اصلا یه وضعی

 

راستش حالم اصلا خوب نیست. نه می‌تونم درست حسابی بخوابم و نه می‌تونم نخوابم. نه می‌تونم درست حسابی چیزی بخورم و نه می‌تونم گرسنه بمونم. نه می‌تونم کتاب بخونم، نه می‌تونم کارهای اسباب‌کشی رو بکنم. نه حوصله دارم از خونه برم بیرون و نه حوصله‌ی خونه رو دارم. نه حتی حوصله‌ی اینترنت بازی رو دارم ... اصلا یه وضعی!


راستش من فکر می‌کردم بیشتر این چیزایی که توی فیلم‌ها از بارداری نشون می‌دن، ادا اصوله و اگر هم واقعی باشه فقط آدمهای نازنازی دچارش می‌شن! ولی حالا می‌بینم نه بابا، همه چیز واقعیه. حتی بدتر از واقعی... اصلا یه وضعی!

  

نظرات 25 + ارسال نظر
زهرا شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 08:57 http://zizififi

کم کم ادا و اصولهای دیگه هم در تو پدیدار میشه ...غصه نخور

چه جور ادا اصولی یعنی؟

نارنجدونه شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:00

خدا قوت مامان جان بیام کمک :)

ممنون عزیزم.

fafa شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:26 http://www.tobealone.blogfa.com

متاسفانه نمی تونم درکت بکنم اما امیدوارم زود ِ زود خوب بشی...

مرسی عزیزم.

فیروزه شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:31

بیام کمکت برای اسباب کشی؟! ...

الان این جمله ات رو باور کنم یا اون خنده آخرش رو؟؟؟

مـــریم بـانو شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:40

آخیییییییییییییییی منم فک میکردم همه ی این اداها مال تو فیلماست:دی آخه خواهرم وقتی باردار شد کوچیکترین تغییری در حال و روزش ندیدم جــز اضافه وزن چشمگیرش..

امیدوارم که به زودی خوبه خوب بشی عزیزم

حالا ایشالا قسمت خودت بشه از نزدیک تجربه اش کنی!

تینا شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:46

ببین من تو اثاث کشی حرفه ایم ها! باور کن .... سابقه دارم .... فقط بگو کی اکیه بیام یه روزه ببندیم همه چیو...

مرسی عزیزم. حالا بذار ببینم تا اونجایی که شد خودم می بندم. نشد خبرت می کنم

مهربانو شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 09:56 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

جدی بارداری این طوریه؟منم فکر می کردم این کارا مال آدمای نازنازیه:)
خوب میشی ایشالا به زودی:)

می خوای تو هم امتحانش کن!

روزهای من شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:32

حالت رو می فهمممممم

خوشحال نیستم که حالم رو می فهمی. امیدوارم هرچه زودتر خوب شی.

بازیگوش شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:53 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اوخییییی

شیده شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 12:16

وای مستانه تو بارداریییییییییییییییییی؟عزیزممممممممممم
تبریک میگم

مرسی شیده جونم.

میرزا بنویس شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 12:46 http://daftardastak.persianblog.ir

آخی. من تجربه اش نکردم. اما این جور که تو میگی باید خیلی بد باشه. امیدوارم زودتر خوب بشی. فکر کنم خونه جدید که برین خیلی خوب باشه برات.

خودمم همین فکر رو می‌کنم.

قاصدک شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 13:01

نی نی دید مدام میگی حسی نداری .. داره کاری می کنه کلی حس پیدا کنی ..

اوه اوه چه نی نی بدجنسیه پس!

مریم مامان امیدرضا شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 13:46

خوبیش اینه که موقته و اکثرا فقط ۳ ماهه اول.
فرصتی بسیار مناسب واسه ناز کردن برای همسر

امیدوارم زودتر تموم شه.

فلورین شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 14:22 http://flourin.blogfa.com

عزیزم میگن که دو سه ماهه اول اینطوریه البته بعدش مدلش عوض میشه دیگه حالت تهوع و اینا نیست ولی یه جور خستگیه دیگست
خیلی مواظب خودت باش

منم شنیدم. به هر حال این حالتها هم تموم بشه خودش خیلیه.

پرستو ( کارانا ) شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 18:29 http://karana.persianblog.ir

سلام
ممنونم که آدرس اینجا رو بهم دادی . بازم تبریک میگم بهت . آره درست حدس زدی . فعلا البته برای من یه تمشک کوچولوه!
درکت می کنم. منم این روزا خیلی داره بهم سخت میگذره. زندگیم تعطیل شده و روز شماری میکنم برای پایان سه ماهه اول که همه چی ان شا ا... به خیر و سلامتی بگذره. من الان هفته 10 هستم ولی هنوز نرفتم سونو این یکم نگرانم می کنه . البته این هفته قراره برم

تمشکت مبارک عزیزم

سحر شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 19:52

اگه حالت تهوع داری توی کتاب های ما نوشته چای زنجبیل خوبه براش:)

ممنون. امتحانش می کنم.

این مرد شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 21:38 http://www.inmard.blogfa.com

خب پست ِکاملا خانمانه‌ست. ما فقط در جریان قرار می‌گیریم.

بالاخره یه روزی لازم میشه شما هم خانومتون رو درک کنین.

خاتون شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 23:49

سه ماه که بگذره این حس تنبلی و بی قراری برطرف میشه صبر داشته باش

امیدوارم و مرسی از امیدواری دادنت

آنا یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 00:08 http://annakhanoom.persianblog.ir

عزیزم.سه ماه اول سخت تره.بقیش نمیگم آسونه ولی بهتره.مخصوصا 3 ماه دوم.2 ماه آخر هم که اصلا یه وضعی

پس کلا خلاصه اش می شه اصلا یه وضعی

تینا یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 00:33 http://yerooz-yejaei.blogfa.com

الکی که که نمیگن مامان. تو که به داروی تلقین باور داشتی؟ یادته پستشو؟ تجربه نداشتم اما میدونم سخته خب یکم از همین تلقین استفاده کن.

باور که دارم. ولی یادم نیست پستشو. ممنون از یادآوریت. سعی می کنم ازش استفاده کنم.

نازنین مریم یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 00:40 http://my-life90.persianbloh.ir

بهشت را به بها دهند نه به بهانه..واسه همینه که بهشت زیر پای مادران هست

مرسی عزیزم...

راما یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 08:55 http://missymemol.blogfa.com

مستانه دیشب خواب تو با نی نی تو دیدم انگاری اومده بودین مشهد، یه جشنی بود اسم نی نی ت یادم نیست فقط انگاری دختر بود اول اسمش ب بود ولی یادم نیست چی بودش

آخی. چقدر دلم تنگ شده برای مشهد... امیدوارم به زودی قسمتمون بشه. دختر؟ با ب؟ فکر نکنم!

فیروزه یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 10:43

مستانه اون خنده نیست که! ... شکلکه ذوق مرتیدگیه مثلاْ ... از گرفتن جواب مثبتت برای کمک کردن و بودن در کنارت ُ با حضور سایر رفقا مثل تینا و خانوم سین

ایشالا یه روز دعوتتون می‌کنم خونه جدید دور هم باشیم.

روزانه های ما یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 14:20

به ضربان قلبش خندیدی همین شد!

آره واقعا!

مریم دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 19:28

منم تو سه ماه اولم همین حس رو داشتم. از بی حوصلگی و خستگی می خواستم بمیرم. واسه همین با تمام وجود درکت می کنم عزیزم. اما من الان که تو سه ماه دومم حالم خیلی بهتر شده. ایشالا که تو هم خوب شی.

خدا رو شکر که بهتر شدی و می تونی از این دوران زیبا لذت ببری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد