انگار خیلی وقته از پیشرفتهای علی ننوشتم. شاید چون پیشرفتهاش همه یهویی توی این هفته به منصه ظهور رسید!
اولیش نشستنش بود که دقیقا همون روزی که براش صندلی غذا خریدیم نشست! نه اینکه به خاطر نشستن توی اون باشه. صندلی غذا هنوز پیش متین بود و به خونه نرسیده بود که علی شروع کرد به نشستن. خیلی حس خوبیه نشستنش. فکر کن بچه ای که یکسره در حال این ور و اون ور رفتن و دست گرفتن به یه جا بود، چند دقیقه بشینه و با اسباب بازیهاش بازی کنه. یعنی یه حس آرامشی به آدم می ده بی نظیر!
همزمان یاد گرفته وقتی لب میز و مبل رو می گیره و می ایسته، اگر ولشون کنه با سر می خوره زمین. برای همین اول می شینه بعد دستش رو ول می کنه. البته هنوز هم گاهی خطا می کنه!
دیروز برای اولین بار دست زد!
دیروز برای اولین بار چند ثانیه دستش رو ول کرد و صاف وایساد!
دایره صداهایی که در میاره یک کمی گسترده تر شده و از 32 حرف الفبا حدود ده تاش رو یاد گرفته!
خاله ام براش یه استخر بادی خریده و گاهی توی حموم آبش می کنم و توش چهاردست و پا راه می ره و ذوق می کنه. کلا خیلی آب دوسته و عاشق آب بازی.
خاله فدای قورباغه ای نشستن ت
قربون مهربونیت :*
عزیزم... موش موشک... وای چقده شبیه خودت داره میشه هی ماشاالله
مرسی سیندخت جان
وااای
با این عکسش ادم کلی انرژی میگیره
لطف داری عزیزم :*
واای که عکسایی که از علی کوچولو میذاری چقدر بانمک و جذاب و یهوییه! یعنی منظورم این نیست که الزامی نیست که بچه طفلی رو مجبور کنی که لباس مهمونی و پلوخوری بپوشه تا همه بگن به به و چه چه! و چقدرم چهره ی این علی کوچولو دوست داشتنیه :*:* من یه خواننده ی خیلی قدیمیتم مستانه. خیلی بده که تاحالا برات کامنت نذاشته بودم.
ببوس این علی دوست داشتنی رو
اخه اون جوری خیلی از لحظه های تکرار نشدنی از دست میرن.
مهم نیست عزیزم. همین که اینجا رو می خونی خوشحالم می کنه.
ای جان به خنده هاش
:****
:****
عزیز دلم
یک روز بیاد بگی امروز مثل ادم بزرگا اولین غذاشو خورد
فکر کنم این فسقلیم ماکارونی خیلی دوست داشته باشه
الان هم مطمئنم که ماکارونی دوست داره. هر وقت توی غذاش میریزم بهتر می خوره
من فدای اون زبون شیریش بشم
قربونت برم عزیزم.