یه سررسید دارم که هرشب قبل از خواب، حساب و کتابهام رو توش مینویسم: کارهایی که توی طول روز کردم. کارهایی که باید میکردم و نکردم. کارهایی که نباید میکردم و کردم و ...
آخرش هم یه ستون گذاشتم که میزان رضایتم رو از خودم توی اون روز مینویسم: ده درصد، بیست درصد، شصت درصد و ....
اما هرچندوقت یهبار یه چندصفحهای از سررسید خالی باقی میمونه. روزهایی که توشون خودم هم خالی بودم. اونقدر خالی که حتی دستم به برداشتن سررسید هم نمیره، از ترس اون ستون آخر...
خالی، شبیه یه مردهی متحرک که راه میره، نفس میکشه، حرف میزنه، حتی میخنده... ولی زندگی نمیکنه.
سه روزه که صفحات سررسیدم دست نخورده باقی مونده. اما به امروز امیدوارم، امیدوارم که دیگه از مردگی دراومده باشم و امروز رو زندگی کنم...
چه گل نرگس باطراوتی... منم امیدوارم...
ایشالا که پر بشه و یه 100% هم آخرش بنویسی
امیدوارم دلت شاد و لبریز از خوشی بشه امروز دوستم
چه حرف خوبی زدی. منم دلم یه بارون می خواد. یه بارون که به زندگیم یه طراوت دوباره بده. دلم یه شادابی جدید می خواد.
میگم ایکاش شهرمونم بارونی بشه..ای کاش خدا به هممون رحم کنه
چه خوش خط
ما که فهمیدیم منظورت چیه...
خدا مراد دلتو بده ننه...
مشخصه که فقط سین بانوئه که از پس ِ کلمه ها می تونه عمیق(!!!) ترین معنی ها رو بکشه بیرون و از این حرفا.. اسممو یادم رفتم بگم
چه کار قشنگی میکنی بانو، خیلی برام جالبه، این یعنی هر شب، برای خودت و روزی که گذشت وقت میذاری و فکر میکنی
این روش خوبیه برای بهتر شدن،دوست دارم منم انجامش بدم امیدوارم اینبار بشه!راستی دست دلت این روزا پر گلای بارون زده ی نرگس بشه الهی زودتر
20