نمیدونستم مستمع آزاد یعنی چی ولی خیلی ناراحت شدم. آخه فاطمه که مستمع آزاده هر وقت دلش میخواد میاد سر کلاس و هروقت دلش نمیخواد نمیاد. تازه ثلث اول امتحان ریاضی نداد ولی خانوم هیچی بهش نگفت. تازه بعضی وقتها خانوم سعیدی مشقهاش رو صحیح نمیکنه.
من دلم نمیخواست مستمع آزاد باشم.
فرداش وقتی خانوم سعیدی دیکته گفت همه رو غلط نوشتم. مثلاً سیب رو نوشتم صیب، اردک رو نوشتم ادک.
نمرهام شد شونزده و نیم. خانوم وقتی ورقهها رو داد گفت باید ماماناتون امضاش کنن.
گریهام گرفت. دلم نمیخواست مامانم ببینه من شونزده و نیم شدم.
خانوم اومد بهم گفت چی شده؟ چرا انقدر غلط نوشتی؟ گفت ما هنوز صاد رو درس ندادیم اونوقت تو سیب رو با صاد نوشتی؟
گفتم مخصوصاً این طوری نوشتم. چون من مستمع آزادم. مثل فاطمه. اول یه ذره خندید. بعد عصبانی شد. گفت کی این رو بهت گفته.
اگه میگفتم پشت در گوش وایسادم بیشتر عصبانی میشد. گفتم خودم فهمیدم.
گفت مستانه جان وضعیت تو با فاطمه فرق میکنه. فاطمه سال دیگه دوباره میاد سر کلاس اول میشینه. ولی تو میری کلاس دوم. فقط سال دیگه دوباره میای و امتحانهای کلاس اول رو میدی.
نفهمیدم چرا این طوریه. ولی از اینکه مثل فاطمه نبودم خوشحال شدم.
به خانوم گفتم خانوم قول میدم دیگه نمرهام کم نشه. میشه این دیکتهام رو مامانم امضا نکنه؟ خانوم خندید و گفت به شرط اینکه قول بدی.
قول دادم.
** مستمع آزاد یعنی شنونده آزاد. اونوقتها به بچههایی که به هر دلیلی توی مدرسه ثبت نام نمیشدن ولی از کلاسها استفاده میکردن گفته میشد. من متولد نیمه دوم بودم و مدرسه نمی تونست قانونا من رو ثبت نام کنه. ولی به اصرار مامان و بابا راضی شده بود که به صورت مستمع آزاد سر کلاس برم.
سلام مستانه جون من عاشق نوشته هاتونم و از اولش رو خوندم و برام خیلی جالب و قشنگ اومد هم شما و هم جناب همسرتون قلم زیبایی دارید
چه جالب از اول ابتدایی دفترچه خاطرات به نظر من که عالیه لطفا ادامه بدید
راستی من لینگتون کردم اگه دوست دارید به منم سر بزنید
سلام دوست جون مستمع آزاد.خووووووووبی؟
صیییب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:)))))))))))
فقط بخاطر آشنایی با محیط مدرسه میرفتی اونجا یا چون مامی آموزگار بود تو هم از کلاسها استفاده میکردی؟
آره مستانه جونی.هر چند تا پست یه پست رو هم به دفترچه خاطراتت اختصاص بده.من خیلی خوشم اومد.و این که چه دخترک هوشمندی بودی.فدای تو.بوس بوس بوس.
سلام ...
کار جالب و قشنگیه ...
اما ممکن یه کم طولانی بشه ...
بهتر نیست یه جاهایی رو کات کنی تا برسی به خاطرات لحظه های مهم زندگیت؟! ...
همه اش رو نمی نویسم. فقط اون نوشته هایی رو که دوست دارم.
احتمالا ترتیب رو هم توش رعایت نمی کنم.
سلام. منم کلاس اول هم می خوندم هم مینوشتم اما انقدر عقل نداشتم که دفتر خاطره درست کنم.خوش به حالت من عاشق خاطره هام هستم اتفاقا دیشب داشتم گذشته هامو مرور میکردم. اما خوبیش اینه که یه دفتر خاطره داشتم که خالی بود. دادم به خواهر کوچیکم که کلاس اوله. اونم شروع کرد به نوشتن...
باور نمی کنی عجب طبعی داره!
با این جمله شروع کرد:
سلام سلام زندگی !
حالم هم خوبه خدارو شکر
خیلی جالبه پس واسه همین انقد خوب مینویسی
سلام...
منم یه دفترخاطرات داشتم که مامانم فهمید و ازم گرفتش ....
فوق العاده بود!
خاطراتت رو که بنویس صدرصد.
ولی من نفهمیدم این مدرسه رفتنت چه جوری بود.
وااای حتما بنویس... خیلی جالب بود... ولی من آخرش نفهمیدم چرا مستمع آزاد بودی؟؟؟؟؟
بنویس خوشحال میشیم
مستانه من عاشق این پستت شدم . می گما سعی کن غلطهای املائیشو تصحیح نکنی. مطمئن باش می شه فهمیدش. یه عکس هم از دست خطط بزار. به نطرم ادامه اش بده
آره منم با مریم موافقم خیلی جالب می شه ها .اگه بتونی اینکارو بکنی قشنگ می شه:)
ما نیز با مریم موافق می باشیم...عکس از دست خطط بذار و هم اینکه غلط املایی ها رو درست نکن....
خیلی کار جالبیه که خاطرات دفتر خاطراتت رو اینجا مینویسی:*
خیلی کار جالبی
حتما انجامش بده
منتظریم
پیروز باشی
مستانه جون کاش غلط املایی هات و درست نمیکردی . کار خیلی جالبلیه خیلی خوشم اومد . حتما ادامه ش بده . تنوع خیلی خوبی تو کل وبلاگستانه :)
سلام
اول از همه ببخشید بابت تاخیرم...این روزا یک کم درگیر بودم
البته می خوندم اما فرصت نشد کامنت بزارم...
قبل هر چیز یه بار دیگه موفقیت شما و همسرتون رو در رسیدن به هم تبریکات میگم:دی
بعدشم حتما حتما نوشته های دوران مدرسه ات رو بزار... من خیلی ازش خوشم اومد ساده و صمیمی هستن...
لحظه هاتون شاد و سرشار از عشق
سلام عزیزم
مرسی از اومدنت
آره بهترم خیلی آروم تر شدم
این نوشتن خاطراتو حتما بنویس من که خیلی دوست دارم عالیه حتی اگه پراکنده هم بنویسی هم خیلی جالب میشه ادامه بده حتماااااااااااا
بووس
سلام مستانه جون
خوبی؟
می گما تو یه کتاب میتونی بدی بیرون با این خاطره هات. خیلی با مزه بود.
راستی داستان عشق ملس رو تا آخر خوندم. ایشالا همیشه شاد باشین.
راستی یه سوالی ، هنوز مامان خانومی با آقا متین مشکل دارن؟:)
نه عزیزم دیگه مشکلی نداره
سلام مستانه جون
واقعا عالیه من که خیلی نوشته هاتو دوست دارم و روزی هم چندین بار به وبت سر میزنم ببینم آپ کردی یا نه.
سلام دوست عزیز
من به سفارش خانمم اومدم و داستان عشق ملستون رو خوندم، البتّه بماند که اولش اصلاً زیا بار نمی رفتم چون واقعاً خیلی کار دارم و سرم شلوغه، ولی همین که شروع کردم تا آخرش پیش رفتم و واقعاً لذّت بردم
براتون آرزوی موفقیت، خوشبختی و بهروزی میکنم.
سلام
یه سوال.
هیچ وقت به نویسنده شدن فکر کردی؟
راستش رو بخوای آره!!!
چه جالب! منم واسه خواهر زاده ام یه دفتر خاطرات درست کردم که از زمان حاملگی خواهرم تا الان که دخترش 2 ساله شده توش نوشتم، احتمالا هم مثل خاله ی تو بعدها این مسؤلیت خطیر رو به خودش واگذار می کنم ;)...
برای من همیشه خواندن دفتر خاطرات دیگران جالب بوده.دوست دارم خاطراتت را بخوانم.اما تو بهتره آنها را جاپ کنی به شکل کتاب.قریانت
واییی جون بنویس چقدر هم قشنگ مینویسی


منتظرمممممممم
من معنی مستمع آزاد رو نفهمیدم آخه خانمم بهم گفت مستمع آزاد