زمان: بهمن ماه 67 – اول دبستان
مکان: دبستان شهید دانشپور
دیروز دیکته داشتیم. من پایین نشسته بودم و منیره و علیزاده بالا. چون میزامون سه نفریه موقع دیکته یکی میره پایین میشینه که از رو دست هم نگاه نکنیم. من اون پایین داشتم با اکبری حرف میزدم و میخندیدم.
یهو علیزاده بلند شد و گفت: " اجازه خانوم؟ مستانه همش حرف میزنه. حواس من پرت میشه."
خانوم سعیدی من رو دعوا کرد. گفت: " آخه تو چقدر حرف میزنی مستانه؟"
من جلوی بچهها خیلی خجالت کشیدم. دلم میخواست با علیزاده قهر کنم ولی فکر کردم اگه یه کار دیگه بکنم بهتره.
زنگ تفریح به منیره و علیزاده و اکبری و فاطمه گفتم بیاین "اوستا" بازی کنیم. تازه بهشون گفتم خودم اوستا میشم.
همشون خوشحال شدن و قبول کردن. چون هر وقت میخوایم اوستا بازی کنیم سر اینکه کی اوستا شه دعوامون میشه. هیچکس دوس نداره اوستا باشه.
قرار شد هرکی زودتر رسید به صف کلاس سومیا برنده بشه. من دلم میخواست علیزاده بسوزه. برای همین به همه میگفتم دوتا قدم فیلی، سه تا قدم کانگوریی ولی به علیزاده میگفتم ۵ تا قدم مورچهای.
علیزاده آخر شد. دلم خنک شد. خیلی عصبانی شد. گفت به خانوم میگم. با بچهها کلی بهش خندیدیم. میخواست بره به خانوم بگه مستانه من رو سوزونده.
توی کلاس ما همهی میزا سه نفره است. هر هفته بچهها جاشون رو با هم عوض میکنن. اونی که وسطه میره کنار و اونی که کنار میشینه میره وسط. ولی توی میز ما همیشه علیزاده وسط میشینه و من و منیره اینور و اونور میز. چون علیزاده چشماش ضعیفه و تخته رو نمیبینه.
زنگ بعد وقتی خانوم سعیدی اومد توی کلاس من رفتم پیشش و بهش گفتم: "خانوم میشه جای علیزاده رو عوض کنین و من و منیره پیش هم بشینیم؟"
خانوم سعیدی گفت: "نه. علیزاده چشماش ضعیفه و نمیتونه جای دیگه بشینه. تازه تو اگه پیش منیره بشینی همش میخوای باهاش حرف بزنی."
من خیلی ناراحت شدم. به خانوم سعیدی گفتم: "خیلی بدجنسین خانوم" و رفتم سر جام نشستم.
زنگ که خورد منیره بهم گفت حرف خیلی بدی زدم و باید برم از خانوم معذرتخواهی کنم. به منیره گفتم نمیخوام. خوب بدجنسه دیگه.
شب که به خاله راضیه گفتم اونم گفت باید برم معذرتخواهی کنم. گفت اگه نکنم فردا همهچیز رو به مامان میگه. از ترس مامان مجبور شدم به خاله راضیه قول بدم.
حالا نمیدونم چه جوری از خانوم معذرتخواهی کنم.
خوب کاری نداره که برو بگو خانوم من از حرفی که زدم پشیمون شدم و عذر می خوام..به همین راحتی !!!
راستی مستانه جون.کامنتم به دستت رسید.اینو می گم:::البته دیروز فرستادم نمی دونم رسید به دستتون یا نه؟!؟!؟!
آخی ...
چه قدر با مزه :)
روزهای قشنگ و بی دغدغه کودکی :)
دیروز دیکته داشتیم. من پایین نشسته بودم...
امروز دیگه دیکته ها تموم شده، من هنوز اون پایین نشستم!
آخی طفلکی...
چقدر شیرین زبون بودی تو اون سن چه جوری به ذهنت رسید که به خانومت بگی بدجنس؟!
چقدر خوبه که خاطرات اون روزارو نوشتی
آخی....
خیلی گیگیلی بود
هنوزم روحیه کودکانتو حفظ کردی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رابطت با کودک درونت چه جوریه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برو بهش بگو ببخشین خانوم که انقدر بدجنس هستین(:
تو اون سن چه دل و جراتی داشتی مستانه جون (;
ماجرای عشق ملستون خیلی جالب بود. راستش با خوندن وبلاگ تو بیشتر به سرم زد که دوباره یه خونه جدید برای خودم درست کنم . مخصوصا که خیلی برام جالب بود تو و متین هم با هم همکارین و جالب تر هم قضیه عقد موقتتون بود . شبیه داستان ما بود. امیدوارم خوشبخت باشین با هم همیشه . راستی خوشحال میشم از راهنمایی ها و تجربیاتت استفاده کنم.
سلام
این کامنت مال پست قبلی ..دیگه دلت چی می خواد عزیزیم در مورد دختر ۳ یا ۴ ساله بیا پیشمن با نی نی من که مطمینم می بردت تو دنیای بچکی ..راستی این پستت معلومه که رفتی تو دنیای بچگی
آخیییییییییییییییییییییییییییییییییی چه نانازی نوشته بودی هاااااااااااااا!!! چه شیرین زبون بودی:*:*:*
دختر بچه ها همیشه باهم درگیرن و در حال چغلی کردن به معلم ها.
ولی خیلی خوبه که ثبت کردی . بازیهای قدیمی کم کم داره از یادمون میره.
واااااااای خوش به حالت چقد خوبهکهخاطرههای اون روزا رونوشتی
من یهدفتر مشق باخط دوران دبستانم که یهو پیدا میکنم انقده ذوق میکنممممممممم حتی همین الان یه دستنوشته از خودم یادوستام سر کلاس که تو جزوه هام میبینم بازم انقد ذوق می کنممممممممممم
امروز اومدم مطالب قدیمی که تو بلاگتو نوشته بودی خوندم. یادش به خیر مام اوستا یازی میکردیم ولی من یادم میاد ما همیشه سر اینکه کی اوستا بشه دعوا داشتیم و همه می خواستن اوستا بشن! در ضمن وا چون خیلی خارجی بودیم به این بازی اوستا بازی نمی گفتیم می گفتیم: مادام یس!!!!
وایییییی خدا دبستان دکتر دانشپور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وایی من اهل شیرازم.سال 70 دانش اموز اون مدرسه بودم

اخی چقد دلم تنگولیده واسه مدرسمون....یه دوستی هم داشتم مریض بود فکر نکنم الان زنده باشه

کاش میشد یکی ازش عکس بگیره


راستی این دو تا سمیراهه چرا قاتی شد؟؟من سمیرا دومیه هستم.ازین ببعد مینوسم سمیرا 2


به نظر من نرو معذرت خواهی کن خیلی باحالی.تازه اگه خالتم خیلی گیر شد بهش بگو رفتی معذرت خواهی. به نظر من خانمتون حقش بوده چون واقعا بدجنسه قانون برای همه یکیه اصلا هم جای دلسوزی نداره