هر وقت بدون ماشین برم خونهی مامانبزرگ، یه مسیر ده دقیقهای رو باید پیاده برم. از همون بچگی یعنی از همون وقتی که از مدرسهی نزدیک خونهی مامانبزرگ اومدم بیرون و رفتم یه مدرسه دورتر، هر وقت که این مسیر ده دقیقهای رو میام چشمم دنبال دخترهای هم سن و سال خودم میگرده.
یه دوست، یه دوست خیلی خوب رو توی اون مدرسه جا گذاشتم و هنوز که هنوزه فکر میکنم بالاخره یه روزی توی این مسیر ده دقیقهای میبینمش و بهش لبخند میزنم و محکم بغلش میکنم و میگم: " بالاخره پیدات کردم فرشته..."
انشاالله میبینیش
کائنات کمک می کنند قانون جذب...
آخی. تو چقدر با محبتی مستانه
خاطره بازی....
آخی...
منم کلاس اول یه همکلاسی و همراه راه مدرسه داشتم که آرزومه ببینمش..
اسمش الهام بود و خیلی هم خوشگل بود..
قیافش الآن یادم نیست..اما خیلی دلم می خواد ببینمش
بعضی دوستها تو گذشته بمونن بهترن اما امیدوارم تو فرشته رو ببینی و دلت اروم شه