یه شاخه نیلوفر...


به سرم زده بشینم و وصیت نامه بنویسم. روی یه کاغذ گلاسه. با خودنویس.


مشکلم اینه که نمی دونم از کجا باید شروع کنم. نه که خیلی مال و اموال دارم، از اون جهت!


بیشتر اما به خاطر اینکه زیر دین کسی نباشم. به اندازه دوتا کتاب به کتابخونه دبستانم و دو تا کتاب به کتابخونه دانشگاه مدیونم. به اندازه پونصد تومن به نرخ صد سال پیش به دوستم. به اندازه ده تومن به نرخ هزار سال پیش به یه دوست دیگه ام.


به اندازه یه حلالیت به خاطر یه سوتفاهم به یه آدم دیگه.


به اندازه یه حلالیت نه به خاطر سوتفاهم به یه دوست دیگه.


به اندازه تمام اشتباهاتی که در حق متین کردم و تمام خوبیهایی که باید می کردم و نکردم.


ولی بیشتر از همه زیر دین خودمم. زیر بار کارهایی که باید می کردم و نکردم. زیر بار کارهایی که نباید می کردم و کردم.


باید وصیت نامه ام رو بنویسم. نه برای بعد از مردنم. برای الان. برای همین لحظه هایی که هنوز فرصت جبران دارم. خدا رو شکر که هنوز فرصت جبران دارم. فرصت جبران دارم؟ واقعا دارم؟

 

  

نظرات 2 + ارسال نظر
قاصدک یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 15:55

وحشتناکه .. وقتی به این فکر میکنم که هر چی به سنم اضافه میشه .. میزان حلالیت طلبیدنم بیشتر ..
وحشتناکه ..

الی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 09:00

جمله ی آخر واقعا تاثیر گذار بود،وصیت نامه نه برای بعد مرگ برای الانی که توش زند ایم!

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد