این دو هفته

 

زمستون هم داره سریعتر از اونی که فکر می کردم تموم می شه و چیزی نمونده تا علی کوچیک ما شیش ماهه بشه.


هفته پیش دختر عمه علی هم به دنیا اومد. وقتی دستها و پاهای کوچولوش رو نگاه می کردم ابدا نمی تونستم باور کنم علی هم یه روزی انقدری بوده. (حالا یه ذره بزرگتر) بعدش هی اومدم عکسهای روزهای اول رو نگاه کردم. چقدر تغییر کرده. چقدر همه چی زود می گذره. چقدر زود داریم جوونیمون رو سپری می کنیم...


و اما علی توی این دو هفته کلی پیشرفت داشته. از روروئک سواری با سرعت بالا گرفته تا تلاش فراوان برای چهار دست و پا رفتن.


کلا هم هر روزی به یه چیزی علاقه نشون می ده. یه روز زبونش رو هی در میاره و می کنه تو و باهاش بازی می کنه. یه روز با انگشتهاش ور می ره. یه روز پاش رو می خوره و کلا هر روز یه مدل جدیده.


خیلی دوست داره بشینی رو به روش و یکی از کارهایی رو که بلده تو هم بکنی. مثلا اون جیغ بزنه، تو جیغ بزنی، اون جیغ بزنه و ... یا تو پوف کنی، اون پوف کنه، تو پوف کنی و ... کلا این بازیها رو می تونه یه شبانه روز هم ادامه بده.


غذا هم معمولا یکی دو وعده ترکیبی از حریره و فرنی و سرلاک و آب سیب و گاهی یه ذره موز بهش می دم و یکی دو وعده هم سوپ حاوی گوشت و هویج و سیب زمینی. از وقتی غذاهاش رو با سیب یا هویج یه کمی شیرین می کنم خیلی بهتر می خوره. البته حق هم داره. به نظر منم خوشمزه است غذاهاش.


قطره آهن رو هم یکی دو هفته است که شروع کردم و خوشبختانه خیلی موقع خوردنش اذیت نمی کنه.



 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد