اولین غذای کمکی


علی از اولش زیاد بغلی نبود. یعنی شاید چون گرمایی بود و توی بغل گرمش می شد خیلی دوست نداشت توی بغل باشه. هرچی هم که گذشت و تحرکش بیشتر شد از میزان بغلی بودنش کم شد. ولی از یکشنبه که اولین فرنی رو بهش دادم یه جور دیگه شد یهو. نمی دونم واقعا دلیلش رو. ولی همش دوست داره بغلش کنم. یعنی فهمیده که غذای کمکی اولین گام برای استقلال و جداییه؟ خیلی خیلی موجودات عجیب فهمیده ای هستند این فسقلیها.



متین چند روز بود سرمای سختی خورده بود و علی هم ازش گرفت. البته نشونه ای که از سرماخوردگی داشت فقط سرفه بود. وگرنه ظاهرش خوب و سرحال بود. به هرحال بردمش دکتر که مثلا پیشگیری کنم که دکتر معاینه کرد و گفت از ریه سرما خورده و آنتی بیوتیک داد.


دیگه اینکه دکتر گفت باهاش تمرین نشستن کنم. منم اومدم گذاشتمش رو تختش و چندتا بالش گذاشتم دورش دیدم نشست.



آوردمش روی مبل و بدون بالش نشوندمش دیدم نشست. خلاصه فهمیدم بلده بشینه فقط بسکه دلش می خواد توی خونه بچرخه فرصت نشستن پیدا نمی کنه. البته هنوز بدون تکیه گاه نمی تونه بشینه.



 


نظرات 21 + ارسال نظر
آرشید سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 21:26 http://arshid.blogsky.com

سلام
خدا نگهدارشون باشه انشاءالله ...
زیر سایه ی پدر و مادر سالها خوش باشند ...

خانم کوچولو سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:54 http://daftaradastak.persianblog.ir

ای جانم. چقدر این پسر شیطون و بامزه است ماشالا.
براش اسفند دود کن.

نهال سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 23:00 http://khoshbakhty-khoshbakhty.blogsky.com

وای این عکس آخری وای این عکسه آخری...کشت منو...خدایا حفظش کن خدایا حفظش کن خدیا حفظش کن

نازنین مریم چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 00:59 http://www.my-life90.persianblog.ir

عزیزممممم

قاصدک چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 07:26

ای جانِ من با اون بی دندونیش
عکس دوم یه جوریه انگار کمر علی داره اذیت میشه .. مراقبش باش مستانه

کیمیا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 07:57

ماشالله.چه پسر بانمکیه مستانه
خدا واست نکهش داره ...
چقدر زود زمان میگذره انگار همین دیروز بود که عکستو با شکم قلمبه برامون گذاشته بودی

دخر بزرگه بابایی چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 08:57

سلام.
قربون این خنده قشنگش تو آخرین عکس.
ماشالله به علی کوچولوی زرنگ

فیروزه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 09:31

همین روزا می بینی که این آقای فسقلی سینه خیر رفته زیر تخت قایم شده! حالا تو هی صداش بزنی و دنبالش بگردی شیطون بلا می بوسمت

سیندخت چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 09:38

ای جانمممم عزیزم نوش جونش

هیما چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 10:09 http://hima77.blogfa.com

گووووگولییی داره فرنی میخوره به به
اولین نشستن علی اقای فسقلی مبارک باااد
زود خوب شو مامانم اذیت نکن

هیما چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 10:11 http://hima77.blogfa.com

رااااستی تو عکس آخری خیلی خوردنی شده فسقلی بوووووووووووس

ستایش چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:38

قدر این نعمت بزرگ رو تو خونه تون بدون عزیزم خدا برات حفظش کنه.

بهاره چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 12:37 http://rouzmaregiha.blogsky.com

ای جااااااااااااااااانم

آلما چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 13:27

آخیییی
نازززی
چه خنده ملیحی داره تو این عکس آخری

آنا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 15:24 http://www.annakhanoom.persianblog.ir

واای خدا خیلی بانمکه.خدا حفظش کنه

فرنوش مور چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 16:24

فرصت نشستن نداره... عزیز
میگم بهش یه جارویی. تی ی. چیزی وصل کن که در نظافت منزل کمکت بده

خیلی ماچمالیش کن

ترانه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 19:24

نگاه علی چه جیگرانه است...

آری پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 16:24 http://ary-f.blogfa.com

همه کاری رو یاد میگیره فقط شتاب نکن ...زمانش برسه انجام می ده بچه ای که چاق نباشه میتونه با حرکت کردنش دنیا رو بهتر کشف کنه هر روز هم مثل کاشفان علم یه چیز یاد میگیره و تو رو متعجب میکنه
بلا ازش دور باشه

لیلی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 01:29 http://www.manamleili.blogfa.com

نوشتنت در مورد پسرت خیلی جالبه. لحنت خیلی متفاوته. خوشم میاد

صدا جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 15:58

خدا همه ی فسقلیا رو برای پدرمادراشون حفظ کنه

لبخند بانو یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 00:54 http://labkhandam.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد