هفته ای که گذشت


شنبه‌ی پیش وقتی از راه نرسیده رفتیم خونه‌ی بابای متین و شام خوردیم و ظرفها رو شستیم و راه افتادیم سمت خونه‌ی خودمون، فقط و فقط داشتم به یه چیز فکر می‌کردم! اینکه خدا این یه هفته رو به خیر بگذرونه. سفرمون یه هفته بود ولی من دقیقا دوهفته از کارها و درسها و پروژه‌هام عقب افتاده بودم و توی این یه هفته کلی کار و تمرین و ... برای تحویل دادن داشتم.


اینکه سه شنبه تعطیل بود هم البته اصلا فایده‌ای نداشت. چون می‌دونستم چه سه‌شنبه و چه پنجشنبه به دید و بازدید می‌گذره. به خصوص که عمه‌ها و عمو و پدربزرگم هم قرار بود از اصفهان بیان.


اون شب خوابیدم و صبح بیدار شدم ولی با حال نزار. یعنی قشنگ همه‌ی اعضای بدنم درد می‌کرد. هر کدوم یه مدلی! سرم یه جور، گلوم یه جور دیگه. دلم یه جور بدتر. پاهام یه جور وحشتناک! اصلا درک نمی‌کردم این همه درد یه شبِ از کجا پیداشون شد. آخه شب که خوابیده بودم سالم بودم.


ولی به هرحال چاره‌ای نبود. همون جوری راه افتادم و اول رفتم دنبال کارهای بیمه‌ام و بعد هم برگشتم سر کار و بارم. تا دو سه روز حالم همون جوری افتضاح بود، ولی برعکس جسمم، حال دل و روحم خیلی خوب بود و همین باعث شد کارها خیلی سریعتر و ساده‌تر از اون چیزی که فکر می‌کردم، پیش بره.


یعنی اون دو هفته کار، همه‌اش توی چهار روز تموم شد و من پنجشنبه با دل خوش رفتم خونه مامانم، پیش عمه‌هام و پدربزرگم و ... بعد هم تا نصفه شب گفتیم و خندیدم و نصفه شب هم یواشکی از خونه مامانم فرار کردیم و متین رو که خسته و سرماخورده از عروسی برگشته بود مجبور کردیم ببرتمون سینما تا یه حبه قند رو ببینیم.

  

نظرات 4 + ارسال نظر
نارنجدونه یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 09:01

یعنی این روحیه اکتیوت منو کشته توی چله ترم میری سفر اونم چی زیارتی بعدم میری وسط این همه کار چیییییییییی یه حبه قند میبینی من الان حسودم خب چیه مگه سه هفته است میخوام برم سعادت آباد رو ببینم ندیدم آخرش یه حبه قند هم تا توی پایتخت حل نشه به ما که نمیرسه کربلایی

نارنجدونه یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 09:02

همه هیچی اینو بچسب اول شدم من برم یونی بای بای

نارنجدونه یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 09:03

روز قیامت باید جواب ما رو سر پل صراط مبنی بر اینکه فیلما رو داغ داغ نگاه میکنی بدی خانوم تازشم چی فکر کردی



جنبه اول شدن ندارم دی:

روزنوشت‌های مریمی یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 13:13 http://mrs-maryami.blogfa.com

خب خدا رو شکر (-:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد