روزهای پایانی

 

روزهای  آخر شهریوره  و بعد از سالها این روزها دوباره برام رنگ و بوی متفاوتی داره.

 رنگ و بوی مهر، مدرسه، رنگ و بوی دوستیهای جدید، رنگ و بوی یاد گرفتنیهای جدید، رنگ و بوی بازیهای جدید.


مهم نیست که نقشم این بار با نقش قبلیم فرق می کنه. مهم نیست که از این به بعد به جای دانش آموز، نقش ولی دانش آموز رو بازی می کنم. 

  

مهم اینه که هنوز هم مثل همون روزها هیجان دارم و خوشحالم. برای پسرک خوشحالم. 

 امیدوارم که مدرسه اش براش جای تجربه های جدید و دوست داشتنی باشه، همون جوری که برای من بود. 

امیدوارم که انتخابی که براش کردیم، انتخاب درستی باشه و آینده قشنگی رو براش تصویر کنه.


  


پ.ن1: فکر می کردم حالا که بعد از سالها دارم اینجا می نویسم، دیگه آشنایی اینجا رو نمی خونه و می تونم با خیال راحت اینجا بنویسم.  اما  پسرک که خوندن رو دست و پا شکسته یاد گرفته، کنارم نشسته و داره سعی می کنه اینجا رو بخونه و سردربیاره اینجا کجاست. 

 

پ.ن2: اگر اینجا نوشتنم دووم بیاره، سعی می کنم مثل قبل فقط از دوست داشتنیهام بنویسم. چون مطمئنم سالها بعد وقتی اینجا رو می خونم، برام مهم نیست که قیمت دلار چند بوده و زندگی چقدر سخت شده بوده توی این روزها، که هرجوری هست سخت و آسون می گذره و فقط یه سری خاطره ازش باقی می مونه.

  

  

نظرات 1 + ارسال نظر
فرخنده دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 12:54

چه خوب که دوباره مینویسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد