دیشب یه لیوان شیرترشیده به خورد متین دادم! نمیخواستم بلایی سرش بیاد! فقط میخواستم یک کمی حالش بد بشه که یکی دو روز توی خونه بمونه و استراحت کنه. خیلی خسته است. خودش قبول نمیکنه که خسته است ولی چشمهاش و نگاهش خستگیش رو داد میزنه. اگه حالش بد میشد، من ازش پرستاری می کردم و این طوری خودم رو پیشش عزیزتر میکردم!!!
البته شیرترشیده رو همینجوری خالی خالی که به خوردش ندادم! یه انبه و مقدار زیادی شکر هم باهاش قاطی کردم. یه ذره هم ازش چشیدم که مطمئن شم خوشمزه است. خوشمزه بود. متین هم با میل خورد. البته اولش یه ذره شک کرد! گفت چرا ترشه؟ گفتم انبهاش ترش بوده.
خلاصه چشمتون روز بد نبینه. الان من و متین هردومون سرکاریم! متین سر و مر و گنده و خوشحال و سرحال نشسته کارش رو میکنه و من با دل دردی وحشتناک بین صندلیم و دستشویی در رفت و آمدم!!!
پ.ن: همه این داستان واقعی بود به جز اینکه من واقعا نمیدونستم اون شیر ترشیده است و بعد از اینکه متین خورد و تموم شد، با بررسی باقیماندهاش به این مسئله پی بردم.
من که نفهمیدم چی شد
خب اگه نمی دونستی شیر خراب شده که دیگه چاه کندن نبوده
آره. ولی بعدا که فهمیدم فکر کردم بد هم نشد!
امیدوارم زود خوب بشی!
تابلو بود. از تو بعید ه همچین کاری.
بلا به دور مورد شیر مونده فقط اسهال نیستا خدای نکرده تب مالت میاره مراقب خودت باش جدی میگم
عجب! حالا خوب شدی مستانه جان؟
هی وای من پس چرا موندی سر کار برو دکتر و با قرص و آمپول قال قضیه رو بکن وگرنه حالا حالا برنامه داری ها دوستم
بعد حالا بررسی باقیمونده اش تو رو به این حال و روز انداخته؟
ممکن است این سرو نوشیدنیهای خطرناک از مرز شیر ترشیده عبور کند؟/.
نه، فکر نمی کنم...
بهتر شدی مستانه جان؟
خوبم عزیزم. ممنون از احوال پرسیت :)