استقلال طلبی


از مهد که اومده می گه مامان اجازه می دی برم خونه رها با هم بازی کنیم؟


دلم لرزید.

یاد تمام وقتهایی افتادم که می خواستم تنهایی جایی برم و مامان نمی ذاشت و من چقدر ازش ناراحت می شدم.


دلم لرزید...


علاقه مندیها


علی هم مث هر آدم دیگه ای، توی هر دوره از زندگیش به یه موضوعی علاقه منده و اونقدر در موردش تحقیق و پرس و جو می کنه، تا ته و توش رو دربیاره!


اولین چیزی که خیلی شدید بهش علاقه داشت هواکش بود! به طوری که توی خیابون که راه می رفت فقط چشمش هواکشها رو می دید و توی هرخونه ای که وارد می شد، اولین سوالش این بود: "هواکش دارین؟ هواکش تون کجاس؟"


در همین راستا بعد به موتور لوازم برقی علاقه مند شد و هر وسیله برقی که می دید می خواست بدونه موتورش کجاست. همون موقعها بود که توی وسایل برقی و دیجیتال و ماشین و خلاصه هرجایی که به ذهنش می رسید دنبال بلندگو هم می گشت و تا کشفش نمی کرد خیالش راحت نمی شد.


کشف بلندگو منجر شد به کشف بلندگوهایی توی خونه ها که صدای زنگ از توی اونها بیرون می اومد و دوست داشت یکی زنگ بزنه و خودش بره پیش بلندگو صدای زنگ رو از اونجا بشنوه. و بعد هم کلا به خود مبحث زنگ علاقه مند شد و باید تمام زنگهای ممکن رو خودش می زد و تمام آهنگها و زنگهای تلفنها و موبایلها رو امتحان می کرد و قص علی هذا.


و اما موضوع جدید علاقه مندیش در این روزها، لوله ها هستند! اینکه آب از کجا میاد تو لوله از کجا به کجا می ره و از کجا میاد بیرون و با شدت و حدت در تمام عرصه ها اعم از خانه، خیابون، خانه بستگان و پارک و ... این مبحث رو دنبال می کنه.

  

چغلی!!


"به مامان می گما!!!" یا "به بابا می گما!!!" این است دستاورد جدید علی از مهدکودک.


باهاش حرف زدم که این کار خوب نیست و آدم وقتی از دست کسی ناراحت میشه باید به خود اون آدم بگه و مشکلش را با خود اون آدم حل کنه. بهش گفتم توی مهدم به بچه ها بگو که این کار خوبی نیست و ...

 

علی هم که بچه ام حرف گوش کن. الان به اینجا رسیده: " به ماماااااا.....هیچی هیچی"


ولی راستش بعد یک کم بیشتر با خودم فکر کردم. گفتم نکنه حالا اگه یه وقت چیزی یا کسی خدای نکرده واقعا اذیتش کنه نیاد به من و متین بگه و فکر کنه کار بدی کرده.


خلاصه تصمبم گرفتم همینقدر که بهش گفتم بس باشه و از این به بعد چیزی بهش نگم. ولی واقعا نمی دونم کار درست چی می تونه باشه.

    

سن قشقرق

   

خیلی وقت بود منتظرش بودم. یعنی شنیده بودم که بین یه سال و نیم تا سه سالگی باید منتظرش باشم. منتظر چی؟ منتظر یه مجموعه رفتار که به طور خلاصه بهش می گن قشقرق. مجموعه ای از جیغ، گریه، کوبیدن دست و پا و ... 


وقتی علی یه سال و نیمه شد و هر مخالفتی رو خیلی منطقی پذیرفت، وقتی دو ساله شد و خیلی راحت با مسائلش کنار اومد، وقتی دو سال و نیمه شد در برابر ناملایمات فقط یه اخم و برفرض یه گریه کوچیک کرد. باورم شد که علی یه پارچه آقاست و خلاصه از این حرفها. ولی حالا دقیقا توی دو سال هفت ماهگیش با این پدیده وحشتناک رو به رو شده ایم و تا به حال چندین و چندبار در معرض قشرق به اشکال مختلف قرار گرفته ایم و باید اعتراف کنم که دست و پای خود را هم گم کرده ایم حتی.


باشد که خدا در این روزهای عزیز به ما صبری جزیل و به علی اشکی قلیل عنایت فرماید.


راستی عیدتون مبارک و التماس دعا...

          



علی و کلاه قرمزی


بعد از یه هفته بیماری و بیحالی و لاجرم توی خونه بودن و گذروندن بیشتر وقتش در حالت خواب یا در حال دیدن کلاه قرمزی و زی زی گولو، امروز یه کم سرحال شده و توی خونه راه افتاده و پشت سر هم حرف می زنه و شعر می خونه. هروقت هم که آب بینیش میاد دستمال به دست می دوه پیش من و می خونه: 

"باز دماغم راه افتاد/دلم  به تاپ تاپ افتاد/آآآآمد بهاران!!!"

گلاب به روتون!!!

   

صبح طی اکتشافاتش یه شیشه گلاب از توی کابینت پیدا کرده. براش توضیح دادم که گلاب همینجوری خوشمزه نیست و باید با غذا بخوریمش تا خوشمزه باشه. صد البته که تا وقتی یه ذره اش رو نچشید قانع نشد. وقتی چشید با خودش گفت: "گلاب با غذا خوشمزه است" و گذاشتش تو کابینت و رفت.


ظهر وقتی غذا رو کشیدم و آوردم سر میز و صداش کردم که بیاد ناهار بخوره دیدم رفت توی آشپزخونه و گلاب رو از توی کابینت برداشت و آورد.

هیچی دیگه یه لقمه لوبیا پلو می خورد یه قلپ گلاب. با خودشم تایید می کرد که " گلاب با غذا خوشمزه است"...

آبله مرغون


علی آبله مرغون گرفته. یکی دو هفته ای بود که منتظرش بودم و البته امیدوار که نگیره. دیروز وقتی با تب از خواب بیدار شد تقریبا مطمئن بودم که خودشه. ولی وقتی به جای جوش آثار سرماخوردگی ظاهر شد تعجب کردم. دلم نمی خواست سرما بخوره. یعنی به نظرم دردسرای سرماخوردگی از آبله مرغون بیشتره و حداقل برای بچه های کوچیک اون سخت تره.


اما شب بود که کم کم سر و کله جوشها هم پیدا شد.


امروز حالش از دیروز بهتره. یعنی آثار سرما خوردگی و تبش کم شده و سرحالتره. فقط جوشاش داره زیاد می شه که اونا هم هنوز خارش و اذیت نداره.