروز وقتی تو خبرا از آلودگی تهران می گفت گریه کردم واسه همه دوستایی که اونجا دارم و نگران سلامتیشون هستم

نوید شنبه 13 آذر 1389 ساعت 10:30 http://navidsharifzadeh.persianblog.ir

درود بر شما بانو
نوشتارتان خواندنی ست آدمی را به تفکر وا میدارد.به امید روزهای بهتر

بهاره شنبه 13 آذر 1389 ساعت 11:15 http://rouzmaregiha.blogsky.com

دست رو دل من گذاشتی مستانه جان
خیلی وقته که دلم لک زده برای یه بارون خوب و حسابی... یه برف سنگین و خفن که همه جا رو سفیدپوش کنه... که دیدن فرود اون دونه های پوشالی سفید رنگ بهم آرامش بده... از وقتی این آقای الف نون شده همه کاره ی ما.... نحسیش همه جا رو گرفته و حتی طبیعت هم قهرش گرفته با ما دلم تنگه برای قدیم و اون برفهای زیباش

متین شنبه 13 آذر 1389 ساعت 12:18

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
...
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد