جدایی نادر از سیمین


امروز بالاخره قراره بریم و جدایی نادر از سیمین رو ببینم.



این که چرا انقدر دیر، داستانی داره برای خودش! اونم یه داستان شرم‌آور!


قضیه اینکه که توی همون هفته اول بعد از عید رفتیم سینما که ببینیمش. حدود ساعت ۶ رسیدیم و چون تا ساعت ۱۰ بلیط نبود، برای ساعت ۱۰ بلیط گرفتیم. اون روز از صبح سرکار بودیم و خیلی هم شدید کار کرده بودیم و از ساعت ۶ تا ۱۰ هم هی توی پارک ملت راه رفتیم، هی اینور کردیم، اونور کردیم، اینو خوردیم، اونو خوردیم، ولی مگه می‌گذشت! حتی برای گذشتن زمان سینما چهاربعدی هم رفتیم و کلی جیغ زدیم، ولی ساعت ده نمی‌شد که نمی‌شد!


فکر می‌کنین بعدش چی شد؟ خسته شدیم و برگشتیم؟ نه، ولی کاش این کار رو کرده بودیم...


بالاخره ساعت ده شد و آقا وحید و خانوم سین هم رسیدن و رفتیم توی سالن نشستیم.


فکر می‌کنین بعدش چی شد؟ فیلم وسطش پاره شد؟ نه، ولی کاش این اتفاق افتاده بود.



خلاصه، سرتون رو درد نیارم. فیلم شروع شد و همه چهارچشمی زل زدن به فیلم. منم اولش چهارچشمی زل زده بودما، ولی یواش یواش چشم‌هام شد دوتا و آروم آروم هر کدوم از اون دوتا نصف شد و آخرش هم شد هیچی! این شد که نتونستم فیلم رو ببینم و از سینما که اومدیم بیرون تا دو روز متین باهام سرسنگین بود و منم اصلا به روی خودم نمی‌آوردم. بهش برخورده بود که سر فیلم به این قشنگی خوابم برده.



بعد از اونم هی هر روز تصمیم گرفتیم دوباره بریم ببینیمش که هربار یه مشکلی پیش اومد و آخرین بار هم هفته پیش بود که حتی تا در سینما هم رفتیم ولی سینما به خاطر وفات حضرت فاطمه تعطیل بود!

دیگه خدا بخواد دوباره قراره بریم ببینیمش، البته اگه دوباره این وسط یه اتفاقی نیفته.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 14:02 http://didarema.persianblog.ir

چه جالب ما هم احتمالا بعد از این همه تصمیمی که گرفتیم و نشده که بریم امروز میریم سینما تا این فیلمو بالاخره ببینیم

خانم سین چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 14:33

وحید قول سومین بار دیدنش رو به من داده ولی هنوز نشده...

دیدم بعد از فیلم هیچی نگفتی چه دل بزرگی داری چون من بعد از اون یه بار دیگه هم رفتم و با دوستام دیدمش و بازم کف کردم اما باید یه بار دیگه هم برم...

نمی دونم شاید فردا (به هوس انداختی منو)

راستی چقد نگاه ِ آدمها فرق داره باهم !!!

راستی خوب شد اومدم. میگم اون آدامسها که خریدیم یادته؟ آبیشو خوردی؟ خیلی بدمزه س

فیروزه چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 14:43

خوش بگذره بهت ... سکوتی که توی سینما هست حیلی جالبه ... تماشاچی جرات پلک زدن هم نداره که نکنه چیزی از فیلم رو از دست بده ...

نرگس پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 16:52 http://kho0namo0n.blogfa.com

عجب

تنهایی پرهیاهو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 18:53 http://khoneye-dele-mane.blogfa.com/

بالاخره موفق شدی؟

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد