آمپول


با ترسوندن و تهدید کردن و حتی وعده و وعید برای اینکه بچه یه کاری رو انجام بده خیلی موافق نیستم. ولی دیروز از سر استیصال بهش گفتم اگه فلان کار رو نکنی مجبوریم بریم آمپول بزنیم. حرفم دور از واقعیت هم نبود البته. 

بماند که کلا علی وقعی به حرفم نذاشت.


حالا امروز برده بودم یه آزمایش چکاپ ازش بگیرم. کلا محو بندی که خانومه بست دور دستش و لوله ای که توش پر از خون می شد بود و انگار نه انگار که سوزن توی دستشه.


بعد هم که اومدیم بیرون با خوشحالی می گه: آمپول خوب بود!!!  تازه خانومه چسب هم به دستم زد!


نظرات 8 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 00:05

الهی

آلما دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 10:14

آخی
امپول خوب بود :))
ماشااله شجاعه برای خودش :)

گاهی خیلی شجاعه و گاهی هم ...

نیلی دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 10:26 http://kamrannili1391.niniweblog.com/

جالب بود
خدا رو شکر که درد نداشت
دست خانوم پرستار درد نکنه

قربونت نیلی جون.

هیما دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 11:13 http://hima77.blogfa.com

چه پسر شجاعی معمولا اکثر بچه ها از آمپول زدن میترسن
خوبه که خوشش اومده علی کوچولو
مستانه جان من که همیشه به اینجا سرمیزنم به امید اینکه مثل سابق بیای و بنویسی
گمونم مادر شدن آدمو از دلبستگی های قدیم دور و جدا میکنه
خوب باشین همیشه دوست عزیز قدیمی

کلا از روز اول تا حالا یه بارم برای آمپول و واکسن و اینا گریه نکرده...

مادر شدن خیلی وقت گیره هیما... ایشالا یه روزی قسمتت بشه گلم...

سلانه دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 11:16

:))) عاااالی بود.. اصلاً بوس مضاعف برای پسرکت :***

قربون شما... چه خوشحالم که اینجایی...

تینا دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 12:24

چی میشه باشی همیشه؟

و دلتنگی....

راهنما شنبه 3 آبان 1393 ساعت 10:59

از خوندن خاطرات و کودکانه هات لذت میبرم

عاشق بارون... یکشنبه 2 آذر 1393 ساعت 15:36 http://my-cloudy-sky22.blogfa.com/

عزیـــــــــــــــــــــزم! آخی! :) خدا حفظش کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد