این شبها


چند شبی هست که توی ایوون می‌خوابیم. از همون شبی که دوستم سعیده اومد خونه‌مون و اصرار کرد که شام رو ببریم توی ایوون بخوریم. هوا اونقدر خنک و لذیذ بود که بعد از اینکه مهمون‌ها رفتن دلمون نیومد برگردیم توی خونه. پشه‌بند رو زدیم همون بیرون و خوابیدیم.


توی این چند شب یه عالمه شهاب دیدیم. نمی‌دونم اتفاقیه یا فصلشونه!! ولی با هر شهابی که دیدم یه آرزو کردم. حالا اگر شهابها هم آرزوهام رو برآورده نکنن، ماه رمضون هم هست و موقع اجابت آرزوها!


امروز صبح متین خیلی آروم و بی‌صدا تکونم می‌داد. چشم‌هام رو که باز کردم، انگشتش رو گذاشت روی بینیش که یعنی ساکت باشم. بعد با انگشت اشاره کرد به پشت سرم. برگشتم، پشت سرم پر از گنجشک بود. روی نرده‌ها، روی زمین و ... حسابی هم سروصدا می‌کردن. صحنه خیلی قشنگی بود برای وقتی که آدم چشمهاش رو باز می‌کنه.

 

 

تازه سروصدای گنجشکها هم که نباشه، باز هم ناچاریم که صبح زود بیدارشیم. چون ساعت هفت نشده چنان آفتابی میوفته توی ایوون که آدم فکر می‌کنه ظهر شده و اونقدر گرم می شه که بیشتر از هفت نمی شه اونجا خوابید و مجبوریم آدمهای سحرخیزی بشیم و متین زودتر به شرکت می رسه و منم وقت بیشتری برای انجام کارهام دارم...

    


عکاس : خواهرم


نظرات 28 + ارسال نظر
سحرگاهی سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 10:11

وای چه پست قشنگی
چه خواب قشنگی
چه سحرخیزی خوبی
چه عکس فوق العاده ای

خاتون سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 10:40

دوست داشتم این پستت رو. خوش به حالتون که ایوون دارین

ایشالا یه روزی شما هم داشته باشین...

لیلا سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 10:41 http://aliel.blogfa.com

دلم لک زده برای شب زیر آسمون خوابیدن و ستاره ها رو نگاه کردن و دنبال ستاره ها و شهابها گشتن.
خوش بحالتون

دیبا سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 11:30 http://diba1365.blogfa.com

سلاااااااااام ودرود مستانه جون
چه حس خوبی داشت این پست
عکس هم عالی بود.یاد ۵ خط حامل افتادم:))

چی هست؟ فیلمه؟

زهرا سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 11:43 http://Zizififi.persianblog.ir

میگما خنکی شبها و دیدن شهابها به سحرخیز بودنش نمی اره..من بودم تو همون اتاق می خوابیدم..بی ذوقم آیا؟

از نظر من آره!

سیندخت سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 12:49

خیلی خوش به حالتونا! زیر آسمون خدا...

fafa سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 12:51 http://www.tobealone.blogfa.com

زیر سقف تهرون.........
به یاد سال 68 افتادم که تو ایوون تو شمال زیر پشه بند می خوابیدیم و آی حال می داد توو عالم بچگی.. تو یزد هم تو حیاط می خوابیدیم تو بندر حسرتش به دلمونه بس که گرم و شرجیه...

یعنی هیچوقت نمیشه؟
نه بهار؟ نه پاییز؟

رهاتر از باد سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 14:31 http://shaghayegh-e-ashesg.blogfa.com

میشه این بابالنگ دراز رو بدی منم ببینم؟!خیلی دلم میخواد اصلش رو ببینم.

بله میشه. برات رایت می کنم یه روز که دیدمت می دم بهت

آنا سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 17:58 http://annakhanoom.persianblog.ir

خوش به حالتون که این امکان رو دارین که توی پشه بند بخوابین.مثل همیشه با خوندن پستت حس خیلی خوبی بهم دست داد.

لطف داری عزیزم

آلما سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 22:38

چه کار جالبی

باران سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 23:48 http://barancheckcheck.blogfa.com

خب نمی گی دلمون می خواد آتیش می گیریم غبطه می خوریم؟ ها ها ها ؟ نمی گی.....
خیلی خوش بگذره بیشتر تو ایووون

چرا اتفاقا به اینا هم فکر کردم!

مریم پاییزی چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 02:17 http://man0o-del.blogfa.com

آخیییی
چه ناز و دوست داشتنی
خدا قسمتمون کنه

ایشالا

احسان چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 02:32

من نمیدونم چرا عکس نمیبینم اینجا

نمی دونم مشکل چیه...

نازنین مریم چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 03:50 http://my-life90.persianblog.ir

منم صبحا با صدای گنجیشکاا بیدار میشم ..خیلی جیغ ویغ میکنن..اما صداشون رو دوست دارم

نارنجدونه چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 07:17

شما کجایید و ما کجا مثل اینکه باید برات بخونم خوشا به حالت ای روستایی ...

سین بانو چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 11:30

این عدالته واقعا؟

من از وقتی میرم خونه یا باید پودر مورچه بریزم تو خونه که مورچه نیاد، تو دستشویی سم سوسک بریزم، برنجمو تو آفتاب پهن کنم اون جونوراش بره، مارمولک بکشم بعد تو....

خدایاااااااااااااااااااااااااا این همه تفاوت

باور می کنی دیشب داشتم به همین فکر می کردم؟ به اینکه چقدر گناه دارین که سوسک دارین...

سین بانو چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 12:36

سوسکا که کلک شون کنده س، انقد سم ریختیم که خدا می دونه... بعدشم اونا تو بیرون از خونه اند... خداروشکر

الان مشکلم این جونورهای تو برنج ن که همه جا هستن! مستانه تا تو فریزر هم می رن! چون اونجا مرطوبه مستعد این جونورهاس! پدر برنجم در اومده...

آسمان چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 12:38 http://www.theskyismine.persianblog.ir

چه عکس قشنگی ! چه صبح زیبایی ! خدا رو شکر به خاطر اینهمه قشنگی

راما چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 13:22 http://missymemol.blogfa.com

دلم خواست اونجا رو
یه کاری میکنی پاشم بیام تهران رو سرت خراب شم مستانه جونم ها

حتما بیا. قبل از اینکه هوا سرد بشه بیا. منتظرتم...

س س چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 14:49

mastane joon, alan ke fekr mikonam mibinam kheili khodaeesh por roo budam o be zahmat andakhtametun vaghean!!!! vali kheili khubin! kolli unshab be ma haal dadin!
kolli ham khosh be haletun ke zire saghfe asemun tu un eyvoone bi nazir dar aramesh shab haye por az shahaab, mikhabin o sahar khizin. boos vase to dokhtar

چرا تو وقتی بهم می گی مستانه یه جوری میشم؟

کاری نکردیم عزیزم... ایشالا به زودی ببینیم همدیگه رو.

hiva پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 09:43

salam mastaneh jan
Mishe linki ke babalengderaz ra azash download kardi baram bezari. man hamuni ke tuye tv pakhsh shod ra peyda kardam. rastesh Iran nistam ke bekharam

راستش این لینکی که من داشتم از کار افتاده. یک کمی هم سرچ کردم یکی دیگه پیدا کنم ولی سرعت اینترنتم کم بود و اینجا هم همه چی فیلتره. فکر کنم خودت راحت تر پیدا کنی. اسم فایلهاش این مدلیه:
Daddy_Long_Legs-001
Daddy_Long_Legs-002
و ...
فرمتش هم avi هست.

رویا پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 10:06 http://ahoyekheyal.persianblog.ir

وایی چه عالی مستانه.
.5شهریور و حتمآ یادت باشه حالا که شبها بیرون می خوابید .ساعت بیست و دو وسی دقیقه .این تاریخ و این ساعت مهمه.یکی از شبهای کمیاب و بی نظیره .
تو آسمون 2 تا ماه می بینی.

مرسی که گفتی. البته پارسال هم یه بار گفتن دوتا ماه توی آسمون ولی شایعه بود. حالا امسال ببینم راسته یا نه!

ترانه پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 11:40

مستانه واقعا توی این شهر بزرگ و دودی هنوز چیزهای قشنگی هست که اگه آدم دقت کنه می تونه ببنتشون...مثل دید شما

آره هست، هنوزم خیلی چیزای قشنگ هست...

بهارین پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 12:15 http://baharin.blogsky.com

خیلی زیباست....

ممنون :)

تینا شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 12:50

چرا انقدر دیر به دیر می نویسی دخترک؟؟ راستی ما سریالمون ته کشید.... مصرفمون بالاست؟؟ خودت گفتی تمومش کنم میاین پیشمون.... قلیونم هستا!!! بوووووووس

مصرفتون که خیلی بالاست! متین اگه این کامنت رو ببینه همین امروز سر ماشین رو کج می کنه اون وری.
میایم ایشالا... آخر هفته خوبه؟

راستی چند روزه می خوام یه چیزی بهت بگم یادم می ره. توی یکی از پستها غزل مامان قصیده برات کامنت گذاشته بود. هی می خوام بهت بگم هی یادم می ره. الان می رم پیداش می کنم!

ایناهاش: http://baadbadak.blogsky.com/Comments.bs?PostID=979

روزنوشت‌های پریزاد یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 01:05 http://parizaad.blogfa.com

جان من کجاست خونه‌تون؟ خیلی رویایی‌ه اینا که میگی (-:

تینا یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 09:32 http://asemoone-tina.persianblog.ir

واااااای آره خیلی خوبه.... ۴شنبه میاین یا ۵شنبه؟؟‌ برای غزلکم هم کامنتیدم... مرسی دختر

چهارشنبه خوبه. ولی به یه شرط!
فقط افطاری بدین. باور کن ما بعد از افطار نه می تونیم شام بخوریم نه میوه نه هیچی! اگه شرط رو قبول می کنی بگو بیایم!

تینا یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 10:35

قبووووووله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد