سن قشقرق

   

خیلی وقت بود منتظرش بودم. یعنی شنیده بودم که بین یه سال و نیم تا سه سالگی باید منتظرش باشم. منتظر چی؟ منتظر یه مجموعه رفتار که به طور خلاصه بهش می گن قشقرق. مجموعه ای از جیغ، گریه، کوبیدن دست و پا و ... 


وقتی علی یه سال و نیمه شد و هر مخالفتی رو خیلی منطقی پذیرفت، وقتی دو ساله شد و خیلی راحت با مسائلش کنار اومد، وقتی دو سال و نیمه شد در برابر ناملایمات فقط یه اخم و برفرض یه گریه کوچیک کرد. باورم شد که علی یه پارچه آقاست و خلاصه از این حرفها. ولی حالا دقیقا توی دو سال هفت ماهگیش با این پدیده وحشتناک رو به رو شده ایم و تا به حال چندین و چندبار در معرض قشرق به اشکال مختلف قرار گرفته ایم و باید اعتراف کنم که دست و پای خود را هم گم کرده ایم حتی.


باشد که خدا در این روزهای عزیز به ما صبری جزیل و به علی اشکی قلیل عنایت فرماید.


راستی عیدتون مبارک و التماس دعا...

          



نظرات 3 + ارسال نظر
نارنجدونه شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 22:01 http://elika86.blogfa.com/

آمین :)
مستانه تو رو خدا دیگه نرو پشت ابرا همینجا بمون و بتاب ، تو آفتاب وبلاگستانی نرو پشت ابر .... :) خوشحالم برگشتی

سایه یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 18:48 http://didarema.persianblog.ir

مستانه جون سلام. ذلم برات تنگ شده. شمارتو گم کردم اگه شمارمو داری یه بیغام بهم بده اگه هم نه شمارتو تو خصوصی برام بذار

ژوان سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 11:11 http://jouan-ns.blogfa.com/

کجایی مستانه جان

همینجام عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد