غر غر!

 

یه هفته است که متین ترازو رو غیب کرده و من نمی‌دونم مگه توی این یه هفته چند کیلو وزن اضافه کردم که اینقدر احساس سنگینی می‌کنم. راستش اصلا دلم نمی‌خواد از جام تکون بخورم. دل درد و کمردرد و دست درد و اینا هم که دیگه جای خود داره.

شدم مثل این پیرزنهای هشتاد ساله که همه جاشون درد می‌کنه و یکسره ناله می‌کنن!

 

هفته پیش رفته بودیم افطاری و همه فامیل اونجا جمع بودن! بعد همه خانومهای باتجربه نظرشون این بود که این بچه با این وضعش عمرا یک ماه دیگه اون تو بمونه. دیگه فکر نمی‌کنن شاید من هنوز سیسمونی نچیده باشم، اتاقش رو آماده نکرده باشم، وسایل لازم برای خودم رو نخریده باشم، هزارتا کار نکرده داشته باشم و از همه بدتر بیمه‌ام با مشکل مواجه شده باشه و برای حلش زمان لازم باشه.

 

ولی خداییش با وجود همه سختیهاش یه لحظه هم حاضر نیستم جای متین باشم. یعنی حاضر نیستم یه بچه حاضر آماده می‌دادن دستم و می‌گفتن این بچه‌ته. همین جوریش هنوز حس مادریم خیلی فعال نشده! چه برسه به اونجوری.

   

نظرات 44 + ارسال نظر
پرنده گولو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:40


قدم عسلم بخیر
ایشالا که بچه خوبیه و مامانشو درک میکنه.

رهاتر از باد شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:44 http://shaghayegh-e-ashesg.blogfa.com

سلام. رمز پست عکس چیه؟

آلما شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:57

حق داری عزیزم...منم از خانمهای حامله شنیدم که ماههای آخر براشون خیلی سخت بوده

قاصدک شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:57

وای اصلا به همچین چیزی در مورد پدر بچه فکر نکرده بودم ..

[ بدون نام ] شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:18

اولا خیلی خیلی مرسی بابت رمز روی ماهت و لبخند رو لبت خیلی به دلم نشست یه آرامشی داره صورتت خانوم
انشاالله که نینی سر وقت میاد دوستم نگران نباش

ریحان شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:20 http://www.manoshosho.mihanblog.com

اون بالایی من بودم

banoojan شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:27 http://banoojan.blogfa.com

وای مستانه این تو بودی؟؟؟ کلا با اونچه که فکر میکردم خیلی فرق داشتی...
دختر من هم زود به دنیا اومد. تازه سرشهم نچرخیده بود و سزارین شدم. اما اصلا نگران نباش. هر زمان که براش مقدر شده باشه به دنیا میاد. ایشالا که زایمانت به خوبی و به راحتی انجام بشه. یادت نره ما رو وقت زایمانت دعا کنی...
اگه بیمارستان خصوصی بری هیچی برای بچه ات لازم نیست ببری. لباس هم خودشون میدن. آتیه که من رفتم اینجوری بود.

آبنوس شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:50 http://darvazeoghyanos.persianblog.ir/

الهی ... می دونم چقدر این روزها سخته... اما خب مثل همه ی سختی ها می گذرن و تمام می شن... حالا بسلامتی کی قراره بیاد این شومبول طلا؟؟

فیروزه شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 13:03

ایشالا که همه چی به وقتش و به خیر و خوشی انجام میشه مستانه جان

زهرا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 13:07 http://zizififi

من همیشه میگم بابای بچه ها خوشبختن که این همه اذیت نمیشن..تا حالا این جوری به قضیه نگاه نکرده بودم

افروز شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 13:42

لطفا اگه ممکنه رمز پست قبل

فلفل بانو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 13:45

خوشگل خانم منتظر پست عکس خوشگلت هستم
راستی مستانه من حاضرم بیام کمکت که هم خریدات کامل بشه هم اتاقت درسته که تو اون سره شهری من این سره شهر! ولی بازم حاضرم بیام دوستم
حالا بزار همچین با شب زنده داریاش بهتو بفهمونه که مامان و بابا شدین

فلفل بانو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 13:46

ببخشید منظورم رمز پست عکس بود

نسرین شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 16:46 http://nasrinbb.blogfa.com

این به خاطر استرسته که تو ماه های آخر کاملا طبیعیه.
من که روم نمیشه رمز بخوام ولی دوست دارم ببینم نوشته های کسی رو که سه ساله میخونم چه شکلیه .

رودابه ایرانی شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 16:52

ان شاالله که این روزاهم بگذره وپسرک سالم به دنیابیاد.عکس هم یه مامان خوشگل ومهربون...

memole شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 17:15


چقدر عجولی مادر
میگن وقتی بچه به دنیا میاد محبتشم با خودش دنیا میاد

خوب میخوای ما بیاییم واسط سیسمونی بچینیم

فلرتیشیا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 19:42 http://dream-land.blogfa.com

سعی کن زودتر ساکت رو آمده کنی و حداقل وسایل اولیه مورد نیاز نی نی رو یگیری. اگه واسه خودت سخته و امکانش هست به کس دیگه ایی بسپر انتخاب کنه. هر جند خرید وسایل نی نی خیلی لذت بخشه.
راستی منم دلم می خواست عکست رو می دیدم.

فلورین یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 08:20 http://flourin.blogfa.com

مستانه جان
من دیر رسیدم به پست عکست
دلم می خواد عکس مستانه تپل رو ببینم البته اگر دوست داشته باشی ممنون میشم.

افروز یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:44

مستانه عزیز ممنون از دادن رمز
چقد با دیدن روی ماهت مهرت تو دلم قلمبه شد روزهایی سرشار از خوشی و آرامش برایت آرزومندم

شیما دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 08:28 http://just-a-day.blogsky.com

خوب من الان چند وقته میخوام کامنت بزارم هی نمیزارم....یعنی نمیدونم چی بگم.... بیش از هر چیز باید بگم که دیگه شمارش معکوس اومدن پسر کوچولو شروع شده و من همه اش یادت میفتم و دلم میخواد زود زود بیای بگی که وقتشه! بعدشم که عکست رو دیدم و چقدر ناز بودی و اینقدر بیشتر به دلم نشستی که از اون روز که دیدمت تا الان هی فکر میکردم که چطوری توصیفت کنم که درست باشه....یه حس آشنا داری.... یه انرژی مثبت....یه حس شیرین که نمیدونم چرا منو میبره به دوره ی کودکیم!!!!....اون لحظه هاییش که خیلی شاد بودم و احساس آرامش میکردم
روزای آخر سخته....اما.... همینه که لحظه ی اومدنش رو شیرین تر میکنه....مواظب خودت باش عزیزم

گل نسا سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 11:55

عزیزم
چقدر خوند این پست ها شیرینه

آرزو میکنم یه دخملی ناز و شیرین دوست داشتنی و مهم تر از همه سالم بدنیا بیاری بانو


دوستت دارم مستانه، روحیاتت و آرامشت رو خیلی دوست دارم

آنا سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 12:01 http://annakhanoom.persianblog.ir

عزیزم عکستو دیدم.خیلی با نمک شدی که
بعدشم نگران نباش این یه ماهه میگذره و بعد اون جوجه این قدر با اومدنش واستون شادی میاره که این روزا رو یادت میره.
اندکی صبر سحر نزدیک است

ییلاق ذهن سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 13:20 http://yzehn.com

مستانه جونم ماه آخر همینه چاره ای نیست جز صبوری منم اون موقع میگفتم والا هشتاد ساله بشم اینقدر درد ندارم کلا هرچی مفصل تو بدنم بود درد میکرد یه متر میخواستم راه برم جونم در میومد وااای چقدرم غر مزه میداد

ییلاق ذهن سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 13:21 http://yzehn.com

وقتی که ببینیش اینقدر اینقدر اییییینقدر حس مادریت فعال میشه یییهوییی خودتم باورت نمیشه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 14:07

ایشالا که همه چی به موقع خودش اتفاق بیفته ...
پسرکت هم به موقع بدنیا میاد.

فرنوش چهارشنبه 25 مرداد 1391 ساعت 11:15

اون بالایی من بودم

ناردانه چهارشنبه 25 مرداد 1391 ساعت 12:39 http://naardane.blogfa.com

مستانه ی عزیز من رمز ندارم

آزاده چهارشنبه 25 مرداد 1391 ساعت 21:27 http://azadeh002.blogfa.com

سلام
تو داری مامان میشی ؟
مبارررررررررررکه به سلامتی
انشالله یک نی نی سالم و صالح خدا بهت بده
بوووووووووووووووس

ناردانه پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 17:48

خیلی سپاسگذارم ازینکه به من رمز دادی.عزیز دلم برات تو ایم ماه سادگی و آسونی تا فراغت و خوشبختی و شادی تا ابد خواستارم.

همای شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 22:00 http://homai.blog.com/

فعال می شه، همچین که بغلش کنی و شیرتو بخوره...

آری یکشنبه 29 مرداد 1391 ساعت 21:52 http://ary-f.blogfa.com

راستش این احساس من تو آخرای ماه 9 بود رفتم پیش دکترم کلی نالیدم که هیچ کاری نمی تونم بکنم این دردا طبیعیه دکتر میدونی چی بم گفت ؟گفت اونا که ماه آخر دردهای جسمانیشون بیشتره زایمان راحت تری دارن حالا نمیدونم میخواست دلمو خوش کنه اما خوب راحت بود...همون عصر که از پیش دکتر اومدم شبش رفتم اتاق زایمان و کوچولوم بدنیا اومد امیدوارم واسه تو راحت تر از من باشه

ساچلی دوشنبه 30 مرداد 1391 ساعت 12:39 http://helgha.blogfa.com

مستانه رمز برا من یادت نره یه موقع ....سرم شلوغه می تونی خبرم کنی وقتی عکس گذاشتی

مریم دوشنبه 30 مرداد 1391 ساعت 18:42 http://yohoho.blogfa.com

نکنه به دنیا اومد؟

نارنجدونه سه‌شنبه 31 مرداد 1391 ساعت 02:35

راس میگیا این مردا چطوری قبول میکنن پدر شدن!
کجاست اون مستانه روزی یکی یه دونه پسته دبش میذاشت

راس میگه نکنه نی نی اومده مضطرب شدیم یهو یه خبری بده بالام جان

تینا سه‌شنبه 31 مرداد 1391 ساعت 11:04

قاصدک سه‌شنبه 31 مرداد 1391 ساعت 17:01

عزیزم عیدت مبارک ..
کجایی ؟ خیلی نیستی ..
امیدوارم خوب و سرحال باشی / باشید ..

Nag چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 01:48

منم رمز لطفا :)

فرنوش چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 14:32

کجایی مستانه جان . خوبی . بیا یه خبری از خودت بهمون بده عزیزم .

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 14:46

لیلا چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 18:50 http://mylovelyparadise.persianblog.ir/

فکر کنم به من رمز دادی ولی رفتم مسافرت یادم رفت

مامان امیدرضا پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 09:04

کجایی پس مامانی؟

سایه جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 15:39

مستانه جان کجایی دختر؟

خانمه شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 08:00

یعنی مامان شدی که خبری ازت نیست؟

پیتی شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 17:00

مستانه؟ کجایی دختر... خیلی وقته خبری ازت نیست... آنلاین هم که نیستی..
امیدوارم خوب باشین همگی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد