چندوقت پیش دوستم با دختر چهارسالهاش مهمون خونهمون بودن. منم طبیعتا مث هرکس دیگهای سعی میکردم با دختر کوچولو حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم و معمولا این جور مواقع آدم ناخودآگاه صداش رو نازک میکنه و مثلا سعی می کنه با زبون و با لحن کودکانه با بچه حرف بزنه.
دختر کوچولو یک کمی این اوضاع رو تحمل کرد. اما یهو بهم گفت: "میشه لطفا با من مث بقیه حرف بزنین و بچگونه حرف نزنین؟"
اون لحظه دلم میخواست درسته قورتش بدم...
اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بهش یاد میدم از همون بچگی خواستههاش رو و چیزایی که ناراحتش میکنه، به هرکسی، مستقیم، بدون کنایه و محترمانه بگه. به خاطر ناراحت نکردن دیگران خودش رو به عذاب نندازه و به خاطر خوشایند دیگران دست از خواستههای منطقیش نکشه.
آخییییییییییی عزیزم چقدر شیرین. دوستش داشتم
باریکلا به این نی نی..چند سالش بود حالا این همه شیرین زبونی بلد بوده ؟؟؟
آفرین به این دختر کوچولو...ما هم باید یاد بگیریم که خواسته هامونو با احترام اما بدون تعارف بگیم
چقدر دارم ازت چیزای خوب یاد می گیرم .. برای اینکه به فرزندم یاد بدم ..
چقدر پرورش یک انسان سخته و چقدر شیرینه ..
منم به فرزندم حتما اینو یاد میدم چون خودم از نداشتن این مهارت بسیار سختی کشیدم و رنج بردم
ای جاااااااااااان
این عکس رو چه خوب و با معنی انتخاب کردی
بچه های این دوره معمولاً خواسته هاشون رو راحت تر مطرح می کنند. ولی کاملاً باهات موافقم. باید بهشون آموزش داد.
اگه بتونه بدون بی احترامی باشه خیلی خوبه
بعضی آدمبزرگا این رو بلد نیستن هنوز )-: