راه و چاه


عاشق شعر و ادبیاته و توی فیس بوکش پر از متنها و شعرهای خوندنیه که شاعر و نویسنده‌ی اکثرشون خودشه. هرجا شب شعری باشه یا دیدار با نویسنده‌ای حتما شرکت می‌کنه. کاملا حس می‌کنم که تمام فکر و ذکرش ادبیاته.


دو ترمه که با هم همکلاسی هستیم. بیشتر کلاسهاش رو شرکت نمی‌کنه و برای همین از موعد تحویل تمرینها و پروژه‌ها خبر نداره. ترم پیش از سه تا درس یکی از امتحانها رو اصلا نیومد بده و یکی دیگه رو هم افتاد.


اول این ترم بهم گفت تصمیم گرفتم این ترم دیگه درس بخونم. خوشحال شدم. هروقت موعد رسیدن تمرینی نزدیک می‌شد بهش ایمیل می‌زدم و اطلاع می‌دادم. فردا باید یه پروژه تحویل بدیم. هفته پیش بهش خبر داده بودم. پروژه یه جوریه که فقط محاسباتش دو روز طول می‌کشه. تحلیلش دیگه بماند. امروز بهم ایمیل زده که یک کم راهنماییم کن از کجا شروع کنم. 


هنوز جوابش رو ندادم. یعنی دارم فکر می‌کنم چی بهش بگم.


حرص می‌خورم که خودش رو در چنین وضعیتی قرار داده. می‌دونم که سر کار می‌ره و درآمدش هم بد نیست. نمی‌فهمم چرا خودش رو در موقعیتی قرار داده که ذره‌ای بهش علاقه نداره و فقط وقت و پولش رو داره هدر می‌ده.


آدم وقتی کنکور می‌ده و یه رشته رو انتخاب می‌کنه. هنوز بچه است. شاید ندونه چی براش خوبه و چی براش بد. شاید نفهمه چی کار داره می‌کنه. اما در آستانه سی‌سالگی دیگه وقت تصمیم گیریهای غلط و قرار گرفتن در جایگاه‌های غلط نیست.

 

جواب ایمیلش رو نوشتم، توی یه جمله: "من عاشق شعرها و نوشته‌هاتم."


نمی‌دونم بفرستم یا نه...


 

نظرات 17 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 08:48 http://didarema.persianblog.ir

اره مستانه بفرست .

غزل یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 08:54

به نظره منم بفرست

خانم سین یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 09:58

بعید میدونم آی کیوش در حدی باشه که بفهمه منظورت چیه..!

متین یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 10:19

من اگه جای تو بودم دلم می خواست به لذت بردن از زندگیش ادامه بده... به هر حال حتماً یه دلیلی داره که این همه هزینه رو به جون خریده و اومده داره درس می خونه و حتماً یه دلیل دیگه داره که ترجیح میده شعر و شاعری کنه تا تحلیل و محاسبه!
تمام پروژه رو با جزئیات کامل با محاسبات و تحلیل براش می فرستادم و در آخرش همون جمله رو اضافه می کردم که: "من عاشق شعرها و نوشته‌هاتم." یه جورایی میشه زکات لذت بردنت!

بی خبر یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 11:49 http://bahareto.blogfa.com

من کاملا با متین موافقم! حتما یه دلیلی داره دیگه! بنده هم در 23 سالگی در همچین وضعیتیم

روزانه های ما یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 12:38

به نظر من نفرست! جواب سوالش رو بده! بگو که محاسباتش ب مطلبه و فلان و بهمان اما جواب محاسبات اگر برای استاد کپی بودنش قابل تشخیصه نفرست در غیر اینصورت اونم بفرست حالشو ببره!

هلیا یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 12:51

میگم همش که نمیشه تو کمکش کنی یه جایی باید بفهمه راه رو اشتباه اومده

ماه مون یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 12:54 http://mahemoon.persianblog.ir

بهش بگو

بهار یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 13:44 http://www.roozegarebahar.blogfa.com

من با متین موافقم

نوشی یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 13:56 http://tameshki.com

منم موافقم بفرستی

هیوا یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 14:20 http://www.harfayehiva.blogfa.com

سلام خانومی والا از بس شما نمیایی من دیگه خجالت می کشم بیام اینورا که!
طفلک چقد گناه داره!‌ خوب شاید یکی از دلایلش این باشه که همه می دونیم ! اینکه ادبیات تو جامعه ما خیلی جایی واسه پول در آوردن نداره! اونقدرا بهش اهمیت داده نمیشه تا به یه جای خیلی عالی نرسیدی!
چقد بد! به نظر من هم اگه برات خیلی زحمت نیست کمکش کن.
وای این جمله ات چقد آدم رو یه جوری می کنه! ؛اما در آستانه سی‌سالگی دیگه وقت تصمیم گیریهای غلط و قرار گرفتن در جایگاه‌های غلط نیست؛ به نظرم آدم رو می ترسونه!

fafa یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 15:30 http://www.longliveahmad.blogfa.com

اگر منظورت رو میگیره بفرست

زنجبیل یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 19:17

اول بگم که منم کار متین رو میکردم و با متین در این زمینه موافقم . منم فکر میکنم ممکنه طفلک دلیلی داشته باشه . اینکه دلیلش رو ما نمیبینیم معنیش این نیست که وجود نداره . خود من !! یه نمونه بارز همین مسئله . کسانی هم که از دور ببینن میگن: خوب چه احتیاجی اصلا داری به این رشته و درس و کار؟؟؟؟
سی سالمم نیست ولی خوب 28 زیاد توفیری نداره .
خلاصش که مستانه گناه داره کمکش کن . من یاد خودم افتادم کلی دلم براش سوخته

آلما یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 19:53

تو راهنماییش کن
شاید دلیلی داره. در هر حال به قول خودت تو 30 سالگی مطمئنا میدونه چی کار میکنه
شاید ادبیات فانشه و این وجه جدی زندگیشه

ملیکا دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 00:25 http://www.melikatxt.persianblog.ir

منم بدجور وبلاگ تو را دوست دارم..

ممنونم :)

بی....تا دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 02:54

سلام
من رو به یاد داری ؟؟
خودم هم باورم نمیشه
چند ماه پیش مجرد و بی خیال . حالا متاهل و مسئول!!!!!

آره عزیزم. معلومه که یادمه...

زهرا دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 08:37 http://zizififi.persianblog.ir

با متین خان کاملا موافقمخب گناه داره تو این وضعیت که نمی دونه باید چی کار کنه میخای براش این جمله رو بنویسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد