چند روزیه از خودم و متین چیز زیادی اینجا ننوشتم. راستش یه خورده درگیر بودیم. درگیر یه مشکلی که خودمون ایجادش نکرده بودیم و مقصر هم نبودیم ولی فقط خودمون میتونستیم حلش کنیم.
چیز جدیدی نبود. قبلاْ اتفاق افتاده بود و احتمالاْ بعداْ هم اتفاق میافته. ولی هیچوقت نمیشه راهحلی رو که یه بار ازش استفاده کردیم دوباره به کار ببندیم. هربار باید بشینیم و تمام ایدههایی رو که داریم بریزیم وسط و با توجه به شرایط زمانی و مکانی بهترینش رو انتخاب کنیم.
خوبیش اینه که این جور مواقع من و متین احساس نزدیکی خیلی بیشتری میکنیم. اینکه یه مسئله هست که مال زندگی ماست و باید با کمک و مشورت هم حلش کنیم حس خوبی به هردومون میده. حس تعلق داشتن.
اما درگیری با این مشکل آستانهی تحمل هردومون رو پایین آورده بود و به بهانههای بیخودی و بیارزش از دست هم ناراحت میشدیم و منم که به قول گفتنی اشکم دم مشکمه . مامان خانومی که هیچوقت نمیتونه مثبت فکر کنه تا اشک من رو میدید فکر میکرد الان یه مشکل حاد بین من و متین پیش اومده که تنها راهحلش جداییه
.
من توی این روزا کمتر متین رو میدیدم و نیاز به بودنش رو بیشتر از همیشه حس میکردم. میدونستم که متین برای حل این مسئله کمتر وقت داره که با من باشه. اما از طرفی هم دلم میخواست این روزای قبل عید رو بیشتر باهم باشیم. کلی خرید داشتم و طبیعتاً دوست داشتم با متین برم خرید. به خصوص که متین پایهی خوبی برای خرید کردنه. ولی خوب نمیشد.
دیروز تصمیم گرفتم خودم تنهایی برم خرید. مثل اونوقتها. من همیشه آدم مستقلی بودم. همه کارم رو خودم میکردم و برای خرید هم به کسی وابسته نبودم. اما از وقتی با متین همراه شدم، لذت خرید کردن چند برابر شد و همین مسئله وابستگیم رو هم بیشتر کرد.
میخواستم برای متین و اگه شد برای طوطیا عیدی بخرم. اولش سخت بود. مدتها بود که تنهایی توی هیچ مغازهای نرفته بودم. یه خورده ویترین مغازهها رو نگاه کردم و توی پاساژ قدم زدم. ولی کم کم گرم شدم. توی مغازهها سرک میکشیدم و قیمت هرچیزی رو که خوشم میومد میپرسیدم
.
چند تا روسری برای طوطیا پسندیدم ولی رنگهایی رو که دوست داشتم نداشت. از وسایل فانتزیشم خوشم اومد ولی یه خورده گرون بود. همین جوری داشتم قدم میزدم که هانیه اساماس زد. گفت تصمیم گرفته با میثم ازدواج کنه. شاخ دراوردم. آخه چندوقتی بود رابطهشون بهم خورده بود. خیلی با هم اختلاف نظر داشتن. یه خورده نصیحتش کردم و ...
وای چقدر قشنگه . همینجور مات و مبهوت وایساده بودم پشت مغازه و نگاهش میکردم. یه چیزی بود که توی بچهگیهام خیلی دوستش داشتم. چند وقتی بود مریم دلش میخواست بخرش ولی هیچجا پیداش نکرده بود.
رفتم توی مغازه. خوب نگاهش کردم. هنوزم خیلی دوستش داشتم. نمیدونستم برای خودم بخرمش یا برای متین. برای مریم بخرمش یا برای الینا کوچولو.
آخرش تصمیم گرفتم برای متین بخرمش. بهترین عیدی بود که میتونستم براش بخرم و اینطوری خودمم از کنار متین فیض ببرم.
(شرمنده که نمیگم چیه. آخه متین اینجا رو میخونه.)
بعدش چندتا مغازهی دیگه هم رفتم و چندتا خرده ریز هم خریدم اونقدر که دیگه در کیفم یا بهتره بگم چمدونم بسته نمیشد.
وقتی برگشتم خونه خیلی آرومتر از قبل بودم. دیگه اثری از استرسی این چند روز باقی نمونده بود. تازه فهمیدم که آدم میتونه به جای اینکه در بیرون دنبال آرامش بگرده، آرامش رو در درونش ایجاد کنه.
آخر شب متین اساماس زد. گفت همهچیز درست شده. با یه لبخند جواب اساماسش رو دادم و آروم خوابیدم.
سلام بر مستانه عزیز.ایشالا که هیچوقت مشکل لاینحلی برای هیچکدومتون پیش نیاد. ضمنا عیدی خوشگلت هم خیلی خیلی مبارک باشه.از الان هم عید رو پیشاپیش به تو و متین خان تبریک میگم.چراانقدر زود؟ آخه هواااااااااااااخیلی خیلی خیلی بهاریه دوست جون.
منم همون هایی که شراره گفته :)
ایشالا که همه روزهاتون شاد و بهاری باشه :)
خدا را شکر
خدا را شکر که حل شده امیدوارم پیش نیاد
چه خوووووووووووووووووووووب
سلام مستانه جون بی معرفت دیگه به ما سرنمیزنی
راستی خدارو شکر که مشکلتون حل شد
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی عزیزم
راستی منم از وقتی با شوهر جون آشنا شدم تنها خرید رفتن برام سخت شده
چه باحال ما خانومها همه مون مثل همیم وقتی می ریم خرید دیگه اثری از ناراحتی و استرس تومون باقی نمی مونه.
خوشبخت باشی گلم
سلام خانومی...الهی همیشه دلای عاشقتون اروم باشه
خوچحالم که مشکلتون حل شده:* میخواستم بیام بنویسم یه کم از خودتون بگین که دیدم آپ کردی و از خودتون نوشتی!! بعدا بیا بگو چی خریدی که من یکی دارم از فضولی منفجر میشم( سووووووووت) :-p
سلام عزیزم
اره بعضی وقتا این جور مسائل باعت میشه که بیشتر به هم نزدیک شین..
پس وقتی هدیشونو دادی بیا بگو چی بود؟ خوب !!؟
خدا رو شکر که همه چیز درست شده عزیزم..
مستانه جون با تبادل لینک موافقی؟؟؟ خبرم کن..
مرسی عزیزم..بوس.
:)
khoda ro shokr..Midoni man ke asabi misham miram kharid!!! bad liste bankam ke miad bishtar asabi misham!!! v in dastan hamchenan edame darad!
حداقل این صفحه کمک میکنه مشکلاتتون رو بنویسید و یکبار دیگه بلند بلند بخونید ... در واقع کار یک نفر سوم رو میکنه ... موفق باشی ... بعد از عید عیدی که گرفتی رو بگو ...
سلامممممممممممممممم
خریدات مبارک مستانه جون
همیشه خوش باشی گلم
سلام
امیدوارم همیشه همین طور اروم باشی
چندتا از این سوپاپ ها برای تخلیه فشار باید شناسایی کرد و ازشون اسنفاده کرد .
سلام...
این آرامش آخر شب حتما خیلی شیرین بوده...
خوش به حالت...عیدی هاتو خریدی...
من هنوز نرسیدم برم بیرون....
همیشه شاد باشی عزیز
سلام عزیزم
خوشحالم که همه چیز رو به راهه.عیدی آقا متین هم مبارکش باشه..ار عید و بوی بهار لذت ببر که ما بی بهره ایم!
خدا رو شکر
بسیار درکتون میکنم
این اخرشب و اس ام اس دادن هم خودش عالمی داره
پیروز باشی و همیشه سربلند
خب خدارو شکر که حل شد!!!